سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / اشعار / شعر/ رخت بربندید ای یاران که سلطان دو کون

شعر/ رخت بربندید ای یاران که سلطان دو کون

مطربم سرمست شد انگشت بر رق می‌زند

پرده عشاق را از دل به رونق می‌زند

رخت بربندید ای یاران که سلطان دو کون

ایستاده بر فراز عرش سنجق می‌زند

اولیا و انبیا حیران شده در حضرتش

یحیی و داوود و یوسف خوش معلق می‌زند

عیسی و موسی که باشد چاوشان درگهش

جبرئیل اندر فسونش سحر مطلق می‌زند

جان ابراهیم مجنون گشت اندر شوق او

تیغ را بر حلق اسماعیل و اسحق می‌زند

احمدش گوید که واشوقا لقا اخواننا

در هوای عشق او صدیق صدق می‌زند

لیلی و مجنون به فاقه آه حسرت می‌خورند

خسرو و شیرین به عشرت جام راوق می‌زند

شمس تبریز ایستاده مست در دستش کمان

تیر زهرآلود را بر جان احمق می‌زند

رستم و حمزه فکنده تیغ و اسپر پیش او

او چو حیدر گردن هشام و اربق می‌زند

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

خاطره زیبا ، رفیق خوبی دارم _ رفیقت کو ؟؟؟

ويدئو/ آقاجان، میشه رفیق من باشی؟

شعر/ جان در بدن چه باشد ، باشد فدای مادر

پرهای آسمانی در زیر پای مادر

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.