من به پای خودم نیامدم به خانه دوست
لطفی ز نور آسمانی و خورشید کوی اوست
دراربعین، که بسی موکب و سرا برپاست
به هر کجا که می نگرم خانه خانه اوست
قفلی به هر دری و به هر خانه ای دری است
باشد محبت آن، کلید در خانه ای کز اوست
او کیست؟ مادری، که به مهر و محبتش
فرزند، دل بریده از همه و جانسپار اوست
مادر، تمام زندگی و عمر من تویی
ای مهربانترین کسی که همه هستی ام از اوست
خورشید پر فروغ تو پس کی کند طلوع؟
ای مادری که هستی خورشید هم از اوست
جارو اگر کنی دل ما همچو خانه ات
ایام اربعین، شود این دل، چو خانه دوست
دیگر کجا رود و چه کسی جستجو کند؟
آن کودکی که بر مادراست و زیر چادر اوست
امید، که فاطمه (س) لطفی به ما کند
ما را دهد پناه به جایی که خانه اوست