سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / قدرت شهید را تجربه کنیم؛ دل‌نوشته‌ای خطاب به شهید آوینی

قدرت شهید را تجربه کنیم؛ دل‌نوشته‌ای خطاب به شهید آوینی

چند روز قبل، در بیانیه نمایشگاه «کاروان روشنگری»، که به مناسبت اربعین برگزار شده بود و آثار آن در صفحه نمایشگاه های مجازی سما در اینستاگرام به نمایش درآمد، این بحث باز شد که از سال های دور و از زمان پیروزی انقلاب خیلی افراد با در دست داشتن امکانات مختلف و وسیع، و با عناوینی چون هنرمند انقلاب و هنرمند متعهد، در تعداد زیادی از فضاهای کلیدی، از دانشگاه ها، حوزه هنری، فرهنگستان، انواع بنیادها، سازمان ها، پژوهشکده ها و موزه ها و مراکز فرهنگی و هنری و آموزشی متعدد، عهده دار انواع پست ها و سمت هایی بوده اند که در این چهل سال هرگز در مورد تصدی این مسئولیت ها، و عملکردشان، به کسی پاسخ نداده اند… و کسی هم نپرسیده که در این سال ها در این فضاها چه کرده اید و از چه روی عنوان هنرمند انقلاب و هنرمند متعهد باید به شما داده شود؟ و آنها از چه رو آنها خودشان را هنرمندی متعهد می دانند؟

کسی در این سال ها از آنها نپرسیده چند تا از آرمان های انقلاب را بلدند… و کسی نپرسیده راه روشن خدا و اسلام را که آرمان های انقلاب در راستای آن است، چقدر می شناسند؟ چرا در فضاهایی اینقدر کلیدی قرار دارند؟ و چرا اغلب از این امکانات برای پراندن اهل ایمان بهره می برند تا خلوت هایشان به هم نریزد و باندهایشان را تقویت کنند؟

کسی می داند آنها متعهد به چه چیزی هستند؟ و چرا ما باید پای تمام کارهایشان لایک بزنیم؟ و تقديس کنیم؟ و آنها را راهنماهای خودمان بدانیم؟ چرا باید به پایشان بایستیم و پشت سرشان حرکت کنیم؟

آنها چه چیز به ما در این سال ها داده اند؟ کدام خطوط را برایمان واضح و روشن کرده اند؟ اصلا چقدر می دانسته اند، که بخواهند به ما منتقل کنند؟ و چرا ما از دانسته هایشان با دقت نمی پرسیم؟

در زمانی که کشور ما انواع فراز و نشیب های شدید را در این چند دهه، پشت سر می گذاشت، آنها کجا بودند؟ چه زمانهایی و کجاهاو با چه عناوینی به میدان آمدند؟ کجا پرچمی را برای تولید بلند کردند؟ کجا تلاش کردند نسل های بعد را جمع و سازماندهی کنند؟ کجاها بدون سفارش کار کردند؟ چرا نمی پرسیم؟

کسی در این سال ها نپرسیده افرادی که عنوان هنرمند و آرتیست را به دوش می کشند و همیشه معمولا داور و سیاستگذارند و از این جشنواره به آن جشنواره می روند، آثار خودشان چگونه ارزیابی می شود؟ اصلا چرا و بر چه اساسی به آنها استاد می گوییم؟

روزهای زیادی نگذشته از زمانی که رزمندگان پلاک هایشان را می کندند و دور می انداختند تا گمنام باشند…روزهای زیادی نگذشته از روزهایی که جوانان زیادی برای آرامش ما، و اینها، جلوی گلوله رفتند… روزهای زیادی نگذشته…

چرا باید ساده بگذریم؟… در این روزگار که خاکمان از درون و بیرون مورد تهاجم است و شبانه روز سنگرهایمان را می زنند؟ چرا باید ساده بگذریم، در این روزگار که دین مردم از دست رفته است… چرا باید ساده بگذریم، در این روزگار که ساختارهای خانواده از هم پاشیده….و بی خیالی خیلی ها را ببینیم که سال هاست کوچک ترین درکی از فرهنگ و معضلات آن ندارند… چرا باید بی خیالی خیلی ها را ببینیم، که در این سال ها می توانستند با قدرت بازوی فرهنگ و امکانات فراوان، از بسیاری از این بحران ها جلوگیری کنند…

 چرا نمی پرسید از تخصص هایشان؟ از سوادشان؟ چرا کتاب ها و مقاله هایشان را نمی خوانید و ارزیابی شان نمی کنید؟

چرا حساس نیستید به این جمله ها: چه کنیم که نیروی متعهد كم است… چه کنیم که کسی نیست این کارها را انجام دهد… چه کنیم که دیگر کسی خط انقلاب را جز اینها ادامه نمی دهد… و ما باید همین کم ها را نگه داریم…

این جمله ها ربطی به کمی اهل ایمان و خط انقلاب ندارند… هنرمند متعهد داریم… زیاد هم داریم…

این جمله ها فقط و فقط به باندها و تشکیلات مربوطند … ما نداریم، یعنی باند ما کسی را جز این افراد ندارد …

دقیق باشید و نسبت به عناوین و القاب و تأييدها، حساس. کي در طول تاریخ، در میان مومنان رسم بوده به عنوان افراد با ایمان، از هم تقدیر کنند و به هم لوح سپاس بدهند؟ کجای حیات ایمانی چنین رفتاری جای می گیرد؟ در دینی که پس از انجام مجاهدت و عمل صالح، مطمئن نیستیم خداوند، این کم را از ما پذیرفته باشد، کجای اعتقادات ما عناوینی مثل هنرمند ارزشی و لوح تقدیر به ازای آن جای می گیرد؟ چرا شرکت در انواع رویدادها با عناوين الهی باید برای افراد رزومه اعتقادی تلقی شود؟ این، دین است؟ این، مسلمانی است؟ این خط فاطمه زهراست؟

بپرسید… از تمام کسانی که، جاهایی هستند که بهتر از آنها می توانستند آنجا باشند… بپرسید از تمام کسانی که سال ها در مکان های با بودجه بیت المال، دور هم نشسته اند و چای خورده اند و گل گفته اند و خندیده اند، در حالی که سنگرهای ما یکی یکی زده می شده و آنها حتی تشخیص هم نمی داده اند… بپرسیم تا بین خوب ها و بدها فرق بگذاریم… نگذاریم خوب ها، از دست بروند، کسانی که سال ها خون دل خورده اند تربیت نیرو کرده اند و زحمت کشیده اند شایسته اند شناخته شوند و اگر هم شهرت دارند، قدر واقعی شان بهتر دانسته شود…

افراد را بسنجیم… با سوادها و بی سوادها، دغدغه مندها و بی دغدغه ها، پاکدست ها و کج دست ها، صالحان و فاسقان را تفکیک کنیم…

 خدایا… شهیدان کسانی هستند که در کتاب آسمانی ات فرموده ای زنده اند… نمرده اند… و این یعنی شهیدان تنها کسانی اند که پس از مرگ از پیش مان نمی روند و در احیای خط الهی با ما هستند و یاریمان می کنند…

خدایا آوینی را برسان… او را به ما بازگردان… او می تواند این تفکیک را با قدرت ایجاد کند…چون «شهید» است، و ما به قدرت «شهید» در این روزها نیاز داریم… شهید از نزد تو می آید، با سپاهی از فرشته ها همراه است و کاملا به افکار و افعال تمام ما اشراف دارد… او می تواند کاری کند درون هایمان را بیرون بریزیم و نتوانیم خودمان را | پشت نقاب ها پنهان کنیم…

خدایا مرتضی را برسان… و دستش را برای تصرف در امور بازکن…

خدايا مرتضی را با شهیدان برگردان…

مرتضی برگرد… روزهای سختی ست… این شهر مرد ندارد…

مرتضی جان… بیا و روایت فتح را پس بگیر… بيا به دانشگاه ها، شاهد، تهران، هنر… بیا به حوزه هنری… به بسیج هنرمندان… بیا در فرهنگ سراها چرخ بزن… در سالن های سینما… در گالری ها… مرتضی جان نمی دانی این روزها چقدر گالری ها زیاد شده اند… و چقدر برای اهل واقعی فرهنگ، بازی در قواعد آنها سخت و پیچیده است… بیا مرتضی، بیا و قاعده ها را بشکن…

مرتضی خیلی ها از تو حرف می زنند، خیلی ها خودشان را به تو می چسبانند… آخرمی دانی! این روزها چسبیدن به فضاها و افرادی خاص، خودش ابزاری ست برای تطهیر… مثلا می گویند فلان جاها هیئت می رویم، یا فلان جاها آبمیوه می خوریم، یا اتاق کارمان بغل دفتر یکی از چهره های انقلاب بوده … و اینطوری انقلابی می شوند… مثل زمان تو نیست که مهدی فلاحت پور را در حال فیلم برداری، از هواپیما با موشک بزنند، مرتضی جان سال هاست دیگر حال و هوای فلاحت پور، حال و هوای تو را در فرهنگ نداریم… سال هاست هنرمندان ما، روی میدان مین،

 

دوربین به دست حرکت نکرده اند… سال هاست مثل تو، و مثل مهدی در فرهنگ و هنر، شهید نداشته ایم… برگرد…

خدايا شاهدی که این متن را می نویسم تا بازگشت مرتضی را اعلام کنم. خدايا شاهدی، هم من و هم مرتضی می دانیم که او، برگشته است… همانطور که ابراهیم هادی برگشت تا خیلی ها را نجات دهد…

خدایا آگاهی و بهترین نجات دهنده. خدایا آگاهی و مستحکم ترین پناهگاه… و تو، دوست داشتنی ترین موجود جهانی.

خدایا می دانی که ماه های متمادی ست با رنج و بیماری کار می کنم و نشر این متن آگاهی بخش و تذكر دهنده تنها کاری ست که می توانم انجام دهم. از این پس، پاسخ هایش با تو…

این متن را رها می کنم تا مرتضی و شهیدان بگیرند و حرکت را آغاز کنند و خواب و آرامش را از لحظه لحظه زندگی منافقان دور کنند و آنها را با قدرت در هم بکوبند و صالحان را به حرکت وادارند، تا امور اصلاح شود و صالحان در این عصر پر تلاطم غیبت مدتی را با آرامش به فعالیت بپردازند.

بخاطر شرایطم، امکان پاسخگویی به هیچیک از پیام های دوستان و دشمنان در مورد این متن در هیچیک از فضاها را ندارم. از امشب مرتضی آوینی به سوال ها پاسخ خواهد داد، و همه با هم، قدرت «شهید» را در اصلاح تجربه خواهیم کرد.

با احترام

آزاده هورنام

 مدیر گروه سما

شامگاه یکشنبه ۲۷ مهرماه ۱۳۹۶

 

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

مولانا علی(علیه السلام) شیعه جاهل نمی‌خواهد!

شهید مرتضی مطهری

یادی از شهید لشکر فاطمیون

بزرگداشت شهدای لشکر فاطمیون در امامزاده بی بی سکینه ماهدشت

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.