کاروان در گذر کوچۀ ماست، وقت راهی شدن است
وقت رستن زِ خود و عازم مَصرَع شدن است[1]
سر آماده کجاست؟! روح آزاده کجاست؟! نفس آمادۀ دیدار خداوند کجاست؟!
کاروان در گذر کوچۀ ماست، وقت راهی شدن است
وقت پرواز و پرستو شدن است
پر پرواز کجاست؟! سر سرباز کجاست؟! یار جانباز کجاست؟!
کاروان در گذر کوچۀ ماست، وقت راهی شدن است
وقت بر راه، «سویاً» شدن است
وقتِ چون اکبر و عباس، حسینی شدن است
کرده مایملک خود بر رخ محبوب چنین بذل کجاست؟ محو مولا شدنی همچو ابالفضل کجاست؟
کاروان در گذر کوچۀ ماست، وقت راهی شدن است
وقت کندن ز خود و بسته به مادر شدن است
وقتِ در محضر او نور حسینی شدن است
وقتِ در منظر او خادم مهدی شدن است
کاروان در گذر کوچۀ ماست، وقت راهی شدن است…
[1] سفینه البحار، ج 6، ص 271: روي عن أبي جعفر عن أبيه عليهما السّلام قال: مرّ عليّ عليه السّلام بكربلا فقال لمّا مرّ به أصحابه و قد اغرورقت عيناه يبكي و يقول: هذا مناخ ركابهم … الى أن قال عليه السّلام: و مصارع عشّاق شهداء لا يسبقهم من كان قبلهم و لا يلحقهم من بعدهم.روزی گذر امیرالمؤمنین(ع) به کربلا افتاد و در حالی که به همراه اصحابش از آنجا عبور می کرد، چشمانش از اشک برقی زد و فرمود: اینجاست آنجایی که رکابشان را بر زمین می گذارند… و اینجا قربانگاه عاشقان و مشهد شهیدان است؛ شهیدانی که نه شهدای گذشته و نه شهدای آینده به پای آنها نمی رسند.