فرانسه قبل از انقلاب فرانسه دختر ارشد کلیسا تلقی میشد، ولی حالا ادعای بزرگتری دارد؛ نمایندگی ارزشهای انسانی. انسان وقتی ادعائی میکند، اگر آن را زیاد تکرار کند، به تدریج آن را باور خواهد کرد. آیا شما واقعاً پرچمدار آزادی، برادری و برابری هستید؟
پس از انتشار کاریکاتوری از پیامبر اسلام در نشریه شارلیابدو و هتاکی رئیس جمهور فرانسه، واکنشهای بسیار زیادی در فضای مجازی و فضای حقیقی پیرامون این موضوع به وجود آمد. بسیاری از کشورهای اسلامی در ارتباط با این اتفاق مواضعی جدی گرفتند و رسانههای مختلف به پوشش حواشی این هتک حرمت پرداختند. در ارتباط با همین مسئله به سراغ دکتر اتین آگاپ، پژوهشگر علوم انسانی از فرانسه رفتیم.
دکتر اتین آگاپ در این مصاحبه ضمن تشریح شرایط اجتماعی فرانسه به ابعاد مختلف هتک حرمت اخیر و ریشههای تاریخی این موضوع پرداخته است. متن این مصاحبه به شرح زیر است:
*شما چه مبانی و ریشههایی را در فرهنگ فعلی فرانسه متصور هستید؟ یعنی به نظر شما چه عقبهای برای وضعیت فرهنگی فعلی فرانسه وجود دارد؟
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم. ما الان قضیهای به اسم کاریکاتور داریم که ابعاد مختلفی دارد و الان در واقع به اوج خود رسیده است و ما از یک فضای نسبتاً محدود برای این نوع کارها، این پنج دهه آخر را دارم عرض میکنم…
*یعنی این پنجاه سال اخیر فرانسه را میفرمائید.
بله، کلاً میخواهم یک چهارچوب به شما بدهم. بحثی که از لحاظ فرهنگی میفرمائید، بحث اسلامهراسی یا اسلامستیزی مطرح هستند که هر دو مطرح بودند. از لحاظ فرهنگی بحث نزاعهای دینی، یعنی کلیسای کاتولیک… مرحله به مرحله برایتان توضیح خواهم داد. استعمار فرانسه اکثراً روی کشورهای اسلامی صورت گرفت و کار به اینجا رسید که فرانسه خود را یک قدرت عربی اسلامی میدانست و حتی در این زمینه پروژهای پیرامون مدیریت بحرالمتوسط یعنی بحر مدیترانه داشته است. فرانسه در 150 سال پیش میگفت که این دریای ماست.
همان طور که رومیها میگفتند Mare nostrum یعنی دریای ما. منظور این است که یک سیاست عربی بود مثلا زمان امپراطوری سوم (لویی ناپلئون) مشاور مسلمان شده به اسم اسماعیل اورباین (Ismaïl Urbain) یک نقشه راه سیاست عربی-اسلامی را پیشنهاد داده بودند که به موازی عثمانیها قرار گرفته بود و به دلیل مخالفت داخل فرانسه به سرانجام نرسید.
سوم، بحث استعمار به کجا کشیده شد؟ بعد از جنگ جهانی دوم کشیده شد به اینجا که کشورهای مستقل شده، اول استقلال خود را خواستند و دوم، به دست آوردند و سوم به چه نحوی؟ در آفریقای زیر صحرای ساحل به صورت صلحآمیز، اما در آفریقای شمالی، بهخصوص الجزایر با جنگ…
*یعنی استعمار را با جنگ تحمیل کردند.
بسیار سخت و خشن. تفاصیلی دارد. ولی ما الان نمیخواهیم وارد این بحث بشویم. فقط این عقبه را داشته باشید. بعد از استقلال الجزایر در سال 1962 ارتباط فرانسه با مسلمانان به چه شکل درآمد؟ مستعمرات قبلی هنوز برایش مهم بودند، ولی نه خیلی تنگاتنگ. در جریان باشید فرانسه در دهه 1890 یک لایحه قانونی داده بود که تمام شهروندان کشورهای مستعمره فرانسه، ملیت فرانسه را بگیرند و کلاً ارتباط سیاسی از لحاظ شهروندی قطع شد، ولی مهاجرت از الجزایر و آفریقا به فرانسه برای کار زیاد شد. مدیریت این مهاجرین خودش بحثی است. فرانسه لائیستیه دارد. لائیستیه یعنی خنثی بودن دولت نسبت به ادیان.
یعنی قانونی است که دولت را ملزم میکند که نسبت به ادیان هیچ کنشی نداشته باشد و هیچ تفاوتی برایشان قائل نباشد.
به اصطلاح بله، این باور وجود داشت که این قانون که مال 1905 است و در اصل برای مدیریت ارتباط دولت فرانسه با کلیسای کاتولیک بود، باور این بود که این کفایت میکند. یعنی با این قانون 1905، کما اینکه توانستند به عنوان یک دولت خنثی، ارتباطشان را با کلیسای کاتولیک مدیریت کنند، همینطور با مستعمرات همین کار را بکنند، اما کار پیچیدهتر شد.
اولاً که بحث انقلاب اسلامی یک موج بود. دوماً به تبع این واقعه تاریخی انقلاب اسلامی در ایران، مسلمانان یک کمی جریتر شدند. یعنی به عبارتی گفتند ما هم یک سری حقوق داریم، حجاب میخواهیم، مسجد و مدارس میسازیم. آن وقت فضای سیاسی فرانسه به این معطوف شد که ما الان 5، 6 میلیون افرادی را داریم که مسلمان هستند و میخواهند از حقوق شهروندی کامل برخوردار باشند و نسبتاً هم میخواهند که در صحنه سیاسی فرانسه تأثیرگذار باشند و این باور که لائیسیته برای مدیریت این جریان کفایت میکند، یک کمی تضعیف شده است.
قانون منع حجاب تصویب شد و از لحاظ آزادی بیان، مسلمانان را در حالت دفاعی قرار بدهند و به اصطلاح روی آنها را کم کنند و در حالت دفاعی قرار بگیرند و درخواستها و مطالباتشان را کم کنند. کما اینکه وقتی بحث تروریسم مطرح و حملات تروریستی شروع شد که این هم خودش یک بحث مفصل و اصلاً یک فایل است.
*مثل قضایای اخیر از قبیل داعش و…
آفرین! این خودش یک فایل است. وقتی این بحث مطرح شد، یکی از مسئولین که قبلاً وزیر کشور بود رسماً اعلام میکند که ای مسلمانان فرانسه! با توجه به اتفاقاتی که افتاد، از شما انتظار میرود که متواضعتر باشید از خواستههایتان کوتاه بیائید یعنی ساکت باشید و سر جایتان بنشینید. این کلیات فضای جریان اسلامی است، چون فرعیاتی هم دارد. بعد بحث اسرائیل و فلسطین مطرح شده است. فرانسه از نظر جمعیت یهودیان در غرب کشور دوم است، یعنی 800 هزار نفر. به این کاری نداریم که اینها یهودی هستند. بیشتر به این کار داریم که لابی اسرائیلی روی جمعیت یهودی تأثیر به سزائی دارد.
*یعنی لابی اسرائیلی روی سیاستهای کلان دولت فرانسه خیلی تأثیر دارد.
و بهتدریج توسط چند اهرم فشار توانسته روی سیاستگذاری دولت فرانسه در قبال مسلمانان تأثیر داشته باشد. غیر از این ناتو هم هست که همپیمانی نظامی صرف نیست. ناتو همپیمانی فرهنگی هم هست. ناتو بخشی به نام PSYOP یعنی Psychological operations و به اسم اذهان عمومی یعنی عملیاتهای روی اذهان عمومی که چگونه روی اذهان عمومی تأثیر بگذارند و تغییر بدهند.
مثلاً آقای سلمان رشدی رسماً محافظت میشد. یعنی دولت انگلیس از مردم خودش مالیات میگرفت و بودجهای را برای محافظت از ایشان اختصاص میدادند. منظورم این است که ناتو هم قطعاً در این برخوردها تأثیر گذاشته و مجله یا روزنامهای مثل شارلی ابدو(Charlie Hebdo) نه نسبت به صهیونیستها، نه نسبت به ناتو و نه نسبت به جنگهائی که ناتو در کشورهای اسلامی مثل عراق، سوریه، لیبی و…راه میاندازد، کلمهای حرف میزند.
یعنی نسبت به بسیاری از مسائل مهمی که ربط مستقیم به فرانسه دارد و احتمالا اتفاقی یا جنایتی هست، فرانسه مستقیماً دخیل است، هیچ کنشی ندارد و برایش هیچ اهمیتی ندارد.
نه تنها کنشی ندارد، بلکه هر چیزی که به سیاستهای کلا establishment امریکائی یعنی deep state دولت عمیق امریکائی ربط دارد، اینها همسو هستند.
حالا میآئیم سر قضیه کاریکاتور. تاریخچه این کاریکاتورها را مطالعه و بررسی و زمانبندی کنید. هر بار که مذاکره مهمی که با خاورمیانه ارتباط دارد، مثلاً جریانی مثل قضیه هستهای بین پاکستان و هند یا با ایران… هر جا که لازم باشد یک کاریکاتور بیرون میآید که مسلمانان با هم اعتراض کنند و بالاخره در ارتباطات تنش ایجاد بشود. زمانبندیهایشان کاملاً مشخص هستند. اگر این کاریکاتورها را به صورت تاریخچه و Chronological بررسی کنید، چه در فرانسه در شارلی ابدو، چه در دانمارک، چه در جاهای دیگر، وقتی چاپ میشوند که قضیه مهمی قرار است برای دنیای اسلام اتفاق بیفتد و یا تصمیم مهمی گرفته شود و بهنوعی این کار را. مثلاً کاریکاتور اخیر که بیرون آمده، اتفاقاً در موقعی بوده که آقای ماکرون (Emmanuel Macron)داشت با اردن درباره فلسطین مذاکره میکرد.
*در کنار بحثی که درباره اسلام و مسلمانان دارید، درباره فضای فرهنگی فرانسه صحبتی بفرمائید. مثلاً جشنواره کن که مهمترین رویداد هنری فرانسه است، در سالهای اخیر به بدترین نحو ممکن مروج بیبندوباری بوده است. در حالی که فرانسه متشکل از یک جامعه مسیحی است. چه فضائی در فرانسه وجود دارد که از دل آن جشنواره کن بیرون میآید، در حالی که بیبندوباری را در هالیوود تا این حد فراگیر نمیبینیم که در کن میبینیم. البته این فقط یک مصداق از فضای فرهنگی فرانسه است. با ادعای آزادی از سوی فرانسویها حملات تندی به مسلمانان میشود و همزمان قانون منع حجاب در دانشگاههای فرانسه داریم، در حالی که دولت فرانسه مدعی آزادی است. تحلیلتان از این رفتار دوگانه را بفرمائید.
موردی که اشاره کردید واقعاً موجب تعجب است. از این خلاقیت منطق غیرقابل قبولی که به اسم آزادی، آزادی خیلی ساده و پیش پا افتادهای مثل لباس پوشیدن را محدود میکند. بحث حجاب را عرض میکنم. این از عجایب منطق است و انشاءالله در تاریخ منطق ثبت شود که بنیبشر چقدر میتواند خلاق باشد. میگویند اولاً حجاب شأن زن را پائین میآورد. دوماً ما قائل به عزتنفس و آزادی زن هستیم، حال آنکه حجاب قلمرو و فعالیت زن را محدود میکند.
ما با اینکه میدانیم خیلی از خانمها خودمختار حجاب را میپوشند، ولی ما اجازه نمیدهیم که زنان آزادی خود را مختل و محدود کنند. در اینجا میبینیم که دولت بسیار نگران است که مبادا این خانمها آزاد نباشند و به نوعی یک دلسوزی و دغدغه خیلی شدید نسبت به این مسئله پیدا کرده و به اسم آزادی، به قول شما بیبند و باری و حتی نسلکشی را از طریق سقط جنین قانونی ترویج میکند و حتی سازمان بیمه اجتماعی، عمل جراحی سقط جنین را رسماً میپذیرد و پوشش میدهد.
در حالی که این از لحاظ اخلاقی مردود است، اما در اینجا آزادی وجود دارد. یا فیلمهائی که هیچ تاریخ، عقل، عرف و اخلاقی آنها را نمیپسندد. بنابراین دغدغه و دلسوزی بیش از حد نسبت به خانمهای مسلمان ابراز میشود که نکند به خاطر حجاب عزتنفسشان خدشهدار شود و از آنطرف تحقیر و بیتفاوتی کامل نسبت به همه مردم فرانسه روا میشود. بنابراین دغدغه اینها چیز دیگری است. دغدغه اینها این است که میخواهند جامعه را به سمت یک جامعه کاملاً بیاخلاقی، مصرفگرا و ضعیف در قبال غریزه و یا قدرتی مثل دولت سوق بدهند.
طبیعی است که در چنین فضائی قرار نیست بنیان خانواده قوی باشد، چون اگر قوی باشد، بچه قوی بار میآید و مقاومت میکند. وقتی یک خانوار که متشکل از زن و شوهر و سه بچه هستند، زن و شوهر طلاق گرفته با سه بچه داشته باشید، در واقع به جای یک واحد مصرفکننده، پنج واحد مصرفکننده دارید. از نظر سیاسی مدیریت افراد تنها، منزوی، بیبند و بار که فقط به فکر مصرف اقلام رفاهی یا گرفتن ماشین آنچنانی هستند، خیلی راحتتر است. غیر از بحث اقتصادی، به تبع بحث دینی بحث قدرت مطرح میشود. پس میبینیم که حرفشان به ظاهر غیرمنطقی است، اما واقعیت این است که به صورت دروغین و دنبال یکسری اهدافی هستند و چون این اهداف قابل قبول نیست، با یک سری دروغ و یک سری منطقهای عملی مثل آزادی بیان… در حالی که مگر آزادی بیان نسبت به لابی صهیونیستی وجود دارد؟ پس این کلیات این داستان است.
*در حال حاضر سر و شکل جامعه فرانسه به چه نحو است؟ در مورد مسلمانان فرانسه مقالات زیادی نوشته شدهاند. مثلاً سر همین قضیه داعش که اشاره کردید، آن بخش از فرانسویها که به داعش تمایل داشتند، در بعضی از مقالهها اینگونه تحلیل کرده بودند که به دلیل سرخوردگی مسلمانان از داخل جامعه فرانسه، آنها به گروهی افراطی مثل داعش تمایل پیدا کردهاند. به نظرم میرسد که مسلمانان جزو طبقات ضعیف جامعه فرانسه هستند. اگر بخواهید سر و شکل جامعه فرانسه و طبقات اجتماعی موجود در آن را توصیف کنید و اینکه لیبرالیسم نهایتاً در خدمت کدام طبقه است چه نکاتی را بیان خواهید کرد؟
کلاً در بحث لیبرالیسم، یک لیبرالیسم فلسفی داریم و یک لیبرالیسم اقتصادی که الزاماً با یکدیگر منطبق نیستند، چون لیبرالیسم فلسفی و سیاسی یک نتیجه میدهد و لیبرالیسم اقتصادی نتیجه دیگری میدهد.
به طورکلی در جهان سرمایهداری و هر کشوری که به تبع این جریان سرمایهداری با آن همراه و همرنگ شدهاند که تقریباً میشود گفت جز موارد نادر و استثنائی، همه کشورهای جهان را دربرمیگیرد، به طورکلی ما به دنبال یک جامعه سیال یعنی با قابلیت جایگزینی رفتهایم.
یعنی شما اهل هر کشوری که هستید، قابل جایگزینی هستید. یعنی مرز را برمیدارید، قوانین منع انحصارطلبی اقتصادی monopolistic را برمیدارید، مباحث رقابتهای مالیاتی و… باعث تضعیف مالیات میشود، شرکتهای ابرملیتی global corporation مالیات کمتری بدهند و همه اینها به سمت بازارهای نیروی کار ارزان و سختکوش و کممطالبهگر حرکت میکنند. بسیاری از این مطالب مثل قراردادی که بین امریکا و چین در سال 1972 بسته شد تا اقتصاد امریکا به سمت بخش خدماتی، به خصوص مدیریت مالی و بانکی جهان برود که تاکنون توسط بانکهای تراز اول امریکا انجام شده، در حالی که قرار بود چین کارگاه جهانی باشد، یک کارخانه بزرگ با نیروی کار کممطالبه با مصرف داخلی کم و تشویق صادرات چین، به خصوص کالاهای ارزان به بازارهای غربی و امریکا برسد و به این ترتیب قدرت خرید غربیها و امریکائیها بالا برود و قدرت خرید دلار و یورو تا حدی محفوظ بماند.
این فرآیند در یک سیستم پیچیده صورت میگیرد که میشود دربارهاش بحث کرد و لذا میبینیم که درآمد آن 1 درصد سالانه 15 الی 20 درصد زیاد شده، در حالی که دهکهای پائین جامعه (شامل جامعه 5 تا 6 دهک پائین) قدرت خریدشان پائین آمده است. در نتیجه دارائی این 1 درصد، 40 تا 50 درصد بیشتر از دهکهای پائین جامعه است. چنین پدیدهای سابقه ندارد و دلایل مختلفی هم دارد و بدین معناست که دهکهای پائین که مسلمانان هستنذ در کجا قرار میگیرند؟ نسل اول مهاجران عموماً کارگر و از حقوق شهروندی محروم بودند. بعد در فرانسه تابعیت گرفتند و یا به دنبال تحصیل رفتند یا نرفتند.
آنهائی که تحصیل کردند گفتند ما که فرانسوی شدهایم و توانائی و تخصص هم داریم، چرا به ما کار نمیدهید؟ دوسه نفر از اینها که فوتبالیست شدهاند و دوسه میلیون یورو میگیرند دیده میشوند، ولی یکمیلیون و 300 هزار نفری که پشت اینها هستند دیده نمیشوند. بسیاری از مسلمانان مهاجر هستند، ولی خیلیهایشان خودشان را فرانسوی میدانند و سبک زندگیشان فرانسوی است. ولی چرا برای ما کار پیدا نمیشود و یا گر پیدا بشود این طوری است و از این حرفها. چرا در پارلمان از ما خبری نیست؟
چرا همان قضایای تحقیرآمیز که میفرمائید که مثلاً…؟ پس اینطور شد که ببینند از هر بعدی که نگاه کنند برنده داستان هستند.مگر اینکه ما کلاً اسم کوچکمان را عوض کنیم و کلاً نماز را کنار بگذاریم و آن وقت ما این وسط اصلاً کی هستیم؟ قضیه داعش در اینجا پیش میآید.
وقتی عزت نفس را بگیرند و او را تحقیر و بهنوعی ترور شخصیت کنند و هیچ امید و راه نجاتی را پیش او قرار ندهند و نه تنها از همه اینها محروم است که حتی اجازه تفکر هم به او ندهند، آنوقت شخص دچار روانپریشی میشود و به سمت داعش میرود. البته این یک عصبیت تازه و کم است، ولی اکثر مسلمانان فرانسوی شهروند درجه یک هستند، یعنی کار میکنند و مسائل را رعایت میکنند. البته بعضیها هم تخلف میکنند و خوب نیستند، ولی اکثریت خوب هستند، کار میکنند و برای جامعه ارزشافزوده دارند. جای خوبی دارند و ارتباطاتشان با کشورهای اصلیشان هست و ارتباطات خوبی با خانواده دارند. به کشورهای خودشان میروند، نیروهای جدید میآورند و برمیگردند. قانون را هم رعایت میکنند.
*به موضوع اصلیمان پیرامون کاریکاتوری که اخیراً منتشر شده برگردیم. اشاره کردید که در انتشار این کاریکاتورها منطقی وجود دارد. دولت فرانسه با توجه به قوانین موضوعه آن کشور نباید کنشگری خاصی نسبت به اسلام یا هر دین دیگری داشته باشد. در ماکرون چه انگیزهای موجب میشود که تحت عنوان آزادی بیان از این موضوع حمایت شدید کند. نکته جالب اینجاست که ماکرون از آنطرف هم تلاش زیادی میکند که جای پای خودش را در خاورمیانه محکم کند و از اینطرف چنین کاری را انجام میدهد که در فضای جهان اسلام موقعیت خودش را متزلزل کند. شما اگر از وضعیت جامعه فرانسه در دوران ماکرون تفسیری دارید بفرمائید، چون جامعه فرانسه اخیراً دچار بحرانهای متعددی شده است. هم قضیه کرونا را نتوانست خوب مدیریت کند و هم در خیابانهای فرانسه روزهای متمادی درگیر آشوب بوده است. شما وضعیت فرانسه در دوران ماکرون و این قضایا و به خصوص اظهارنظر او درباره قضیه کاریکاتور را چگونه تحلیل میکنید؟
ما متأسفانه یک قشر سیاسی فشل داریم، از این جهت که بحث منطق حتی از دوره فلسفه سوربن هم برداشته شده است. توجیهشان هم این است که منطق، خلاقیت انسان را از بین میبرد.و برای بیان مطالب شیوه سختگیرانهای دارد. با کنار گذاشتن منطق با توجیه خلاقیت به این وضع رسیدهایم که تناقض فاحشی بین رویکردها وجود دارد. اینکه انسان یکسری ادعاهائی را مطرح و از کلمات و اصطلاحات دهان پرکن استفاده کند که هیچ فایدهای ندارد و بالاخره مردم متوجه واقعیتها میشوند. ما در مسیحیت بحثی داریم تحت عنوان تثلیث. تثلیث یعنی سهگانه بودن. یعنی در عین ادعای وحدت، خدا را نعوذبالله سهگانه پنداشتن. این دستگاه فکری طبیعتاً این اسکیزوفرنی منطقی را ایجاد کرده است. شعار انقلاب فرانسه…
*آزادی، برادری و برابری بود.
شعار زیبائی است، ولی چگونگی ایجاد ارتباط بین این سه تا بحث دیگری است و یک ادعای جهانشمول هم دارد و مثلاً نگفت فرانسوی، کاتولیکی و مثلاً سرمایهدار. میتوانست این شعار را بدهد، ولی این کار را نکرد و گفت آزادی، برابری، برادری. شعاری جهانشمولتر از این نداریم. فرانسه قبل از انقلاب فرانسه دختر ارشد کلیسا تلقی میشد، ولی حالا ادعای بزرگتری دارد و آن هم نمایندگی ارزشهای انسانی است. انسان وقتی ادعائی میکند، اگر آن را زیاد تکرار کند، به تدریج آن را باور خواهد کرد. آیا شما واقعاً پرچمدار آزادی و برادری و برابری هستید؟ یک بحث روانشناختی را عرض میکنم تحت عنوان روش کووه méthode Couet. یعنی اگر قد شما مثلاً 150 سانتیمتر است، ولی هر روز هزاربار به خودتان میگوئید که دومتر قد دارید تا بالاخره باور میکنید.
انسان وقتی گرفتار اسکیزوفرونی میشود، بین واقعیت و باورهایش فاصله ایجاد میشود و به این نقطه میرسد، ولی ماکرون چرا نمیتواند مقاومت کند و مجبور است همراه باشد و با کاریکاتوریست همراهی کند، چون جامعه فرانسه دچار اسلامهراسی شده است. اسلامهراسی و اسلامستیزی با هم تفاوت دارند. اسلامهراسی یعنی واکنش به داعش. اسلامستیزی یعنی مقابله فعال. در حال حاضر نه به ما اجازه میدهند که به عنوان یک مسلمان، گفتمان فعال داشته باشیم و از آنسو گاهی خودمان هم به پای خودمان تیر میزنیم.
داعش در حال حاضر بهترین عامل ایجاد اسلامهراسی است و به همین خاطر هم در افغانستان به وجود آمده، چیزی مثل القاعده و طالبان و… که با حمایت و سرپرستی و کمکهای مالی امریکا برای ایجاد اختلاف در کشورهای اسلامی ایجاد شده است، از جمله لیبی، سوریه و… و تبدیل به مهمترین عامل اسلامهراسی در دنیا شده است و لذا مردم عادی نمیتوانند مقاومت کنند. اگر ما یک سیاستمدار دوراندیش داشتیم که به فکر منافع بلندمدت کشورش بود، شاید مقاومت و فداکاری میکرد و آینده سیاسیاش را دراختیار تاریخ میگذاشت و مقاومت میکرد و البته انتخاب نمیشد.
شما بهتر از من میدانید که تمام رسانهها هم دراختیار قشر خاصی هستند. ما دو نوع رسانه داریم: رسانه دولتی و رسانههای خصوصی را هم که میدانیم سهامدارها و هیئت رئیسه و عواملش چه کسانی و میدانیم مال چه کسانی هستند. شارلی ابدو (Charlie Hebdo) را هم میشناسم. اگر رسانههای دولتی کارشان را درست انجام میدادند، شاید میتوانستند نوای دیگری را کوک کنند، ولی چون متأسفانه مسئولین دولتی نمیخواهند منافع خود را به خطر بیندازند، همرنگ و همساز جماعت و گرفتار پوپولیسم میشوند. پوپولسم یعنی همساز شدن با مردمی که نه به صورت آگاهانه، بلکه از روی هوا و هوس تفکر میکنند و تصمیم میگیرند و مثلاً میگویند که مسلمانها تروریست هستند و میخواهند جامعه ما را به هم بریزند.
متأسفانه توسط رسانهها یک مفهوم غلط القا شده است که اسلام یعنی داعش و اگر خود من هم متوجه نباشم که این نوعی القای رسانهای است، به تدریج خودم هم تحتتأثیر این القائات قرار میگیرم.
یعنی تحتتأثیر فضای رسانهای، افرادی که تصور درستی ندارند، نهایتاً همان خوانش رسانهها را قبول میکنند.
فردی که با اسلام سروکاری ندارد، طبیعتاً تحتتأثیر این القائات دچار اسلامهراسی میشود. برای خراب کردن یک ایده، نظریه و مکتب دو راه وجود دارند. یا بحث منطقی و استدلال میکنید و طرف مقابل را شکست میدهید و یا اگر از پس این کار برنیامدید، یک چیز واهیای را ایجاد میکنید و به طرف میگوئید که این اسلام است. مثلاً به او میگوئید که اسلام ضد آزادی بیان است. بعد هم یک عاملی مثل داعش را درشت هم میکنید که مؤید این ادعا باشد. بدیهی است که هیچ کسی نمیتواند مؤید داعش باشد و وقتی اینطور بود، شما بر سر دو راهی قرار میگیرید که یا با شارلی ابدو باشید یا با داعش و راه سومی وجود ندارد. در واقع یک حلقه پیشساخته شده براساس یک برنامه یا طرح از پیش تعیینشده و برنامهریزی شده است.
*در بیشتر کشورهای اروپائی و امریکا رسانهها در دست صهیونیستها هستند. چرا این جریان کاریکاتورهای توهینآمیز به پیامبر اسلام(ص) در اروپا رخ میدهد و در امریکا که هژمون قویتری هم دارند رخ نمیدهد؟
عرض خواهم کرد که چرا در فرانسه این بحث به این شکل منازعهآمیز بروز میکند. از لحاظ تاریخی ارتباط بین فرانسه و اسلام همواره بسیار حساب بوده است و نسبت جمعیت مسلمانان و یهودیها در جامعه فرانسه را نسبت به امریکا ملاحظه کنید. مسلمانان در امریکا کمتر از 1 درصد کل جمعیت آن کشور را تشکیل میدهند، چندین برابر بیشتر است. البته من هیچ آمار دقیقی ندارم، ولی با یک تخمین کلی به باور من نسبت مسلمانان در فرانسه کمتر از 15 درصد نیست. البته آمار رسمی نهایتاً این میزان را 5 درصد میداند، ولی اینطور نیست. به خصوص در کلانشهرها و پایتخت که وضعیت حساستر است و تا 20 درصد هم میرسد.
موضوع دیگر هم ادعاهای سیاسی فرانسه است. همانطور که اشاره کردید، آقای ماکرون میخواهد در خاورمیانه موضعی بگیرد و ردپائی داشته باشد و حرفی بزند، همیشه امریکا در کمین است و همچنین رژیم صهیونیستی و یا برعکس. شما «خدمات متقابل ایران و اسلام» دارید، اینها خدمات متقابل امریکا و رژیم صهیونیستی دارند. امریکا نمیخواهد حرف مستقلی، ولو هر قدر که کمرنگ باشد، بزند.
صهیونیستها را هم که میدانیم چه وضعیتی دارند. از این گذشته حدنصاب مسلمانان در فرانسه در حد تأثیرگذاری است، ولی 1 درصد مسلمانان در امریکا چندان تأثیرگذار نیستند. ولی وقتی نسبت جمعیت شما نسبت به کل جمعیت یک کشور 20 درصد است و تازه نسل سوم دارد به سنی میرسد که تحصیلاتش تمام شده و دکترا و فوقلیسانس و لیسانس گرفته، به قشر متوسط جامعه پیوسته و به ردههای مدیریتی رسیده است، بنابراین کسی که بیست سال تحصیل کرده و بعد پزشک شده و خدمت کرده و یا کارخانهای را راهاندازی کرده، طبیعتاً این سئوال را مطرح خواهد کرد که چرا من در پارلمان نباشم؟
این یعنی زنگ خطر. ضمن اینکه فرانسه به قول شما با برخورداری از جشنواره کن، اگر جشنواره کن نباشد به وسیله شارلی ابده، در هر صحنه فرهنگیای که تصورش را بکنید، اگر در حد هالیوود نباشد، حداقل شیوع و فراگیری و گسترش و پرتو خاصی پیدا میکند که در هیچ کشور دیگری غیر از امریکا پیدا نمیشود. همه این دلائلی که ذکر کردم موجب میشود که فرانسه نقطه عطف تمام تنشهای دینی، فرهنگی و… بشود. تا قبل از شیوع کرونا سالانه بیش از صد میلیون گردشگر خارجی وارد فرانسه میشدند.
معمولاً هم قشر درجه یک مدیریتی کشورها به فرانسه میآیند. شیوخ عرب، از امریکای لاتین مدیران عامل شرکتهای مهم نفتی و معدنی، از امریکا هنرمندان و افراد تأثیرگذار، از چین مثلاً دفتر نخستوزیر مثل بلبل فرانسه حرف میزند و کاملاً با مسئولان فرانسه صمیمی است، از استرالیا با اینکه دور است، شخصیتهای تأثیرگذار میآیند. حالا تصورش را بکنید که این 60 میلیون هرکدامشان فقط با یک فرانسوی حرف بزنند و فرانسوی شکایت کند که از دست تروریستها زندگی ندارد و همه ترورها را هم به مسلمانان نسبت بدهد. تصورش را بکنید که چه موج عظیم ضدتبلیغاتی علیه مسلمانان فقط از این طریق ایجاد خواهد شد.
یعنی تبلیغاتی که دولت فرانسه علیه مسلمانان به راه انداخته، توسط این گردشگرها وجه جهانی هم پیدا میکند.
عرضم این است که هریک از دلایلی که ذکر کردم به تنهائی کافی هستند که فرانسه برای محوریت این امور انتخاب شده باشد.
اگر نکتهای برای جمع بندی هست بفرمایید.
ما به عنوان امت اسلامی که به لطف کلمه توحید، امت واحده هستیم: « وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا»(انعام/115) میبایست که چه در حرف و چه در عمل وحدت کلمه داشته باشیم. در عمل: «كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِالْخَيْرِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ». یعنی هر عمل و عملکرد ما، هر دلار و یوروئی که مصرف میکنیم، میبایست خدائی باشد، چون بهترین رنگ، رنگ خداست: « صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ» (بقره/ 138) وقتی که عملکرد ما قابل ارائه باشد و ما نماد حیات طیبه شدیم و نشان دادیم که آزادی بیان این چیزی نیست که شما نشان میدهید، بلکه آزادی بیان در چهارچوب احکام الهی است که آزادی بیان با برکتی است که هم در آن عدالت وجود دارد و هم با حقیقت آمیخته است و قابل نفوذ نیست و منجر به عزت نفس مضاعفی میشود و میتوان در پرتو آن جهانی را بنا کرد که برای تمام ابنای بشر، عزتنفس و آزادی واقعی و رهائی در دنیا و آخرت را که نماد حیات طیبه است به ارمغان بیاورد.
متشکر و ممنون از فرصتی که به ما دادید.