صراط عشق؛ مجله ی فرهنگی، معرفتی، ادبی، هنری مجله ی فرهنگی، معرفتی، ادبی، هنری
بهار سال ۹۵ برای مرد خطه شمال کشور خصوصا مازندران فراموش نشدنی است. در همین ماه بود که تعدادی از رزمندگان لشکر ۲۵ کربلا در منطقه خان طومان سوریه توسط تروریست ها به شهادت رسیدند.
یکی از این شهدا محمود رادمهر بود که جزو فرماندهان این لشکر محسوب می شد. جوانی آرام و کم صحبت اما در عین حال شوخ و خوش اخلاق. همسر شهید رادمهر در خاطراتش می گوید که چقدر رفتن همسرش لحظات سختی در زندگی او بوده اما آقا محمود او را توجیه کرده که اگر نرود چه اتفاقی می افتد:
«در مورد اوضاع سوریه با من کمی صحبت کرد. اینکه اگر نرویم می‌آیند منطقه به منطقه را می‌گیرند و بعد می‌آیند ایران. سری اول آبان ۱۳۹۴ رفت.
موقع رفتن، چون با برادر شوهرم قرار بود بروند خداحافظی کردند و اطلاع دادند که کجا می‌روند. چند هفته بعد شب تولد پیامبر (ص) دیدم برادرش آمد. پرسیدم محمود کجاست؟
گفت: او باید می‌ماند تا به یک سری از نیروها آموزش دهد. ده روز بعد محمود آمد. 55 روز سوریه بود. بدون اینکه بگوید آمد. پرسیدم چرا خبر نمی‌دهی؟
گفت: اتفاقا بقیه همکاران موقع برگشت با همسرانشان تماس می‌گیرند و اطلاع می‌دهند، اما من این کار را نکردم، چون نمی‌دانستم چه می‌شود؟ ممکن بود موقع برگشت بگویند بمان یا نزدیک ساری اطلاع بدهند باید برگردم. مجموعا دو بار رفت سوریه.»
دیگر مدافعان حرم هم وقتی قرار به مأموریت رفتن می شد دل کندن از خانواده برایشان سخت بود اما مجبور بودند به خاطر هدفی اولی تر بروند. سختی لحظه خدحافظی برای کسانی که خارج از این فضا هستند قابل درک نیست.
همین رزمندگان جوان با همه رقت قلب و دلبستگی شان وقتی وارد کارزار نبرد می شوند دیگر جز شکست دشمن به چیزی فکر نمی کنند.
فرمانده شهید محمود رادمهر در خاطراتش دیدار این شهید عزیز را با حاج قاسم سلیمانی روایت می کند
