سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / معجزات / معجزه / همپا و همراه و هم نوا باامام و ولیّ زمانه

معجزه / همپا و همراه و هم نوا باامام و ولیّ زمانه

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین

امام جواد علیه السلام

عصر خلافت معتصم (هشتمین خلیفه عباسی) بود، شخصى را به اتهام آنكه ادعاى پیامبرى مى كند (با اینكه چنین ادعائى نداشت) كت بسته آوردند و در شهر سامرا به زندان افكندند.

على بن خالد مى گوید: من تصمیم گرفتم با او ملاقات كنم و از نزدیك تحقیق كنم ببینم كیست. پشت در زندان رفتم و با دربانان و پاسبانان مهربانى كردم و گرم گرفتم، تا خود را به آن مرد زندانى رساندم.

اندكى با او صحبت كردم دیدم مردى فهمیده است، به او گفتم داستان تو چیست كه تو را زندانى كرده اند؟.

گفت: من در شهر دمشق در كنار محلى كه نامش  محل سر مبارك حسین علیه السلام است، مشغول عبادت بودم، شخصی (كه همان امام جواد (ع) بود) نزد من آمد و گفت: برخیز برویم، همراه او حركت كردم، ناگاه خود را در مسجد كوفه دیدم.

حضرت گفت: اینجا را مى شناسی؟

گفتم آرى مسجد كوفه است. حضرت نماز گزارد، من نیز نماز گزاردم، در آن هنگام كه همراه او بودم، ناگاه دیدم در مدینه در مسجد پیامبر (ص) هستم، حضرت به پیامبر (ص) سلام كرد، من نیز سلام كردم، او در مسجد نماز خواند، من نیز نماز خواندم، در همین میان كه همراهش بودم، ناگاه خود را در مكه دیدم، او پیوسته مناسك حج را بجا مى آورد، من نیز به جاى آوردم، ناگاه خود را در جایى كه قبلا بودم یعنى محل رأس الحسین علیه السلام در شام دیدم.

سال آینده نیز آن شخص آمد و مانند سال قبل با من رفتار كرد، وقتى كه از مناسك حج فارغ شدم و مرا به شام آورد و خواست از من جدا شود، به او گفتم: از شما تقاضا دارم به حق آن كسى كه به تو چنین توانی داده، به من بگو تو كیستی؟

فرمود: من محمد بن على بن موسی الجواد  هستم.

این خبر، مشهور گردید، تا به گوش محمد بن عبد الملك زیات (وزیر معتصم لعین) رسید، او دستور داد مرا دستگیر كرده و به زنجیر بستند و به عراق فرستادند و در اینجا مرا زندانى نموده اند.

على بن خالد مى گوید: من به او گفتم: داستان خود را به طور مشروح براى محمد بن عبدالملك زیات بنویس، شاید گزارش دیگرى به او داده باشند و او تو را بى جهت زندانى كرده باشد.

او ماجراى خود را براى محمد بن عبدالملك زیات نوشت ولى محمد بن عبدالملك، اعتقاد به امام جواد علیه السلام و طى الارض نداشت. با كمال اهانت و گستاخی (طنز گونه) براى او نوشت: به همان كسى كه تو را در یك لحظه از شام به مدینه و… برد، بگو تو را از زندان نجات دهد.

على بن خالد مى گوید: من به زندان مى رفتم و او را دلدارى مى دادم و امر به صبر مى كردم، در همین ایام روزى صبح زود به زندان براى دیدار او رفتم دیدم نگهبانان و درباران و دست اندركاران جلسه تشكیل داده اند و مى گویند: آن مردى كه ادعاى پیامبرى مى كرد و در زندان بود گم شده و هیچ معلوم نیست كه به كجا رفته، آیا در زمین فرو رفته و یا پرنده اى او را ربوده است؟

اصول کافی – باب مولد ابى جعفر على ثانى ، حدیث 2، ص 492 – ج 1.

سوره  بقره  آیه ۲۱۲  – زُيِّنَ لِلَّذينَ کَفَرُوا الْحَياةُ الدُّنْيا وَ يَسْخَرُونَ مِنَ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ اللّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشاءُ بِغَيْرِ حِسابٍ
زندگي دنيا در چشم کافران آراسته شده است‏، و مؤمنان را ريشخند مي‏کنند و [حال آنکه‏] کساني که تقواپيشه بوده ‏اند، در روز قیامت ، از آنان برترند و خدا به هر که بخواهد، بي ‏شمار روزي مي‏دهد.

اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

شعر/ از گلستان من ببر ورقی

سفر‌های دور و دراز سعدی از شام تا آسیای صغیر

درمحضر امام جواد علیه السلام

السلام علی الحسین

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.