شهیدی که سوخت تا عملیات لو نرود
شهید علی عرب
محل تولد: زرند کرمان
محل شهادت: مهران
همرزم← کوله پشتیاش سنگین بود آرپیجی، نارنجک،… محکم به خود بسته بود، نزدیک کانال رسیدیماطرافمان میدان مین بود، دشمن در فاصله ۲۰۰ متری ما بودا کوچکترین صدایی ممکن بود متوجه ما شود ناگهان گلولهای به کوله پشتی علی خورد تمام نگاهها چرخید طرف علی🥀اما کسی نمیتوانست به او کمک کند🥀 خرجیهای آرپیجی آتش گرفتند فقط فرصت کرد نارنجکها را از خودش جدا کند🥀خودم را به علی رساندم لباس علی، کوله پشتیاش سوخته و به پشت کمرش چسبیده بود🥀🔥به سینه روی زمین دراز کشید دستش جلوی دهانش گذاشته بود که نکند صدایش بلند شود و عملیات لو رود🥀اشاره کرد آب بهم بده، من چفیهام را با قمقمهاش که داغ شده بود🥀خیس کردم و گذاشتم روی لبهایش علی با دست آنرا گرفت و به دهانش فشار داد و دیگرهیچ حرفی نزد او داشت میسوخت وآب میشدوما هیچ راهی نداشتیم بعد از عملیات رفتیم سراغ علی اما هیچ چیز از پیکرش باقی نمانده بود فقط کف پوتینش که نسوز بود باقی مانده بود🥀او متولد 10تیر 49 بود و 10 تیر 65 در روز تولدش ذره ذره آب شد🥀🔥و به شهادت رسید🕊️🕋
شادی روح مطهرش، صلوات