سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / زغال گداخته در کف دست!

زغال گداخته در کف دست!

یادش بخیر
دوستان عزیزم
روزهای سختی رو داریم پشت سر میگداریم و حتی شاید سخت تر هم بشه ولی ما سخت تر از این روزا رو هم پشت سر گذاشتیم و امیدوارم مزد مردم عزیز و بزرگمون در تحمل این همه سختی ها خیلی بزرگ باشه و شاهد نصرت الهی باشیم

یادش بخیر
سال ۶۵ یه روز تو هورالعظیم بالا تر از جزیره مجنون توی کمین بودم که مجروح شدم و بد جوری سوختم
ما وسط اب و نیزار روی چند تا پلیت یونالیتی شناور تو کمین بودیم
خیلی کمین ها و نگهبانی های سخت و پر استرسی داشت و هر لحظه ممکن بود از هر جایی یه غواص عراقی از زیر آب بیرون بیاد و ما رو بزنه و البته این اتفاق هم افتاد!!

من کلا ۲ بار تو زندگیم اینجوری شدم که از شدت درد و سوزش بی قرار و مثل مار به خودم بپیچم
یه بار تو کربلای ۵ و شلمچه کنار کانال ماهی و یه بار هم همینجا !
از وقتی که مجروح شدم و بیسیم زدن خیلی طول کشید تا قایق جهت انتقال من به بهداری برسه و تو کل این زمان بیقرار بودم و امدادگر هم اونجا تو کمین نبود و چاره ای نبود جز تحمل و صبر !!
بعد هم که قایق رسید و من رو انداختند تو قایق ، حدود ۱۳ کیلومتر مسیر رو به خودم می پیچیدم و جلوی قایق پشت به باد نشسته بودم که شلاق باد کمتر صورتم رو نوازش کنه
بغض سنگینی گلوم رو گرفته بود و افکار مختلف قلب و روحم رو به بازی گرفته بود ؛ فکر میکردم که ای کاش بیهوش می شدم …
با خودم فکر میکردم که الان هم کلاسی های مدرسه من در خانه چقدر راحت و بی دردسر به درس و تفریحشان مشغولند و احتمالا بدون درد و سوزش و ناراحتی …
از سویی دلم روانه ی صحرای کربلا و روز عاشورا می شد و با توجه به سن کم ، به یاد حضرت قاسم و حضرت علی اکبر ع می افتادم و بسیار به خود می بالیدم که اینک به جای تفریح و بازی در خانه در این معرکه راهم داده اند و شرمنده ی ارباب بی کفن و جگر سوزان حضرت زینب (س) .
گاه می اندیشیدم که آیا حضرت صاحب الزمان (عج) نظاره گر این صحنه هستند ؟؟
و سپس تمنای فزونی درد میکردم بلکه مورد عنایت واقع گردد .
بالاخره به ساحل رسیدیم و پس از مدت ها قدم بر خاک و زمینی می گذاشتم که ثبات داشت و مانند پلیت روی آب زیر پایم تکان نمی خورد . در بهداری امدادگر با پنسی بزرگ قطعه گازی بزرگ و آغشته به ساولون برای برداشتن پوست سوخته صورتم روی پیشانیم کشید . درجا از شدت درد و سوزش غیر قابل توصیف غش کردم . مرا به هوش آوردند و امدادگر باز با همون گاز و ساولون مجددا به صورتم حمله کرد و من نیز باز از شدت سوزش غش کردم ولی اینبار خوشبختانه منو به هوش نیاوردند و هر کاری خواستند کردند و بعد منو بهوش اوردند.
سپس یک ساندیس با بیسکوییت ویفر به من دادند ( همون ساندیس معروف خودمون !! )
خیلی کنجکاو بودم ببینم چی به سرم اوردن ؟! بجای آینه از توی یه قاشق خودم رو تماشا کردم و دیدم مثل صحنه فیلمهای کمدی شدم که کلا منو پانسمان کردن و فقط از وسط پانسمان جلوی دو تا چشمم خالیه .

بعد هم مسئول بهداری اومد و ازم پرسید بچه ی کجایی ؟ گفتم تهران
گفت برات مینویسم که بری بیمارستان و بعد هم خونتون …
من با جدیت گفتم نه !! من خونه نمیرم !!!
گفت چرا تو باید بری تهران و به مداوا و استراحتت برسی ..
قاطعانه گفتم نه نمیرم !!
گفت پس برو اردوگاه کوثر
گفتم نه اونجا هم نمیرم !!
گفت پس کجا میخوای بری ؟
قاطعانه گفتم که برمیگردم توی همون کمین !
گفت “بچه جون نمیخواد قهرمان بازی دربیاری ! برگرد برو خونتون”
با خودم گفتم اگر با این شرایط برم خونه و پدر و مادرم من و با این وضعیت ببینند ، شاید دیگه از برگشتنم به جبهه ممانعت کنند و به مسئول بهداری زیرکانه گفتم اگر پدر و مادرم من و اینجوری ببینند که سکته میکنند !!
اون هم گفت من برات مرخصی نوشتم ، تو هر جا میخوای برو !
منم اومدم به راننده ی قایق بی خبر از همه جا گفتم برگرد برو به کمین !
اون هم گازش و گرفت و منو برد پیش دوستام
هنوز خیلی درد و سوزش داشتم و نگرانی از آینده ای با صورت سوخته و وحشتناک !!
که البته باز هم به لطف خدا پس از سیر دوا و شفا صورتم بصورت معجزه آسایی به صورت عادی برگشت

واقعا یادش بخیر
چقدر روزای سختی بود .از این روزا هم خیلی سخت تر بود !!!!
کلی شهید و جانباز و آزاده دادیم !!
چقدر بمبارون موشک بارون و تحریم و گرونی و روزگار صفهای کوپنی
ولی خیلی باصفا و با طراوت بود !
مردم هم از جون و مال مایه گذاشتند
پر از شور و حماسه و ایثار بود
بوی خدا میداد و طراوت بهشتی داشت
انگار بخشی از مقدمات ظهور بود و صد البته که الان هم هست
ان شاءالله مزد تحمل این همه سختی هایی که مردم عزیزمون میکشن شادی و لبخند رضایت امام زمان ع باشه و تعجیل در ظهورشون
و ان شاءالله که ما هم لایق بشیم تا جزو اصحابشون باشیم

و شاید بی ارتباط نباشه که پیامبر ص فرمودند : ” در اخر الزمان نگه داشتن دین مانند نگهداشتن ذغال گداخته در کف دست است ”
اللهم عجل لولیک الفرج

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

شاهکار پاسداران انقلاب اسلامی در یک دقیقه

ويدئو/ عملیات وعده صادق

تحسین رهبر انقلاب از برنامه تلاوت قاریان نوجوان در شبکه قرآن

برنامه تلاوت روزانه یک جزء از قرآن کریم توسط قاریان نوجوان مورد عنایت و قدردانی مقام معظم رهبری قرار گرفت.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.