بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین
شفای مریضان
مالک اشتر بر امیرالمؤمنین علیه السلام وارد شد و سلام کرد ،
امیرالمؤمنین علیه السلام جوابش را داد و فرمود :چه چیز باعث شد که در این ساعت به اینجا بیایی ؟ .
گفت : دوستی و عشق تو ای امیرمؤمنان !
حضرت فرمود : دَم در ، کسی را دیدی ؟
گفت : بلی ، چهار نفر را دیدم .
مالک اشتر با امیرالمؤمنین علیه السلام به دم در رفتند و در آنجا شخصی نابینا ، شخصی جذامی ،شخصی فلج و شخصی مبتلا به مرض برص بودند .
حضرت فرمود : اینجا چه می کنید ؟
گفتند : به خاطر مرضی که داریم آمده ایم .
حضرت برگشت و بقچه ای را باز کرد و در آن بسته چرمی را در آورد و از درون آن نیز کاغذی بیرون آورد و برای آنها خواند ،
همه آنها هم خواندند ، همه آنها شفا یافتند و برخاستند و رفتند
بحارالانوار: 41 / 195، حدیث 7./ جلوه های اعجاز معصومین، ص 163.
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
يَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ وَ ذِكْرُهُ شِفَاءٌ وَ طَاعَتُهُ غِنًى
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهی هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عـــالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمهی بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جـان مـاسوا را
برو ای گدای مسکین در خانهی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کـرم گدا را
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا
بجز از علی که آرد پــسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربــلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیّرم چه نامـم شــه مـلک لافتی را
بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید بـرسد به خاک پایت
چه پیامـها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جــان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پـیام آشنـائی بـنوازد و آشــنا را»
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا