بودنت بهرِ علی یعنی تمام زندگی/ ای تمام هستِ مولا اندکی آهسته رو
ادامه نوشته »شعر/ پرستوهای عاشق
ما را بسوی فاطمه پرواز دادند / ما را پرستوهای عاشق نام دادند
ادامه نوشته »شعر/ موکب مادر
موکبت مادر چه زیبا بود هان یادش به خیر/ ساده و خوب و مهیا بود هان یادش به خیر
ادامه نوشته »دلنوشته ای در قالب شعر با موضوع اربعین
من به پای خودم نیامدم به خانه دوست/ لطفی ز نور آسمانی و خورشید کوی اوست
ادامه نوشته »شعر/ آیا شود؟
آیا شود نیم نگاهی به ما کند زهرا؟ یا به گوشه چشمی صدایمان کند زهرا؟
ادامه نوشته »شعر/ کوچ پرستوها…
باز دوباره موسم کوچ پرستوها شده / باز دوباره این دلا راهی کربلا شده
ادامه نوشته »شعر «سفره مادر» سروده محمدجواد عسکری
هر چه دارم همه از سفره ی مادر دارم/ خوش از آنم که به سر سایه ی مادر دارم
ادامه نوشته »هدیه به پیشگاه مادر مهربان سلام الله علیها
ويدئو/ پیشگاه مادر مهربان سلام الله علیها
ادامه نوشته »شعر/ در انتظار لطف مادر مهربان
بیا گرد وجود پاک مادر مهربان باشیم/ بیا چون قاصدک هایی به دور او روان باشیم
ادامه نوشته »مادری به وسعت کوثر
من نباشم تا تو باشی ... مدتهاست که این جمله مرا به خود مشغول کرده است ... مادرجان ؛ فکر میکنم که چه کردم تا وصف این جمله شامل حال نزارم باشد !؟
ادامه نوشته »سرپناه
گفتم یتیمم بی پناه، گفتی پناهت میدهم
ادامه نوشته »شعر/ چشم اعطینای مادر
هرچه هست از چشم اعطینای مادر بوده است / این فَصَلِّ وانحر از اِعطای مادر بوده است
ادامه نوشته »«ملکه» / قسمت دوم
ایکاش او نیز مَلَک بود، می توانست نور عظیم آسمانی را با تمام وجود درک کند! از محضر گران قدرش بهره ببرد. بودن در نور سرآغاز شناخت بود! می توانست در نور بماند، با او زندگی کند، در او زندگی کند، با وجودش حی شود، روحیه بگیرد.
ادامه نوشته »مادری بود با بچههاش
یکی بود یکی نبود مادری بود با بچه هاش مادر به هر طرف می رفت بچه ها هم همراه او از این طرف به اون طرف بچه ها هم همراه او همه با هم شاد بودند همه با هم یار بودند تا که یه روز مادرمون روانه دنیا شد
ادامه نوشته »شعر/ فاطمه یعنی که بسم الله الرحمن الرحیم
فاطمه یعنی که بسم الله الرحمن الرحیم | فاطمه یعنی وَجَنَّاتٍ لَّهُمْ فِيهَا نَعِيم
ادامه نوشته »چشم انتظار محبت مادر
دنیا برایم پست تر شده است | از وقتی چشم انتظار محبت مادر شده ام
ادامه نوشته »شعر/ بسوی کوثر
گفتم بسوی آسمان، دلم گرفته از زمان | گفتا دَمی محزون مشو، مادر عنایت میکند
ادامه نوشته »ماه در چشمه
پنجره اتاق را گشود، نور زیبای خورشید صورتش را نوازش کرد، نسیم ملایم بهاری که از گوشهی پنجره راه به درون اتاق یافت حالش را جا آورد، روزه توانش را ربوده بود، روی تخت دراز کشید و نفسش از عطر بهار نارنج اشباع شد.
ادامه نوشته »شعر/ سفره کریمانه
در خانه ی مادر همه جمعند بیا شمس و قمر و زهره و فرزند بیا برخیز که بخت ما سیه رویان باز خواهد شد از این حضور دلبند بیا شاید پر ما به بال گهواره زدند شاید قدمی به خاک بیچاره زدند شاید بگشایند کریمان در را شاید قلمی …
ادامه نوشته »شعر/ مسح مسیحایی
خوش آن دمی که قصد فَآوایمان کنی | در وا کنی و مسح مسیحایمان کنی
ادامه نوشته »