🍂مردی وارد داروخانه شد و با لهجه ای ساده گفت:
کرم ضد سيمان دارين؟
🍂متصدی داروخانه با لحنی تمسخر آميز گفت:
بله که داريم کرم ضد تير آهن و آجرم داريم حالا خارجی ميخوای يا ايرانی؟
خارجيش گرونه ها گفته باشم!
🍂مرد نگاهی به دستانش کرد و رو به روی فروشنده گرفت و گفت: از وقتی کارگر ساختمون شدم دستام زبر شده نميتونم دخترمو نوازش کنم…
اگه خارجيش بهتره، خارجيشو بده !
لبخند روی لبان متصدی يخ زد!!!
🍂واقعاً چه حقير و کوچک است آن که به خود مغرور است
چرا که نمی داند بعد از بازی شطرنج، شاه و سرباز را در يک جعبه می گذارند…