بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین
رُشید هجری از یاران خالص و با کمال و شجاع حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام بود ، وقتی که عبیدالله بن زیاددژخیم خونخوار یزید بر عراق مسلط شد ، دستور داد ، یاران خاص امیرالمؤمنین علیه السلام را که هرگز از خط آن حضرت ، بیرون نمی روند ، دستگیر کنند ، یکی از آن یاران ، رشید هجری بود، او را دستگیر کرده نزد ابن زیاد آوردند .ابن زیاد ستمگر و مغرور که دژخیمی ، بی رحم و خونریز بود ، به رشید رو کرد
گفت : مولای تو امیرالمؤمنین علیه السلام قتل تو را چگونه بیان کرده است ؟
رُشید با کمال قاطعیت گفت :روزی در نخلستانی همراه جمعی در محضر امیرالمؤمنین علیه السلام بودم ، از خرمای یکی از نخله های آن نخلستان خواست ،
عرض کردم : آیا خرمای این درخت ، از خرمای سایر درخت ها بهتر است که می فرمایی از خرمای این درخت بیاورند ؟
فرمودند : نه منظور چیز دیگر است عبیدالله بن زیاد ناپاک به زودی تو را به بیزاری از من وارد می کند ، و اگر بیزاری نجویی ، دو دست و دو پایت را قطع می نماید و هم چنین زبانت را می برد ، و سپس پیکرت را بر شاخه ای از همین نخله درخت خرما که خرمای آن را طلب کردم ، آویزان می نماید تا کشته شوی .
عرض کردم : آیا پایان این کار ، بهشت است ؟
فرمود : تو در دنیا و آخرت با من هستی .
عرض کردم : اذا و الله لا اتبر منک : در این صورت سوگند به خدا از تو بیزاری نمی جویم
رشید هجری بعد از این خبری که از مولایش شنید روزها مکرر کنار آن نخله خرما می رفت و به آن آب می داد ،
می گفت : ای درخت من برای تو بزرگ شده ام و تو برای من روییده شده ای
ابن زیاد گفت : به گونه دیگری تو را بکشم تا سخن مولایت امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد چگونگی قتل تو ، دروغ گردد ؟
سپس دستور داد ، دو دست و دو پای آن دلاور مرد مخلص را قطع نمودند ولی زبانش را قطع نکرده ، و با همان وضع او را به دار آویزان نمودند.
مردم از هر سو ، اطراف چوبه دار جمع شدند ، او با این که دست و پایش قطع شده بود ، در شان خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام سخن می گفت ، و از علوم و اسراری که مولایش حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به او آموخته بود ، برای مردم بیان می کرد .
سپس گفت : ای مردم هنوز وقت باقی است و مسایل خود را از من بپرسید . شخصی با شتاب ، خود را به ابن زیاد رساند
گفت : ای امیر ! با این که دست و پای رشید را قطع نموده ای ، بر فراز چوبه دار از امور بسیار مهم خبر می دهد و بر ضد بنی امیه افشاگری می نماید . . .
ابن زیاد دستور داد که جلادش برود و زبان رُشید را قطع کند ، او نیز همین دستور را اجرا کرد ، و شب آن روز ، رشید بالای دار به درجه رفیع شهادت نایل گشت.
مقتل الحسین، ص 65 و 66، اعلام الوری، ص 176.
رُشید بر وزن زبیر به این خاطر که زادگاه خود و پدر و اجدادش بلده هجر بر وزن کمر بود ، او را رشید هجری می خواندند ، او در کوفه سکونت داشت و در هر فرصتی از حریم مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام دفاع می کرد .
جالب اینکه، او دختری داشت که نامش قَنواء بر وزن حلوا بود، این بانو، به قدری پاک و سلحشور بود که طبق روایات، هنگام ظهور امام عصر (عج) یکی از سیزده نفر بانویی است که برای مداوای مجروحین لشکر آن حضرت همراه سپاه آن حضرت است (ریاحین الشریعه، ج 5، ص 41.))
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم