بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین
احضار ابلیس ابلیسان و فرعون فراعنه
اصبغ بن نباته روایت کرده روزی من با مولایمان ، امیرالمؤمنین علیه السلام بودم که چند نفر از اصحابش داخل شدند ، از آن جمله ابوموسی اشعری ، عبدالله بن مسعود ، انس بن مالک ، ابوهریره ، مغیره بن شعبه ، حذیفه بن یمان و غیر ایشان .
گفتند : ای امیرالمؤمنین علیه السلام،چیزی از معجزات را به ما بنمایان که خداوند تو را بدان مخصوص گردانیده است
فرمود : شما را به این مسایل چه کار ؟ و چرا سؤ ال می کنید از چیزی که بدان راضی نمی شوید .
خداوند تعالی می فرماید : به عزت و جلال و عظمت مقامم ، کسی را از آفریده هایم عذاب نخواهم کرد ، مگر با حجت و برهان و علم و بیان ، زیرا رحمت من بر غضبم سبقت گرفته است و رحمت را بر خودم لازم گردانیده ام ، پس من رحم کننده و مهربانم و دوست برترم . من منان بزرگم و عزیز کریمم . هنگامی که رسولی بفرستم ، به او برهانی عطا کنم و بر او کتابی نازل نمایم ، پس هر کس به من و رسولم ایمان آورد ، آنان کامیاب و رستگارند و هر کس به من و رسولم کفر ورزد ، آنان زیانکارانند که مستحق عذاب من هستند .
گفتند: ای امیرالمؤمنین علیه السلام،ما به خدا و رسولش ایمان آوردیم و به خداوند توکل کردیم .
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : پروردگارا شاهد باش بر آن چه که می گویند و من دانا و خبیرم به آن چه که می کنند .
سپس فرمود : به نام خدا و برکاتش برخیزید .
راوی گوید : همراه آن جناب برخاستیم تا این که ما را به جبانه ( صحرا ) آورد و در آن جا ( سابقا ) آبی نبود . نگاه کردیم ناگاه باغی سرسبز دارای آب دیدیم . آن گاه در میان باغ برکه های آب و در درون برکه ها ماهی های ( زیادی ) دیدیم
گفتیم : به خدا قسم این دلایل امامتند ، پس یا امیرالمؤمنین علیه السلام ، معجزات دیگری به ما بنما و الا ما قسمتی از آن چه که خواستیم دریافتیم .
فرمود : خدا برای من کافی است و او کفایت کننده خوبی است .
آن گاه با دست دیگر خود به طرف صحرا اشاره فرمود : ناگاه کاخ های زیادی که با دُر و یاقوت و جواهر مزین شده بودند و درهایشان از زمرد سبز رنگ بود و در میان قصرها دختران سیاه چشم و پسران زیباروی و درختان و پرندگان و گیاهان فراوانی وجود داشت ، نمایان شد و ما در تحیر و تعجب فرو ماندیم . کنیزان و پسران زیبارویی که مانند درّ در صدف بودند
می گفتند : یا امیرالمؤمنین علیه السلام ، شوق ما به شما و شیعیان و دوستان شما فراوان گشت و حضرت با دست ایشان را اشاره به سکوت فرمود .
سپس حضرت پای بر زمین زد ، زمین گشوده شد و منبری از یاقوت سرخ ظاهر گردید . آن گاه بر فراز آن رفته ، حمد و ثنای خدا نموده و بر پیامبرش صلوات فرستاده
و سپس فرمود : چشم هایتان را بر هم نهید . ما چشم بر هم نهادیم و در آن زمان صدای بال های فرشتگان را همراه با گفتن تسبیح و تهلیل و تحمید و تعظیم و تقدیس می شنیدیم .
سپس در مقابل حضرتش ایستاده و گفتند : امر کن ما را به هر چه فرمان توست ای امیرالمؤمنین علیه السلام و ای خلیفه رب العالمین ، صلوات خدا بر تو باد .
فرمود : ای فرشتگان پروردگارم ، هم اکنون ابلیس ابلیسان و فرعون فراعنه را برایم بیاورید .
راوی گوید : به خدا قسم کمتر از یک چشم به هم زدن او را نزد آن جناب حاضر کردند ،
سپس فرمود : چشم هایتان را بگشایید . چشم گشودیم در حالی که نمی توانستیم از شدت شعاع نور ملایکه نگاه کنیم .
گفتیم : یا امیرالمؤمنین علیه السلام از خدا بترس در مورد چشم های ما مبادا به آنها آسیبی برسد زیرا ما از شدت نور ، چیزی را نمی بینیم .
صدای زنجیرها و به هم خوردن غل ها را شنیدیم .در این حال ، بادی سخت وزید
و ملائکه گفتند : ای خلیفه خدا ،لعنتِ این ملعون را زیاد و عذابش را دو برابر فرما .
گفتیم : یا امیرالمؤمنین علیه السلام ، از خدا در مورد چشم ها و گوش های ما بترس که آسیبی به آنها نرسد . به خدا قسم نمی توانیم این سرّ ، و این قدر ( بار ) را تحمل کنیم .
راوی گفت : هنگامی که او را به سختی در مقابل آن حضرت کشیدند ،
برخاست . و گفت : واویلا از ظلم به آل محمد ، واویلا از گستاخی من بر ایشان .
سپس گفت : ای سرور من به من رحم فرما ، من نمی توانم این عذاب را تحمل کنم .
حضرت علیه السلام فرمود : خداوند به تو رحم نکند و تو را نیامرزد ای پلید نجس خبیث ناپاک شیطان .
آن گاه متوجه ما گردید و فرمود : شما این شخص را با نام و قیافه می شناسید ؟
گفتم : بله ای امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : از او بپرسید تا به شما خبر دهد کیست .
گفتند : تو کیستی ؟.
گفت : من ابلیس ابلیسان و فرعون این امت هستم . من کسی هستم که با سرور و مولایم ، امیرالمؤمنین علیه السلام و خلیفه پروردگار جهانیان جحد ورزیدم و نشانه ها و معجزات او را انکارکردم .
سپس امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : چشم هایتان را به زیر اندازید و ما چشم به زیر انداختیم .
آنگاه تکلم فرمود به کلامی آهسته تر و به ناگاه خود را در جای قلبی که در آن بودیم یافتیم که نه قصری و نه آبی و نه برکه ای و نه درختی در آن جا بود .
اصبغ بن نباته ( رضی الله عنه ) گفت : به خدایی که مرا به دیدن این دلایل و معجزات گرامی داشت ،
این قوم متفرق نشدند ، مگر این که دچار شک و تردید شدند و بعضی از آنها گفتند : سحر و کهانت و دروغ بود
پس امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : همانا بنی اسراییل دچار عقوبت و مسخ نشدند ، مگر بعد از این که درخواست آیات و دلایل نمودند و آن گاه عقاب خدا بر آنان فرود آمد و الان لعنت خدا بر شما فرود آمد و عقاب او بر شما خواهد بود .
اصبغ بن نباته گوید : من یقین کردم که عقوبت بر آنان به خاطر تکذیب آنها نسبت به دلالت ها و معجزاتی که مشاهده نمودند نازل شد .
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم