سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / من دزدم نه خیانتکار

من دزدم نه خیانتکار

 

مولانا در مثنوی داستان شیخی را تعریف می کند که در تاریکی دم صبح افسار الاغش را جلو حمام به مردی که چهره اش نمایان نبود سپرد و به حمام رفت، وقتی برگشت دید که افسار الاغش در دست دزد معروف ده است و شروع کرد به داد و بیداد. دزد گفت چرا داد و بیداد می کنی؟
شیخ گفت ای دزد نابه کار افسار الاغ من در دست تو چه می کند؟
دزد گفت تو خود در تاریکی الاغت را به من سپردی. تازه مرا از کارم باز داشتی و حالا داد و بیداد هم می کنی.
شیخ پرسید: پس چرا الاغ را ندزدیدی؟
دزد گفت: تو الاغت را به من سپردی من دزدم نه خیانتکار و چیزی را که به من سپرده اند به آن خیانت نمی کنم.
مولانا در ادامه می گويد به اندازه این دزد شرافت داشته باشید و به کسانی که بشما اعتماد می كنند خیانت نکنید.

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

شعر/کبکی به دهن گرفت موری

حکایت/ می‌کرد بر آن ضعیف زوری

صهیونیست‌ها با تسلیحات آمریکایی در رفح حمام خون به راه انداختند

شمار شهدای غزه در حال نزدیک شدن به 30هزار نفر است!

یک دیدگاه

  1. حسن حاجی علیزاده

    با سلام
    میشه مرقوم بفرمایید خودشعر را

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.