حکایت هجدهم از باب هفتم گلستان سعدی…؛ درباره فخرفروشی…!
توانگرزادهای را دیدم بر سرِ گورِ پدر نشسته…، و با درویش بچهای…، مناظره در پیوسته که…؛ صندوقِ تربتِ ما سنگین است…، و کِتابه رنگین…، و فرشِ رخام انداخته…، و خشتِ پیروزه در او به کار برده…، به گورِ پدرت چه مانَد…، خشتی دو فراهم آورده…، و مشتی دو خاک بر آن پاشیده…!
درویش پسر…، این بشنید و گفت…؛ تا پدرت زیرِ آن سنگهایِ گران بر خود بجنبیده باشد…، پدرِ من به بهشت رسیده بود…!
⚘خر…، که کمتر نهند بر وی بار…!
⚘بی شک…، آسوده تر کند رفتار…!
⚘مردِ درویش…، که بارِ ستمِ فاقه کشید…!
⚘به درِ مرگ…، همانا که سبکبار آید…!
⚘وآن که…، در نعمت و آسایش و آسانی زیست…!
⚘مُردنش زین همه…، شک نیست که دشخوار آید…!
⚘به همه حال…، اسیری که ز بندی برهد…!
⚘بهتر از حالِ امیری که…؛ گرفتار آید…!
موضوعِ این حکایت…، فخرفروشی آقازاده ی از طبقه ی فرادستانِ آن دوران…، بر کارگرزاده ای از طبقه ی فرودستان است…! آن هم افتخاری عجیب و غریب…!
افتخار به سنگینیِ سنگِ قبر و رنگینیِ نوشته ی رویِ آن و هکذا تزئیناتِ دیگر…!
فخرفروشی یکی از خصلت هایِ مذموم است که متأسفانه برخی از ما آدم زاده گرفتار آنیم…!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از قول از خداوند تبارک و تعالی…، دلایل و عوامل افتخارِ اهلِ دنیا را…، شش چیز معرفی کرده است…؛
۱ . زیبائیِ چهره…!
۲ . بیان شیرین و شیوا…!
۳ . دارائی و ثروت…!
۴ . حَسَب و نَسَب…!
۵ . زورِ بازو…!
۶ . پست و مقام…!
در کنارِ این عواملِ مادی…، برخی از ما که اهلِ ایمان هم هستیم…، با توجه و یا بی توجه…، بعضی وقت ها به امورِ معنوی خود نیز می بالیم…؛ از حضور مرتب در صفِ اول جماعت گرفته…، تا تعدادِ سفرهایِ زیارتی و حج و عمره…!
امام علی(ع)…، ضمن توجه دادنِ ما به ابتدا و انتهای خلقتِ فرزندان آدم…، می فرماید…؛
مَا لِابْنِ آدَمَ وَ الْفَخْرِ وَ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِیفَةٌ لَا یرْزُقُ نَفْسَهُ وَ لَا یدْفَعُ حَتْفَهُ…؛پسر آدم را چه با فخر و نازیدن…، که اوّل او منى…، و آخرش مردار بدبو است…، نه خود را روزى میدهد…، و نه مرگِ خویش را دفع مینماید…!
و امّا قبر…!
قبر…، خانه ی آخرتِ ما آدمهاست و به تعبیرِ امام سجاد (ع)…، یا باغی از بوستانهای بهشت است…، یا حفره و گودالی از گودالهای جهنم…!
اِنَّ القَبرَ…، رَوضَةٌ مِن رِیاضِ الجَنَّةِ…، اَو حُفرَةٌ مِن حُفَرِ النّیرانِ…!
و کاملاً معلوم است که این روضه یا حفره…، هیچ ربطی به نوع سنگِ و نوشته ی روی آن و…، ندارد…!
مشهور است که رسول خدا (ص) فرمود…؛
خداوند فرشتگانی را به نام ملائکه ی نقّاله خلق کرده است که جنازه ها را به مکان هایی که مناسب آنها باشد…، انتقال می دهند…!
و از حضرت میثم تمار نقل شده…، که به حضرت علی (ع) عرض کرد…؛
فدایت شوم…، آیا اذن می دهی جنازه برادرم را به سوی مدینه انتقال دهم…؟
حضرت فرمود…؛ لازم نیست…! اگر برادر تو از صالحان باشد…، بدون این که بدانی و زحمتی درباره انتقال آن متحمل شوی…، او را به آن مکان منتقل می کنند…!
و البته…، نوشته ی رویِ سنگ قبرها حکایت هایِ فراوانی دارد…!
در این باره…، بیتِ بسیار مشهورِ جناب “علی اشرف صبوحی” خصوصِ نوشته هایِ رویِ سنگ هایِ بیوتِ وحشت…، بسیار زیباست…؛
این سنگِ قبرها…، همه…، سربسته نامه ای است…!
کز آخرت…، به مردمِ دنیا نوشته اند…!
۱۸ تیر ۱۴۰۰