سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / اخبار / انسان یمنی سرسخت در برابر زورگویی و رقیق‌القلب در برابر حرف حق است

انسان یمنی سرسخت در برابر زورگویی و رقیق‌القلب در برابر حرف حق است

انسان یمنی و آنچه که وی را به مثابه یک مجاهد جسور و نترس می‌نمایاند، امری است که در قالب یک سوژه قابل پرداخت خواهد بود و از همین طریق مطالعه تاریخ و مصادیق اجتماعی یمن را نیز الزامی می‌کند.

 پس از طوفان‌الاقصی و رشادت مجاهدان فلسطینی در مبارزه با رژیم صهیونیستی، مقاومت برگ برنده‌ی دیگری را از سرزمین سبا رو کرد؛ یمنی‌ها در معادله‌ای که یک طرف آن اسرائیل و آمریکا قرار داشتند، وظیفه‌ی خود را به بهترین شکل ممکن در حمایت از مردم فلسطین ایفا کرد.

مجاهدان یمنی با رشادت و جسارتی مثال‌زدنی، راه را بر شناورهایی که عازم اسرائیل بودند، بسته و از این طریق قدم بزرگی در محاصره اقتصادی رژیم صهیونیستی برداشتند. شدت تاثیر این اتفاق به حدی بالا بود که آمریکا و معدود متحدان اروپایی‌اش، سعی کردند تا با تهدید یمنی‌ها، از اقدامات آتی آن‌ها جلوگیری کرده و نهایتا رژیم را از باتلاقی که در پهنه دریای سرخ گرفتار شده، برهانند؛ اما هیچ یک از حربه‌های‌شان به سرانجام نرسید و یمن، استوار و جسور اعلام کرد، مادامی که محاصره فلسطین از سوی اسرائیلی‌ها ادامه داشته باشد، تغییری در معادله دریای سرخ رخ نخواهد داد.

در شرایطی که شیوخ کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس با ثروت‌های نفتی بادآورده‌شان عاجز از برداشتن قدمی مثبت برای مردم فلسطین‌ند، این یمنی‌‌ها بودند که تمام داشته‌هایشان را برای حمایت از اسلام و مظلومان فلسطینی به کار بستند؛ آن هم در موقعیتی که خود با مشکلات و معضلاتی دست و پنجه نرم می‌کنند که از جنگ نه ساله‌شان با عربستان سعودی بر جای مانده است.

در چنین شرایطی انسان یمنی و آنچه که وی را به مثابه یک مجاهد جسور و نترس می‌نمایاند، امری است که در قالب یک سوژه قابل پرداخت خواهد بود و از همین طریق مطالعه تاریخ و مصادیق اجتماعی یمن را نیز الزامی می‌کند.

از همین رو رجانیوز در سلسله گزارش‌های انسان یمنی به بررسی تاریخ یمن، پیوستن به اسلام، نقش تشیع در بافت اجتماعی یمن، ساخت سیاسی این کشور در آغاز سده نوزدهم میلادی، موقعیت یمن در جریان بیداری اسلامی، جنگ داخلی و دخالت مستقیم عربستان سعودی که منجر به حمله همه‌جانبه این کشور شد و نهایتا تحلیل تحرکات بدیع نیروهای یمنی در حمایت از مقاومت فلسطینی، خواهد پرداخت.

در ادامه بخش اول این مطلب پیرامون تاریخ ماقبل اسلام یمن، ورود اسلام به این کشور و نهایتا نفوذ تشیع در قلب یمنی‌ها را مشاهده خواهید کرد.

به گزارش رجانیوز؛ جایگاه تاریخی یمن و نقشی که اهالی یمن در طول تاریخ ایفا کردند، از اهمیت شایانی برخوردار است. مردم یمن اهل تاریخ هستند و از بچه‌های کوچه و خیابان هم که سئوال کنید، به حوادث و داستان‌های تاریخی اشاره می‌کنند. منتهی شاید به دلایل سیاسی یا تاریخی یا عدم ورود تکنولوژی به آنجا و به دلیل اینکه تاریخ عمدتاً سینه به سینه نقل شده و مطالبی مطرح می‌شوند که بعضاً شبه‌اسطوره‌ای هستند.

اما آن چیزی که از روایت‌های تاریخ یمن استنباط می‌شود این است که یمن قبل از اسلام منطقه‌ای فراتر از مرزهای جغرافیائی یمن امروز را شامل می‌شده است و حتی بخش‌هائی از عمان، منطقه ظفار، سلاله و… را در بر می‌گرفته است. اساساً خود عمانی‌ها هم اکنون که یک دولت جداگانه هستند، رخت و لباس و بسیاری از فرهنگ‌ها و آدابشان، حتی دستاری که روی سر می‌گذارند و خنجری که به کمر می‌بندند، منبعث از فرهنگ یمنی است. 

به هر حال یمن در یک چهارراه تاریخی و جغرافیائی قرار گرفته و نقطه اتصال چند قاره آسیا و اروپا و افریقاست. کاروان‌هائی که از اروپا و کانال سوئز که بعداً ایجاد شد و قبل از آن از طریق مصر وارد دریای سرخ می‌شدند و شبه جزیره عربستان و حجاز را دور می‌زدند، از این منطقه رد می‌شدند و یمن یک شاهراه اقتصادی بود و لذا بسیار متاثر از فرهنگ هندی و افریقائی است.

قبایل متعددی در یمن باستان حکومت می‌کردند، از جمله آکشون‌ها، حکومت معین یا معینیان، حکومت قطیبیان یا قطبان، حضرموت و…؛ اینها به‌طور جداگانه‌ای در پهنه‌ای که امروز آن را یمن می‌نامیم، حکومت می‌کردند. بعضاً معاصر هم بودند و یا با اختلاف زمانی حکومت می‌کردند، ولی تقریباً هیچ وقت همپوشانی نداشتند. اینها در جای جای یمن امروز حکومت داشتند. مثلاً حکومت حضرموت بیشتر بر بخش ربع الخالی در نزدیکی عمان امروز مسلط بود.

اهمیت حکومت سبائیان بیشتر به این دلیل است که آنها توانستند حکومت‌های پراکنده را در حجاز جنوبی تحت پوشش قرار دهند، بر آنها برتری و استیلا یابند و حکومت فراگیری را در منطقه حجاز جنوبی تشکیل بدهند. آنان تقریباً حول و حوش ۹ قرن در این منطقه حکومت کردند و سرانجام به دست حمیریان و دولت حمیر منقرض شدند.

خود دولت حمیر متشکل از دو قبیله و دو حاکمیت قطبیان و حمیریان و تقریباً اشتراکی بود. حمیریان به‌تدریج توانستند بر قطبیان چیره شوند و قدرت را در دست بگیرند و حکومت سبائیان را منقرض کنند. 

نکته جالب در حکومت حمیریان این است که مثل اشکانیان که همه پادشاهانشان صفت اشک یا ارشک را یدک می‌کشیدند و یا مصری‌ها که پادشاهانشان اسم عمومی فرعون را داشتند، اینها هم اسم عمومی طبع را داشتند و از این جهت به آنها حکومت طبابعه هم گفته می‌شد که جمع مکسر طبع است.

اشاره کردم که حکومت سبائیان به دست حکومت حمیر منقرض شد و تقریباً تا اواسط قرن ۵ میلادی به درازا کشید. در اواخر قرن ۵ میلادی – تقریبا ۵۸۰ یا ۵۹۰ میلادی – انوشیروان ساسانی در رقابتی که بر سر گسترش قلمرو و کشورگشائی با روم داشت، توانست در این محدوده جغرافیائی بر روم چیره شود و بر یمن حاکمیت پیدا کند.

معجزه پیامبر بر جان مردم یمن نشست

تا ظهور اسلام در زمان خسروپرویز ساسانی، ساسانیان حاکم یمن بودند و یک ساتراپ (استاندار) به نام بازان را به یمن اعزام کردند. بازان حاکم یمن و این کشور در سیطره ایرانیان و ساسانیان بود و بدین ترتیب پای ایرانی‌ها به یمن باز شد. 

نحوه آشنا شدن بازان با اسلام و مسلمان شدنش قصه جالبی دارد. خسروپرویز نامه‌ای برای بازان می‌فرستد و از او می‌خواهد در باره شخصی که در حجاز ادعای پیغمبری کرده و برای او نامه نوشته، تحقیق کند. بازان دو سفیر را می‌فرستد تا درباره پیامبر اکرم(ص) تحقیق کنند و اگر توانستند ایشان را به یمن بیاورند و شاید هم پس از آن به ایران ببرند. آنها می‌روند و حکومت پیامبر(ص) و مدینه را رصد می‌کنند؛ با مردم مواجهاتی و مکالماتی دارند و نهایتاً به محضر پیامبر اکرم(ص) شرفیاب می‌شوند. آنها در آنجا مسئله را مطرح می‌کنند که خسروپرویز از بازان خواسته که درباره‌تان تحقیق و شما را به یمن دعوت کنیم. 

یکی از کرامات و معجزات پیامبر (ص) این است که به این دو نفر می‌گویند دیری نخواهد پائید که خسروپرویز به دست پسرش کشته می‌شود و شما بروید و این را به بازان بگوئید. 

این دو نفر برمی‌گردند و قصه را به بازان می‌گویند و تحقیق و رصدشان را در مورد پیامبر(ص) برای بازان بازگو می‌کنند. آنان درباره آثار و نشانه‌ها و معجزات پیامبر(ص) به او گزارش می‌دهند و ضمناً به این نکته هم اشاره می‌کنند که هنگامی که در محضر پیامبر(ص) بودیم، ایشان به این نکته اشاره کردند که خسروپرویز در آینده‌ای نزدیک به دست پسرش کشته خواهد شد.

مشخص است که بازان تحت تأثیر حالات و گفتار پیامبر(ص) قرار می‌گیرد و این گفته معجزه‌گونه پیامبر(ص) تیر آخر را به بازان می‌زند و آخرین پل برای عبور او از برهوت شک به وادی ایمان است. بازان اقدامی نمی‌کند و برای خسروپرویز نامه نمی‌نویسد و منتظر می‌ماند تا ببیند که وعده پیامبر(ص) صدق و حق یا دروغ است. بعد از مدتی خبر می‌رسد که همان طور که پیامبر اکرم (ص) پیش‌بینی فرموده و از نباء غیب خبر داده بودند، خسروپرویز به دست فرزندش کشته می‌شود.

همین معجزه و کلام پیامبر(ص) باعث می‌شود تقریباً تمام ایرانی‌هائی که در اطراف ساتراپ یا استاندار منصوب ساسانی بودند، مسلمان بشوند.

نکته جالب اینکه پس از آنکه یمن به قلمرو اسلامی اضافه می‌شود، پیامبر(ص) بازان را در جایگاه حاکمیت در یمن ابقا می‌کنند.

یمن و صدور تشیع به اکناف عالم

بر اساس شواهد تاریخی تشیع به یمن وارد نشده، بلکه از یمن به اکناف عالم صادر شده است. مردم یمن به‌واسطه خصوصیات اخلاقی و شاید بشود گفت ژنتیکی‌ای که دارند مردم بسیار حق‌طلب، مطالبه‌گر، طرفدار مظلوم و حق هستند. این زمینه تاریخی دارد. در کتاب شریف کافی به نقل از امام صادق(ع) می‌خوانیم، اولین قومی که دعوت حضرت ابراهیم(ع) را برای به جا آوردن حج لبیک گفتند یمنی‌ها بودند. اساساً یمنی‌ها انگار دنبال حق و حقیقت می‌گردند و حرف حق و درست را به‌راحتی و به‌درستی پذیرا هستند. روایت بسیار مشهوری بین یمنی‌هاست که ظاهراً صحیح‌السند هم هست و در چند کتاب معتبر شیعه و سنی آمده است. خود یمنی‌ها خیلی به این روایت علاقه دارند. یعنی وقتی با یمنی‌ها صحبت می‌کنید، غیرممکن است که بخواهند خودشان را توصیف کنند و این حدیث را از پیامبر اکرم(ص) نقل نکنند. تقریباً غیرممکن است که یمنی‌ای باشد و این حدیث را حفظ نباشد. در تلویزیون «المسیره» که تلویزیون رسمی انصارالله است و در شبکه‌های مختلف یمن مرتباً این حدیث ذکر می‌شود: «الایمان یمان و الحکمه یمانیه». یعنی اصل ایمان یمنی است و آن چیزی که نزد مردم یمن است و حکمت از مردم یمن است. 

مردم یمن در عین حال که حق‌طلب و پذیرای حرف حق هستند، در طول تاریخ این طور بوده‌اند و حالا هم همین طورند، در عین حال به‌شدت در برابر زورگویی سرسخت هستند. یعنی به‌رغم جثه‌های نحیف و عادی و معمولی ـ مردم یمن عموماً قوی‌هیکل نیستند و از نظر ژنتیکی میانه‌اندام و باریک هستندـ غیرممکن است که شما یک یمنی را ببینید که در وجودش محافظه‌کاری وجود داشته باشد و یا نسبت به حرف زور سر خم کند و کوتاه بیاید. 

قصه اسلام آوردن یمنی‌ها هم جالب است و روایت تاریخی دارد. زمانی که رسول اکرم(ص) برای دعوت مردم به اسلام نمایندگانی را به اطراف و اکناف مکه و مدینه می‌فرستادند، ابتدائاً خالد بن ولید را به یمن می‌فرستند. خالد به همراه جمعی به سمت یمن می‌رود. خالد شخصیت خشنی دارد و در تاریخ تصویر یک آدم قلدر، کله‌شق، خشن و زمخت از او روایت شده است. تاریخ می‌گوید در تمام مدتی که خالد برای دعوت مردم به اسلام در یمن بود، حتی یک نفر هم مسلمان نشده است. 

پیامبر(ص) بسیار اندوهگین می‌شوند و چهره‌شان در هم می‌رود. این بار امیرالمؤمنین علی‌بن ابیطالب(ع) را به سمت یمن گسیل می‌کنند و می‌گویند خالد برگردد، اما کسانی که همراه او رفته‌اند، اگر دلشان می‌خواهد بمانند و به امیرالمؤمنین(ع) کمک کنند. خالد برمی‌گردد و جایش را به امیرالمؤمنین(ع) می‌دهد. مردم یمن متوجه می‌شوند که از سوی پیامبر(ص) سفیر جدیدی آمده و موضوع برایشان جالب است و گرد امیرالمؤمنین(ع) جمع می‌شوند. امیرالمؤمنین(ع) دو رکعت نماز به جای می‌آورند و پس از آن یک خطبه عزا، حکیمانه و توأم با عطوفت و محبت برای اهالی یمن ایراد می‌کنند. به گواهی تاریخ بعد از پایان خطبه علی(ع) طایفه و قبیله حمدان با فاصله زمانی کم یا بلافاصله به یکباره مسلمان می‌شوند. موقعی که این خبر به پیامبر اکرم(ص) می‌رسد، بسیار موجب سرور و بشاشیت ایشان می‌شود.

جالب است که در صنعا هم هنوز آثارش هست. مسجدی است به نام جامع. جامع در لغت عرب به معنای جایی است که مردم جمع می‌شوند یا نماز جماعت به جا می‌آورند. استعاره‌ای است از مسجد. در آنجا مسجدی است به نام جامع علی‌بن ابیطالب(ع) و خود اهالی می‌گویند و در تاریخ هم آمده است که پس از اینکه خیل عظیمی از یمنی‌ها به اسلام مشرف می‌شوند، امیرالمؤمنین(ع) با دست مبارک خودشان، حدود اربعه آن مسجد را مشخص،  پی و بنای آن مسجد را با دست مبارک خودشان حفر و نهایتا اولین مسجد اسلامی در یمن را تأسیس می‌کنند. هنوز هم این مسجد هست. البته بنای قدیم آن در وسط حیاط و قفل است و کسی به آنجا نمی‌رود، ولی دور تا دور آن را مسجد جدیدی بنا کرده‌اند. بین مسجد جدید و ساختمان و حیاط قدیمی که امیرالمؤمنین(ع) مسجد ساختند شیشه است و از داخل مسجد جدید، آنجا کاملاً معلوم است. اگر حتی در ساعات غیر نماز در هر وقت شبانه روز که به این مسجد بروید، بی‌اغراق هزار نفر نشسته‌اند و قرآن تلاوت می‌کنند و قاریان و حافظان قرآن نشسته‌اند. بسیار جای بابرکت و نورانی جالبی است. 

به شهادت تاریخ و با تحلیل رفتار و کنش اجتماعی و سیاسی مردم یمن متوجه دو مطلب می‌شویم: ۱. سر خم نکردن مردم یمن در برابر خالد بن ولید، ولو اینکه سفیر اسلام و سفیر حق و سفیر پیامبر(ص) باشد و ۲. پذیرفتن آنی حق با زبان لیّن که امیرالمؤمنین(ع) پس از خالد بن ولید آمدند و به کار بردند. این نشان می‌دهد که اینها هم به‌شدت آدم‌های سرسخت و کله‌شق در برابر زورگویی و در عین حال به‌شدت رقیق‌القلب و آماده پذیرش حقیقت با زبان نرم و انسانی و با رعایت کرامت انسانی هستند. 

باز در خصوص اهل یمن روایتی از پیامبر اکرم(ص) است که می‌فرمایند: «ارق القلوب من اهل یمن». رفیق‌ترین و آماده‌ترین و نازک‌ترین دل‌ها متعلق به اهل یمن است. 

محبت امیرالمؤمنین(ع) در دیدار اول با اینها در دل ایشان رسوخ می‌کند و به‌مرور ایام پرورده می‌شود و هر چه که رفتار امیرالمؤمنین(ع) را می‌بینند، بر این محبت افزوده می‌شود و فضایل امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) سینه به سینه در بین مردم یمن تا زمان رحلت پیامبر اکرم(ص) می‌چرخد و پرورده می‌شود. 

حالا اسلام دارای قلمرو و حکومت است. قلمروِ آن تا آفریقا و مرزهای اروپا و مرزهای روم و مرزهای ایران پیش رفته و دیگر اسلام محدود به مکه و طائف و… نیست، بلکه کل حجاز و یمن را در بر گرفته است. همزمان با رحلت پیامبر اکرم(ص) قضیه سقیفه به وجود می‌آید و کودتای سیاسی اجتماعی کسانی که سقیفه را به وجود می‌آورند و به‌رغم اینکه پیامبر(ص) در غدیر خم تکلیف خلافت و وصایت بعد از خودشان را معلوم کردند، یک کودتای سیاسی، نظامی، اقتصادی و به قولی هیبریدی شکل می‌گیرد و وصیت روشن و نمایان پیامبر(ص) که متکی و مستظهر به آیات قرآن است: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ و أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» به فراموشی سپرده می‌شود.

این جریان کودتاچی می‌تواند حجابی و محاقی برای این خورشید تابان، ولایت امیرالمؤمنین(ع)، ایجاد کند و تقریباً متفق‌القول در سقیفه رأی به خلافت شخصی غیر از امیرالمؤمنین(ع) می‌دهند و باز در اینجا دو خصلتی که اشاره کردم، یعنی یکی حق‌طلبی و یکی سرسختی در برابر زور باعث می‌شود که نقش اهالی یمن در جانبداری از حق و جانبداری از علی(ع) و فاطمه زهرا(س) به‌شدت پررنگ باشد و مورخین و راویان و کسانی که تاریخ را روایت کرده‌‌اند، امثال طبری و… شهادت داده‌اند که حداقل از آن ۲۳ نفری که هسته اولیه چیزی که امروزه به تشیع معروف است، از آن ۲۳ نفری که هم‌قسم شدند که به ولایت و محبت علی(ع) پایدار بمانند و معتقد بودند که ولی و خلیفه بلافصل پیغمبر(ص) علی(ع) است، ده نفر اهل یمن هستند. 

علامه شعرانی معتقد است که اصل شیعه از یمن است و آنچه که امروزه در شعبه‌های مختلف شیعه اعم از اسماعیلی و زیدی و امامیه و… دیده می‌شود، اصل چیزی که امروز شیعه نامیده می‌شود، از طوایف و قبایل و مردم یمن است. کوفه شهری بوده که پیشینه نداشته است؛ یعنی قبل از اینکه مرکز خلافت امیرالمؤمنین(ع) بشود، شهری به نام کوفه وجود نداشت. از این جهت در سپهر سیاسی و تاریخی زمان خودش یک شهر جدید حساب می‌شود. این شهر توسط امیرالمؤمنین(ع) بنا شد تا در مرکز جغرافیایی قلمرو اسلام قرار بگیرد. عده‌ای همراه با امیرالمؤمنین(ع) به سمت کوفه حرکت می‌کنند و اکثر کسانی که بعدها در کوفه شیعه شدند و علوی بودند، از قبایل مهاجر یمنی بودند. 

در قضیه کربلا زمانی که سیدالشهدا(ع) می‌خواهند از مدینه به کوفه بروند، ابن عباس، پسرعموی ایشان به سیدالشهدا(ع) توصیه می‌کند که به جای رفتن به کوفه که تحت تأثیر تبلیغات بنی‌امیه و شام است، به سمت یمن بروید که مرکز شیعیان ماست. در آنجا شیعیان شما فراوانند و شما را عزیز می‌دارند. این هم نشانه و اماره‌ای است بر اینکه یمن صادرکننده و خاستگاه تشیع بوده است. بعد از آن هم به هر حال بخشی از اشاعره‌ای که به قم مهاجرت کردند و قم را مرکز تشیع قرار دادند و باعث شدند که تشیع و شیعه از قم به سایر بلاد منتشر شود، به اعتقاد مورخین یمنی‌الاصل بودند. در بین شهدای کربلا هم ۳۴ نفر یمنی بودند، یعنی تقریباً نزدیک به نصف از شهدای کربلا اهل یمن هستند. 

 

دوستداران برجسته یمنی اهل بیت (ع)

ما در خصوص صدر اسلام دو نوع مفهوم داریم. یکی اصحاب پیغمبر(ص) هستند که به «اصحاب» معروفند و کسانی هستند که پیامبر(ص) را از نزدیک دیده‌اند و صحبت ایشان را به گوش جان شنیده‌ و اسلام آورده‌اند. دسته دوم «تابعین» هستند. اینها کسانی هستند که پیغمبر(ص) را از نزدیک ندیده‌ و در زمان حیات ایشان در اطراف ایشان نبوده‌اند، لکن اصحاب پیغمبر(ص) را دیده‌اند.

داستان اویس قرنی هم معروف است؛ وی مادری داشت که به‌تنهایی از او نگهداری می‌کرد. به او می‌گوید من به دیدار پیامبر(ص) می‌روم و یک روزه برمی‌گردم. مادرش با او شرط می‌کند که برو، ولی از یک روز بیشتر نشود. اویس از قرن به مدینه می‌آید. زمانی که به مدینه می‌رسد، حسب اتفاق و البته حکمتی که در این قضیه بوده پیغمبر اکرم(ص) آن روز در مدینه حضور نداشته و ظاهراً برای غزوه یا کار دیگری خارج از مدینه بوده است. ایشان مدتی صبر می‌کند و شاید امیرالمؤمنین(ع) را زیارت می‌کند و منتظر پیغمبر(ص) می‌ماند. ولی به خاطر قولی که به مادرش داده، علی‌رغم عشق وافری که نسبت به شخصیت و شخص پیامبر اکرم(ص) داشته، از مواصفاتی که از پیامبر شنیده و ارتباط قلبی‌ای که در اثر شنیدن کلام ایشان و آیات قرآن در او ایجاد شده بوده، قید زیارت پیامبر را می‌زند و عطای این زیارت را به لقایش می‌بخشد و به خاطر اینکه قولش شکسته نشود، برمی‌گردد.

در این داستان هم باز شاهد مردانگی، فتوت، سرسختی در برابر ظلم و ناجوانمردی هستیم. کسی که عاشق، دلباخته و دلداده پیامبر است، فقط و فقط به خاطر اینکه شکستن قول خلاف فتوت و مردانگی و جوانمردی می‌داند، از عشقش دست می‌کشد و برمی‌گردد تا خدمت مادر برسد.

جالب تر این که زمانی که پیامبر (ص) برمی‌گردند خطاب به امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند که «بوی برادرم اویس را می‌شنوم.» این هم باز از معجزات پیغمبر است. بار دیگر در تعبیری می‌فرمایند، نفس رحمانی و عطر بوی رحمانی را از جانب یمن استشمام می‌کنم. در اینجا امیرالمؤمنین(ع) خدمت ایشان عرض می‌کنند که بله، خدمت شما آمده بودند و به این دلیل که به مادرشان قول داده بودند برگردند، برگشتند. در اینجا پیغمبر اویس را بسیار دعا می‌کند و می‌فرماید که اویس شهید خواهد شد و برای جمع کثیری از مردم، به اندازه طایفه مُضرّ (مردم حجاز دو تیره‌اند که یکی‌اش مضر و از طوایف بزرگ حجاز است.) در عرصه قیامت صاحب شفاعت است. ایشان بعد از رحلت پیغمبر جزو اصحاب امیرالمؤمنین(ع) می‌شود و در جنگ جمل همان طور که پیغمبر وعده داده بود، شهید می‌شود.

مالک اشتر از دیگر اصحاب امیرالمؤمنین(ع) و از تابعین رسول مکرم اسلام و جزو شخصیت‌های معروف اسلام، اهل یمن است.

همچنین حجر بن عدی نیز یمنی بود. او نیز باز داستانی دارد که جالب است. می‌گویند حجر از اصحاب پیغمبر بود و بعد از ایشان در رکاب امیرالمؤمنین(ع) باقی ماند. بعد از امیرالمؤمنین(ع) نیز تا زمان امام حسن(ع) زنده و از اصحاب ایشان بود. حجر در زمان صلح امام حسن(ع) و پس از کناره‌گیری ایشان از حکومت خدمت حضرت می‌رسد و از وضعیت اجتماعی که این صلح را بر امام تحمیل کرده،  ابراز ناراحتی می‌کند. امام در وصف ایشان می‌فرماید: «اگر من ده نفر مثل تو داشتم، این عهدنامه را هرگز قبول نمی‌کردم.»

حجر همچنان به جهاد تبیین و بیدارگری ادامه می‌دهد تا اینکه توسط حاکم کوفه بازداشت و به دستور معاویه به سمت شام گسیل می‌شود و در قریه‌ای حوالی دمشق، معاویه چند نفر از این اراذل و اوباش و شکنجه‌گران خود را به آنجا می‌فرستد و به حجر و جمعی از شیعیانی که همراه وی بودند می‌گوید یا به امیرالمؤمنین(ع) توهین و صب و لعن کنید و ابراز برائت بجویید یا همین جا گردنتان را می‌زنیم. حجر می‌فرماید: «اگر تکه تکه شوم و در آتش بسوزم، نزد من محبوب‌تر از این است که بخواهم دست از محبت علی(ع) بردارم.» اجازه می‌گیرد و دو رکعت نماز می‌خواند و همان جا توسط عمال معاویه شهید می‌شود. در همین صحنه هم باز سرسختی را می‌بینیم. 

در طول تاریخ بارها و بارها شاهد چنین صحنه‌هایی از یمانی‌ها هستیم. حجر بن عدی همان کسی بود که داعشی‌ها زمانی که بخشی از سوریه را تصرف کردند، قبر ایشان را با بمب‌گذاری منفجر کردند. این نشان‌دهنده حقد و کینه بیش از اندازه ناصبی‌ها از این صحابی پیامبر(ص) است. 

هانی بن عروه، کمیل بن زیاد و مقداد از شخصیت‌های برجسته جهان اسلام هستند که همگی یمنی‌اند. در واقع یمن مرکز صدور تشیع به جهان است. مرکز صدور مردمان و مکتبی است که بن‌مایه و خمیرمایه‌اش محبت اهل بیت(ع) است. البته در طول زمان تعاریف و معارف نسبت به اهل بیت(ع) دستخوش تغییراتی گشته است.

پایان بخش اول؛ ادامه دارد…

 

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

هیچگونه سلاحی به یمنی‌ها نداده‌ایم/ اگر فورا نسل‌کشی علیه غزه متوقف بشود، امنیت به دریای سرخ باز می‌گردد/ ما بخش مهمی از منطقه و امنیت منطقه هستیم

اگر فورا نسل‌کشی علیه غزه متوقف شود، امنیت به دریای سرخ بازمی‌گردد.

یمنی‌ها دست‌بردار نیستند انهدام دو کشتی آمریکایی و انگلیسی در خلیج عدن

انتقال کالاها از هند به اسرائیل

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.