برخی از بندگان خوب خدا هستند،
که در دل حوادث، همچون اقیانوسی آرام،
چشم به مولایشان دوختهاند و در حرکت هستند،
گویی بر جادهای نامرئی به پیش میروند،
جادهای که هر حادثهای به نزدیکی آن بیاید،
انگار کمانه میکند!
آنچنان مقتدرانه به سوی ظهور مولایشان گام برمیدارند،
که همگان متحیر میمانند!
خدایا! من همان بندهی فراریات هستم!
که در ماه رجب فریاد زدی که ای بندهی من!
بیا قلیلی عمل انجام بده تا به بهانه آن کثیری
به تو عطا کنم،
اما من در دنیای خودم غرق بودم و به تو اعتنا نکردم!
خدایا! من همان بنده نافرمانت هستم،
که در ماه شعبان، جام، جام، از چشمه کافورت
آوردی تا به من بنوشانی،
اما من زدم ریختم و کاسهاش را شکستم!
خدایا! باز هم تو! باز هم مهربانی بیاندازهی تو!
تو باز هم سراغ من آمدهای،
در ماه رمضان جار زدهای، که بیایید بندگان من!
سفره میهمانی پر و پیمانی گستردهام!
بیایید حرف گوش کنید تا بی اندازه
بهرهمندتان کنم!
خدایا! ای خدایی که همیشه به واسطه اهل بیت (ع)
ما را غرق مهر و محبت خودت میکنی!
ای خدای بَرّ و رحیم!
این بار هم محبت کن!
این بندهی چموشات را خودت سر سفره بیاور!
خدایا! خودت این بندهی اسیر در غل و زنجیرِ دنیا را،
روی جادهی نامرئی به سوی مولا قرار بده!
خدایا! تو کریمی، تو رحیمی،
تو از این بندهی بیمقدار،
اصحاب صراط السویّ بساز!