یکی گفت آشنا از خانه ی مادر خبر داری؟
از احساسی که دارد چهره ی مادر خبر داری ؟
از آن باب صفا و مهربانی و محبت ها
از آن اقلیم نور دیده ی مادر خبر داری؟
برو از کوچه ی دنیای خود بالا و بالاتر
از آن حالی که دارد کوچه ی مادر خبر داری ؟
همیشه کوچه اش را می کند جارو برای او
حواست هست؟ از مهدیه ی مادر خبر داری ؟
نوای اَین مهدی دارد از مهدیه می آید
ببین از ندبه های جمعه ی مادر خبر داری؟
برو در نیمه شب های فراق خانه مادر
ز یارب یارب سجاده ی مادر خبر داری؟
کشیده چادرش را روی شب های حسینیه
تو از حال و هوای روضه ی مادر خبر داری؟
نمی دانم کجایی در چه حالی با که می گردی
ولی از پرسش هر روزه ی مادر خبر داری؟
برای مهدیش دارد فراهم می کند لشکر
اگر مرد رهی از جاده ی مادر خبر داری ؟
گلاب زعفرانی داد دستت کربلا آن روز
ز دست اربعینْ پیمانه ی مادر خبر داری ؟
مبادا خط بیندازی به روی شیشه ی فطرت
ز انواری که دارد چهره ی مادر خبر داری ؟
از احساسی که دارد چهره ی مادر خبر داری ؟
معطر کن نفس های دلت را با دم مادر
تو از عطر سر سجاده ی مادر خبر داری ؟
یکی گفت آشنا ! از خانه ی مادر خبر داری؟
از احساسی که دارد چهره ی مادر خبر داری ؟
محمد جواد عسکری باقرآبادی
1402/06/01