سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / اشعار / متحیّرم چه نامم شه مُلک لا فتی را

متحیّرم چه نامم شه مُلک لا فتی را

«علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ماسوا فکندی همه سایه هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان

چو علی که میتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت

که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم

که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا».

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

ویدئو|شعرخوانی استاد شهریار

ويدئو/ مدح امیرالمومنین علی علیه السلام

2 دیدگاه

  1. تا صورت پيوند جهان بود علي بود
    تا نقش زمين بود و زمان بود علي بود

    .

    آن قلعه گشايي که در قلعـه ي خيبر
    برکند به يک حملـه و بگشود علي بود

    .

    آن گُرد سرافراز که انـدر ره اسلام
    تا کـار نشد راست نياسود، علي بود

    .

    آن شيــــر دلاور که براي طمع نفس
    بر خوان جهـان پنجه نيالود علي بود

    .

    شاهي که ولي بود و وصــــي بود علي بود
    سلطان سخـا و کرم و جود علي بود

    .

    هم آدم وهم شيث و هم ادريس و هم الياس
    هم صالـح پيغمبـر و داوود علي بود

    .

    هم موسي و هم عيسي و هم خضر و هم ايوب
    هم يوسف و هم يونس و هم هــود علي بود

    .

    مسجـود ملايک که شد آدم، ز علي شد
    آدم چو يکي قبلـــه و مسجود علي بود

    .

    آن عارف سجّاد ، که خاک درش از قــــــــدر
    بر کنگــــــره عرش بيفـزود علي بود

    .

    هم اول و هم آخـــــر و هم ظاهـــــر و باطن
    هم عابـــــــد و هم معبد و معبود ، علي بود

    .

    آن لحمک لحمـي ، بشنو تــــــا که بداني
    آن يــار که او نفس نبي بود علي بود

    .

    موسي و عصــــا و يــــد بيضــا و نبوت
    در مصـــر به فرعون که بنمود ، علي بود

    .

    عيسي به وجود آمدو في الحال سخن گفت
    آن نطق و فصــاحت که در او بود علي بود

    .

    خاتم که در انگشت سليمان نبي بود علي بود
    آن نور خدايـي که بر او بـــود علي بود

    .

    آن شاه سرافـــــــراز که اندر شب معــــــراج
    با احمـــد مختـــار يکي بود علي بود

    .

    آن کاشف قرآن که خــدا در همه قرآن
    کردش صفت عصمت و بستــــــــود علي بود

    .

    آن شيـر دلاور که ز بهر طمــع نفس
    بر خوان جهـــان پنجه نيالـود علي بود

    .

    چندان که در آفـــاق نظر کردم و ديدم
    از روي يقين در همه موجود ، علي بود

    .

    اين کفر نباشد، سخن کفر نه اين است
    تا هست علي باشد و تابــود علي بود

    .

    سرّ دو جهان جمله ز پيدا و ز پنهان
    شمس الحق تبريز که بنمــود، علي بود

    شعر زیبای مولوی که در فوق درج شده، در مقایسه با شعر استاد شهریار که توجه میکنیم، شعر شهریار بسیار پُر بارتر و عمیق تر است!
    این غزل زیبای استاد شهریار ماجرایی شنیدنی دارد که یکی از مراجع بنام مرعشی نجفی ره خوابی می بیند و پی می گیرد…، نیکوست، صراط عشق آن ماجرای حقیقی را نیز بر سایت گذارد! ممنون

    • خدا را شکر که سایت وزین صراط عشق را داریم!

      که از آن معرفت های قرآنی و مطالب تربیتی و اطلاعات مفید علمی و عمومی را اخذ میکنیم!

      با وجود این سایت نورانی، هیچوقت بیکار نیستم، بلکه مدام در حال یاد گیری هستم، گویا مدرسه عشق است، صراط عشق…
      از همه عزیزان دست اندر کار ممنونم…

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.