سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / حکایت پدر یکی از شهدای غواص

حکایت پدر یکی از شهدای غواص

پدر شهید یکی از ۱۷۵ غواص جنگ تحمیلی می گفت:
بهش گفتم : ” پسرم ؛
تو به اندازه کافی جبهه رفتی ، دیگه نرو ؛
بزار اونایی برن که نرفته اند .. ”
چیزی نگفت و یه گوشه ساکت نشست …
صبح که خواستم نماز بخونم اومد جانمازم رو جمع کرد ، بهم گفت : ” پدر جان !
شما به اندازه کافی نماز خوندی بذارین کمی هم بی نماز ها نماز بخونن
خیلی زیبا منو قانع کرد و دیگه حرفی برای گفتن نداشتم

شادی روح همه شهداء، صلوات.

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

شعر/کبکی به دهن گرفت موری

حکایت/ می‌کرد بر آن ضعیف زوری

واکنش پدر «کاپشن صورتی» به انتقام سپاه

پدر شهیده ریحانه «کاپشن صورتی»

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.