سرخط خبرها
خانه / بایگانی برچسب: همراه با الروح (صفحه 3)

بایگانی برچسب: همراه با الروح

تلاطم

بسم الله الرحمن الرحیم گاه در اوج بود، حال و هوایش پرواز می کرد به سمت آسمان ها، روحش انگار دربند کالبد مادی نبود، شادمانه پر می کشید تا نور، تا خانه نور، تا بیتی که سال ها در آن تعلیم وتربیت شده و طعم مهربانی را چشیده بود! طعمِ …

ادامه نوشته »

آن که با مولایش همراه شد حاجی واقعی است…

حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست؟…  صف14   – يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا کُونُوا أَنْصارَ اللّهِ کَما قالَ عيسَي ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوارِيِّينَ مَنْ أَنْصاري إِلَي اللّهِ قالَ الْحَوارِيُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ فَآمَنَتْ طائِفَةٌ مِنْ بَني إِسْرائيلَ وَ کَفَرَتْ طائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذينَ آمَنُوا عَلي عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظاهِرينَ

ادامه نوشته »

سیر تا اربعین; گام پانزدهم از سیر دوم

نور35  - اللّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّيٌّ يُوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَيْتُونَةٍ لا شَرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَکادُ زَيْتُها يُضي‏ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلي نُورٍ يَهْدِي اللّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ وَ يَضْرِبُ اللّهُ اْلأَمْثالَ لِلنّاسِ وَ اللّهُ بِکُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ

ادامه نوشته »

سیر تا اربعین; گام چهاردم از سیر دوم

خدایا! بارها و بارها مرور کرده‌ام حکایت حر و باغبانی حسین (ع) را در تنگستان کربلا . حکایت عجیبی است. انگار که چکیده‌ای باشد ازمقاله عاشورا ! حر در آخرین لحظات عمر‍، از عمق حفره تنگ و تاریکی که برای خود ساخته بود، ریسمان نجات را باز می‌شناسد و رستگار …

ادامه نوشته »

سیر تا اربعین; گام سیزدهم از سیر دوم

همه ما دل‌مان به دوری از حُب شما تنگ می شود . دل‌مان برای سکوت و نگاهی از عمق وجود، نشسته چون پرنده‌ای جَلد بر شانه‌های خیال، می‌تپد. دل‌مان تنگ می‌شود برای نفسی عمیق در خنکای بهار وجودتان . هجرت قصه پاییز دلتنگی است و فقدان ،آیه‌ای مثال زدنی. حُب …

ادامه نوشته »

سیر تا اربعین; گام دوازدهم از سیر دوم

اماما! شما برترین صَبَّارٍ شَكُورٍ در کل تاریخ هستید.إبراهيم5 شما دستگیر همه انسانها و هادی آنها به ارتفاعات در بلندترین درجات ممکن اید. شما در آنسوی آسمان‌های هفت‌گانه و مامور به خروج انسان‌ها از ظلمت و رساندن به نور هستید. ما در فلات پست زمین از روزنه کوچک ازن خود …

ادامه نوشته »

سیر تا اربعین; گام یازدهم از سیر دوم

خورشید غروب می‌کند. سیاهی شب، خون‌های ریخته شده در عاشورا را با خود به عمق تاریخ می‌برد تا سالی دیگر با طلوع صبحی صادق از نو عرضه کند. عاشورا گنجینه‌ای است که هر سال در موسمی از پیش مقرر، در مقابل دیدگان‌مان قرار می‌گیرد. از عصر عاشورا که زمان می …

ادامه نوشته »

سیر تا اربعین; گام دهم از سیر دوم

ای دوست ! هر روز بارها و بارها تکرار می‌کنیم ؛ ” اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُستَقِيمَ‏ “ غافل از اینکه برای قرار گرفتن بر “صراط” باید مسیر طولانی تا رؤیت نور پیمود. سلوک نورانی توشه‌ای می‌خواهد از صفات، قیدها و نه بندها ، عمل نامه می‌خواهد و نه وعده و قول. …

ادامه نوشته »

سیر تا اربعین; گام هشتم از سیر دوم

گام هشتم از سیر دوم خدای روزی دهنده‌! “رزق” وعده آغازین شماست برای مغزهای نگران و دل‌های گرسنه ما. هر روز در میان عادت‌هایمان، اعتراف به ایمان می‌کنیم. غافل از آنکه اعتماد، حکایت دیگری است. خداوندا! نگرانیم و مستاصل. مدعی هستیم و خالی از باور. حسین (ع) مظهرِ ایمان است …

ادامه نوشته »

سیر تا اربعین; گام هفتم از سیر دوم

اماما! شما آیاتِ الهی، شما ملجاء و منشاءِ رضوان. شما اصل و ما به دنبال حاشیه . شما بگویید که ما چه کنیم در حلبی‌آبادِ تمدن که مارا از طبیعت انسانی دور کرده‌است. ما را از طبع گل پسند و نور طلب به معتاد نئون و خواستار زر بدل کرده‌است. …

ادامه نوشته »

سیر تا اربعین; گام ششم از سیر دوم

اماما ! هر روز ما را از مرگ می‌ترسانند انگار که ما زنده‌ایم! غافل از آنکه اینجا در اعماق، حیات معنای مجاز است. مرگ حکم خواب عمیقی است که سراب را بهشت و موطن را قریب می‌نمایاند. دم و باز‌دم دلیل مستأصلی است که دلداری نمی‌داند. پس ما مردگان متحرکی …

ادامه نوشته »

سیر تا اربعین; گام پنجم از سیر دوم

اماما! اندک زمینی است که مزرعه دنیای دیگری باشد. ما محدود شده‌ایم در دایره بسته‌ای که از تعلقات بیهوده تنیده‌ایم. مزارع جای خود را به دایره‌های تنگ و تیره داده است. دایره‌هایی که به حفره‌های عمیق در زمین منتهی می‌شود. دنیای سختی است، دنیای حفره‌ها. آب، مرداب می‌شود و هوا …

ادامه نوشته »

سیر تا اربعین; گام سوم از سیر دوم

توبة38 - يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قيلَ لَکُمُ انْفِرُوا في سَبيلِ اللّهِ اثّاقَلْتُمْ إِلَي اْلأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ اْلآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي اْلآخِرَةِ إِلاّ قَليلٌ

ادامه نوشته »

در محضر او/ قسمت ششم

بسم الله الرحمن الرحیم قسمت ششم: از منزل استاد که بیرون آمدند حال عجیبی داشت! در دانشگاه با دوستانش گاه به جلسات سخنرانی سر زده بود ولی تابحال کلامی این گونه در دلش جای نگرفته بود! چی شده اخوی؟ خیلی تو فکری! صدای شاد عطا او را از درونش بیرون …

ادامه نوشته »

در محضر او/ قسمت چهارم

صبح هنگام که برای نمازچشم گشود لباس هایش شسته و تر و تمیز کنار رختخوابش بود! این خادمان با همه یکسان رفتار می کردند، در این سرزمین غریب و در این ایام، فقیر و غنی ، فارس و عرب معنی نداشت، همه برای آسایش یکدیگر و خدمت...

ادامه نوشته »

در محضر او/ قسمت سوم

با تکان دستی از خواب پرید، عطا بود: پاشو اخوی نماز صبحه! اتوبوس برای نماز توقف کرده بود، خمیازه ای کشید و خواب آلوده پیاده شد، صف عریض و طویلی برای تجدید وضو تشکیل شده بود! با کراهت نگاهی به وضوخانه نه چندان تمیز نمود، به دلش نبود در این محیط وضو بگیرد! دستی را بر شانه اش احساس کرد،  باز هم عطا با شادابی همیشگی اش ! چی شده اخوی؟

ادامه نوشته »