منتظر تاکسی بودم یکی رسید ، گفتم مستقیم !
وقتی نشستم گفتم : ببخشید عزیز ، میشه ضبطو خاموش کنی ؟؟؟
گفت : داداش اینا مجازه . چیز بدی هم نمیخونه …
میدونم … ولی عزادارم !
” شرمنده ” و ضبط رو خاموش کرد.
تسلیت میگم اقوام نزدیکتون بوده ؟؟؟
بله مادرم …
واقعا تسلیت میگم داغ مادر خیلی سخت … منم تو بیست و پنج مادرم مریض بود و زجر میکشید.
بنده ی خدا راحت شد.
خدا رحمتش کنه ○ خدا مادر شماره بیامرزه … بعد پرسید
مادر شما هم مریض بودن ؟
نه.مجروح بود …
مجروح جنگی ؟ شیمیایی بود ؟
نه … یه عده اراذل و اوباش ریختن سرش و تا میخورد زدنش
جدأ ؟ شما هیچ کاری نکردی؟
ما نبودیم و گرنه میدونستم چیکار کنیم …
خدا لعنتشون کنه … یعنی اینقدر ضربات شدید بوده ؟؟؟
آره … مادرم سه ماه بستری شد و بعد از دنیا رفت …
داداش ببخشیدا …عجب بیناموسایی بودن ! من خودم هر غلطی میکنم گاهی اوقات نا اهلی های بدی می کنم ، ولی پای ناموس که وسط باشه نمیتونم آروم بشینم … بغضم گرفت … تو دلم گفتم کاش چندتا جوون نا اهل مثل تو بودن اون روز … نمیذاشتن به ناموس علی جسارت بشه …
سکوتمو که دید گفت ظاهرأ ناراحتت کردم …
نه خواهش میکنم … واقعا داغ مادر بده ! مخصوصا اگه جوون باشه …
آخ آخ … جوون بودن ؟
آره فقط هجده سالش بود …
گرفتی ما رو اخوی ؟؟؟
شما که خودت حدودا از ۳۰ سال بیشتر سن داری حرفش رو قطع کردم و گفتم : مادر شما هم هست …
این هجده ساله مـــادر همه ما شیعه ها حضرت زهراست …
یه مکثی کرد و با تعجب نگام کرد و بعد دوباره خیره شد. به جاده …
آها ببخشید تازه متوجه شدم … راست میگی … هیچوقت اینجوری به قضیه نگاه نکردم … چقدر حالا این غم برام متفاوت شد … وای مادرم … و لرزیدن شانه هایش
لحظه ای به سکوت گذشت
گفت یه سیدی مداحی هم دارم . برای محرم … و بعد یه نگاه سوالی بهم انداخت.
جواب ندادم … خودش داشبورد رو باز کرد و یه سی دی گذاشت تو چند ثانیه بعد یه نوای آشنا بلند شد.
یاحسین غریب مادر
من بودم و راننده و صدای مداحی و اشک هق و یه روضه دونفره ..
صل الله علیک یا فاطمه الزهرا ، یا وجیهة عندالله اشفعی لنا عندالله