صراط عشق؛ مجله ی فرهنگی، معرفتی، ادبی، هنری مجله ی فرهنگی، معرفتی، ادبی، هنری
بسم الله الرحمن الرحیم
در میان این همه سرگشتگی
در میان این همه گم گشتگی
یک نفر در رَه نشسته منتظر
او که کارش روز و شب بخشندگی
او نشسته تا که ما در رَه شویم
از برای یاری اش همره شویم
او برامان کرده این رَه را یسیر
تا شویم همراه او در این مسیر
در مسیر یاریت دستم بگیر
من به سان طفلی ام طفلی صغیر
گر نگیری دست من هستم فقیر
همچو هستم یک بیابان یک کویر
گر کنار تو نباشم ای نصیر
ذره ای هستم که ناچیز و حقیر
گر رها گردم شوم همچو اسیر
دست من بگرفته ای، ای بینظیر
در کنار تو پرستو میشوم
با تو هستم با تو همسو میشوم
با تو هر جایی روم گردد بهشت
میشود اینگونه باشد سرنوشت
میشود صبح و شبم با تو شود
قلب من در هر تپش یادت شود
در کنار تو چو شبنم می شوم
پر طراوت همچو مریم می شوم
در کنار تو دمادم زنده ام
گر جدا گردم زِ تو من مُرده ام
در کنار تو بهشت معنا شود
روح و جانم پیش تو رعنا شود
ما زِ دنیا و زِ عقبی هر زمان
جز تو را هرگز نخوانیم در جهان
مادرم تا در بَرم باشد توان
آرزو دارم شوم از تو نشان
مادرم مادریت باشد عیان
داده ای اَم زیر چادرت اَمان
زندگی بی نام تو گردد خزان
بی تو بودن میشود درد و فغان
هر دمی چون بر زبان باشد روان
ما تو را خواهیم پنهان و نهان
مادر از نام شما زنده شدم
از تمام مردمان کَنده شدم
آمدم سویت که احیایم کنی
تا برای خود مهیایم کنی
آمدم تا خود ببینی من کی اَم
گر نگاهت را بگیری من چی اَم
مادر ای نور زمین و آسمان
نازنین مادر شدی ای بی نشان
از همه عالم تو بودی یارمان
در همه عالم تو گشتی مهربان
جستجویت میکنم در آسمان
کوکب دُرّی من ای جانِ جان
مادرم بی تو شوم من ناتوان
روح و جانم میشود بی تو خزان
نور تو هر لحظه هر جا بی اَمان
بودنت را فاش میگوید چنان
همره نورش شوید ای شیعیان
یار جانانش شوید ای عاشقان
شیعه مولا علی این را بدان
نور او جان را کند دُرّ گران…
