چوپان ، گلهِ گوسفندان را به آغُل برد و همه ی درهای آن را بست.
چون گرگهای گُرسنه سَر رسیدند ، و درها را بسته یافتند ، و از رسیدن به گوسفندان ناامید شدند.
برگشتند ، تا نقشه ای برای آزادی گوسفندان از آغُل پیدا کنند.
سرانجام ، گرگها به این نتیجه رسیدند ، که راهِ چاره ، برپایی تظاهراتی جلوی خانهِ چوپان است ، که در آن آزادی گوسفندان را فریاد بزنند.
گرگها ، تظاهراتِ طولانی را برپا کردند و به دُورِ آغُل چرخیدند.
هی چرخیدندُ چرخیدند .
چون گوسفندان ، فریادِ گرگها را شنیدند ، که از آزادی ، و حقوق شان دفاع میکنند ، برانگیخته شدند ، و به آنها پیوستند.
آنها شروع به اِنهدامِ دیوارها ، و درهای آغُل با شاخ هایشان کردند ، تا اینکه ، دیوارها شکسته شد ، و درها باز گردید ، و همگی آزاد شدند.
گوسفندان : به صحرا گُریختند ، و گُرگها پُشتِ سرشان دویدند. چوپان صدا میزد ، و گاهی فریاد می کشید ، و گاهی ، عِصایش را پرتاب میکرد ، تا بلکه جلویشان را بگیرد.
اما هیچ فائِده ای ، نه از فریاد ، و نه از عصا دستگیرش نشد.
گرگها : گوسفندان را ، در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتند. آن شب ، شبی تاریک ، برای گوسفندانِ آزاده بود ، و شبی اِشتِها آور ، برای گرگهایِ به کَمین نشسته.
روزِ بعد ، چون چوپان ، به صحرایی که ، گوسفندان ، در آن آزادی خود را بدست آورده بودند رسید ، جُز لاشه های پاره پاره ، و استخوان های به خون کشیده شده ، چیزی نیافت.
حکایتی است که بسیارشنیده اید !
تظاهراتِ گرگهای دنیا ، برای آزادی زن ، چقدر با این حکایت مُشابِهت دارد.
چون ، گرگ های انسان نما ، دیدند که رسیدنِ آنان به زنانِ مؤمن و پاکدامن ، به دلیلِ سرپرستیِ پدران ، و ماندن در خانه ، و به علتِ حجاب و عِفاف غیرممکن است ، تظاهراتی برپا کردند ، و خواستارِ آزادی زنان شدند.
اما هدفِ آنان آزادی شان نبود ، بلکه آزادی ، راهِ رسیدن به آنان بود.*
آزادی یا حراج!
مادرانِ عزیز خواهرانِ محترم ، و دخترانِ سرزمینم ایران مراقبِ گُرگ های انسان نما ، و فرصت طلب باشید.