یکی دو ماهی بود که حاج احمد به حاج قاسم و محمد باقر اصرار میکرد که سفری به تنکابن داشته باشند.
اما یک بار حاج قاسم درگیر کار میشد و بار دیگر محمدباقر، آخر سر هم احمد کلافه شد.
اوقات فراغت در ایام عید نوروز برای کسانی که اهل مطالعه هستند بسیار مغتنم است.
خصوصاً امسال که این ایام مصادف شده با ماه مبارک رمضان و شاید فرصت بیشتری برای کتاب خوانی داشته باشیم. خواندن در مورد شخصیتهای مورد علاقه مان هم می تواند گزینه خوبی باشد.
خصوصا مطالعه در خصوص سردار قاسم سلیمانی که اغلب با شخصیت نظامی او بیشتر آگاه هستند می تواند جذاب باشد و خواندنی.
اینکه بدانی یکی از برجسته ترین نظامیان در جهان در زندگی شخصی خود چه می کرده است.
خیلی زود یک هلی کوپتر فرستادند دنبالش و او برگشت. ساعت یازده صبح نقشه کشیده شد و حاج احمد ساعت یک ونیم ظهر دم در خانۀ محمد باقر بود.
تا رسید فهمید داستان از چه قرار است. همین که از پله ها بالا آمد و چشم حاجقاسم به او افتاد گفت احمد آقا غلط میکنی بی اجازه بری سفر دیگه بدون اجازه جایی نری ها!»
چقدر آن روز سه نفری خندیده بودند حاج قاسم آن روز برای حاج احمد خط و نشان کشید که دیگر تنهایی و بدون او جایی نرود. اما چهارده سال بود که شهادت بین آنها جدایی انداخته بود.