سرخط خبرها

انی قریب

بسم الله الرحمن الرحیم

شب دفن فرا رسید ، بچه ها می دانستند زمان حرکت است، منتظر بودند تا او بیاید، آنگاه بدوند و دامانش را بگیرند و سفر را آغاز نمایند، سفری به سوی عمق.

الروح، نوری از جنس عرش (غافر15 – رَفيعُ الدَّرَجاتِ ذُو الْعَرْشِ يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلي مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ)

با رفتاری روح گونه، زیرا وجودش ایجاد روحیه و حرکت می کند، از سکون در می آیی تا مشایعتش کنی تا با او باشی، با او بمانی.

تنزل الملائکه و الروح، الروح یکی از جنبه های نوری مادر مهربان ، از شب دفن از بلندیهای عالم پایین می آید و به آسمانهای برزخی ورود می کند، با خودش تغییر ، تحول و تقرب می آورد.

الروح آمد، بچه ها مشتاقانه به سمتش حرکت نمودند تا شیعه او باشند، تا فقط یدک کش نام شیعه نباشند.برای این لحظه باشکوه انتظار کشیده بودند!

نور بچه هارا در بر گرفت، چون مادری که نوزادش را درآغوش می گیرد، بچه ها در نور آرام گرفتند، قرار گرفتند، نورانی شدند، لطیف شدند چون دوران طفولیت! آن زمان که از هر خطا و اشتباهی به دور بودند.

برای بچه ها همه چیز همین نور بود، نور عظیم آسمانی! دوست داشتند همواره در آن بمانند، آن قدر لذت بخش بود که از خدا چیز دیگری نمی خواستند! همه زندگیشان نور بود، دلشان می خواست همواره متصل به دامانش بمانندو هرگز جدایی در میان نباشد! فکر جدایی لرزه بر وجودشان می انداخت!

حرکت آغاز شد، نور پایین آمد، ماه رجب از راه رسید، نور به زمین نزدیک تر شده بود، بهره زمینی ها از نور نیز! ماه رجب ارزش یافت به این نزدیکی تا حد (یا من یعطی من ساله! یا من یعطی من لم یساله و من لم یعرفه تحننا منه و رحمه)! زمینی ها غرق در رحمت پروردگارشان شدند به واسطه نور.

باز هم پایین و پایین تر ، نور آهسته حرکت می کرد تا ملائک مشتاق به دنبالش روان شدند، آنها نیز دوست داشتند طعم شیرین مادرانه نور را بچشند.

ماه شعبان از راه رسید، با قدر و منزلتی بیشتر از رجب ، زیرا نور پایین تر آمده و عالم دنیا را بیشتردر بر گرفته ، انسان هایی که نه ماه در غفلت و در لیل دنیا به گذر عمر عادت کرده بودند حال نور را احساس می کردند و بواسطه آن تقرب بیشتری به خدایشان!

باز هم پایین تر، ملائکه و الروح پایین تر آمدند، شیعیان نیز، همان ها که در نه ماه گذشته به جای لهو ولعب به تزکیه مشغول بودند تا از غفلت ها و حجاب ها فاصله بگیرند و آماده شوند، آنها منتظران واقعی الروح بودند، نه ماه زندگیشان به سوی او سمت و جهت گرفته بود، تقوی ورزیده، چشم از نامحرم برگرفته و به اعمالی پرداخته بودند که برایشان پاکیزگی به ارمغان آورده بود، آنها بواسطه نور تقوا از زمین کنده شده و بالا رفته بودند، تا زمان پایین آمدن نور از ملائک کمتر نباشند!

نور باز هم پایین تر آمد، رمضان از راه رسید!

رمضان، نزدیک ترین موقعیت الروح نسبت به زمین، ماه خدا! ماهی که نفس کشیدن در آن نیز عبادت محسوب می شود، حتی خوابیدنت رنگ عبادت گرفته! نور به پایین ترین ارتفاع ممکن رسیده ، حالی غریب ! (و اذا سالک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی ولیومنوا بی لعلهم یرشدون)! لحن خدا نیز غریب شده! رنگ و بوی مادر گرفته! انگار بنده هایش را ندا می دهد فاطمه گونه س!منتظر است تا استجابت کند! مادرانه! خدا بنده هایش را  در بر می گیرد با نور! همان نور که پایین آمده و ملموس شده!

حال غریب ماه رمضان محصول حس محضر نور مادرانه اوست!

ملائکه و الروح با خود امورات گوناگون سال آینده را آورده تا خدمت امام زمان عج عرضه بدارند، همه مهمان امام ع هستند، منتظرند تا ببینند ایشان چه صلاح می دانند و به چه اموری اجازه پایین آمدن جهت اجرا را می دهند.

شب قدر شب دیده شدن اقتدار امام ع است، همه چیز زیباست! سلام است! سلام هی حتی مطلع الفجر، سلامی از جانب خدا، تا دمادم صبح گاه! شبی که با سلام به صبح میرسد!    الیس الصبح بقریب؟

بچه ها هم چنان غرق در نور حرکت می کردند، روبه سوی پایین، به سوی عمق دنیا!

با طلوع خورشید حس بچه ها عوض شده بود! آنها دیگر حس مادرانه از نور دریافت نمی کردند، نور مملو از محبت و ابهت بود! نور همان نور بود ولی احساسی دیگر را به بچه ها القاء می کرد! حسی پدرانه!

زمان آن رسیده بود که نور وارد دنیا شود، می بایست کارهای زیادی انجام دهد ، شب دنیا رفته رفته به سوی صبح در حرکت بود ، دنیا باید آماده می شد!

آماده حرکت، آماده تغییر، انسان ها باید از خواب طولانیشان بیرون آمده و بیدار می شدند، یکی پس از دیگری چشم گشوده و نور را احساس می کردند ، صبح نزدیک می شد، نور در دنیا کار داشت! بسیار زیاد!

دنیای گمگشته در حجاب ها پذیرای مهدی فاطمه ع نبود! باید گرد غفلت از زمینی ها زدوده می شد تا ببینند، احساس کنند، از جایشان برخیزند، از رکودو سکون به در آیند و مهدی عج جو شوند!

بچه های شهر غریب که سال ها پیش به محبت مادر مهربان از غربت و بی کسی نجات یافته بودند اکنون نوری پدرانه را احساس میکردند.

بچه های شهر غریب دیگر غریب نبودند، اکنون پدری مهربان و توانا ایشان را همراهی می کرد، در بدو ورودشان به دنیا! مثل رویایی شیرین به نظر می رسید! آنها خانواده دار شده بودند! آن هم نه خانواده ای معمولی بلکه خانواده ای آرمانی! خانواده ای که در پناه پدری مقتدر و مادری مهربان تشکیل شده و با تکیه برایشان می شد تا آینده های دور به سلامت پیش رفت! خانواده ای که ایشان را از گزندو آسیب حفظ می کرد و از مهلکه ها نجات می داد!

بچه ها به این محبت عظیم در این سال قدری شاد بودند و حمدمی نمودند پروردگارشان را !

آنچه خداوند بدیشان عطا کرده بود رویایی طولانی و فنا ناپذیر بود که تا آخر دنیا هم تمام نمی شد!

باورش سخت بود! ایشان خود را غرق در رحمت پروردگار می دیدند! الرحمان، الرحیم! قاصدکانی سبک بال در فضای رحمت خداوندی!

باید تقوی می ورزیدند تا از این همراهی باشکوه محروم نگردند! شرط همراهی نور علوی تقوی بود!

باید در پلکان تقوی بالا می رفتند، آن قدر که رضایت خدا را بدست آورده و در سرزمین رضوانش ساکن گردند.

می بایست در نور می ماندند تا در درونشان نفوذ کند، از وجودشان ساطع گردد و به اذن الله در حریم الهی اثر گذار شود، باید پوسته وجودشان بلورین می شد!

بچه ها چشمشان به آسمان بود، در درون نور فاطمی س و در برون نور علوی ع را احساس می کردند!

این آغاز حرکت به سوی آرزوی عظیمی بود که سالیان سال در دل پرورانده بودند!

قلب هایشان از شدت شوق قوی تر می تپید!

خدایا ظرف وجودمان را وسیع کن برای مهدی عج ، صفاتمان را اصلاح کن به خاطر مهدی عج وبه کارمان گیر در بزرگراهی که به ظهورش ختم می شود!

اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم

 

طهورا 30/3/97

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

دعای کمیل با نوای دلنشین مداحان اهل بیت علیهم السلام+تصویر و متن

خدایا! بیامرز برای من آن گناهانی را که پرده حرمتم می‌درد، خدایا! بیامرز

 بیانات آیت‌الله خامنه‌ای در کنگره جهانی بزرگداشت اقبال لاهوری

دیده‌ام از روزن دیوار زندان شما

یک دیدگاه

  1. سلام. عالی بود. عجب ما را دوباره به هم ریختید!
    خانواده ای آرمانی؛ مادری مهربان و پدری توانا از جنس نور. عالی تر از نور!
    خداجون! حیف نیست تو رحمان و رحیم باشی و.ما…

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.