سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / اشعار / شعر/ زان باده که در میکدهٔ عشق فروشند

شعر/ زان باده که در میکدهٔ عشق فروشند

ز آی و دلِ تنگِ مرا مونس جان باش

وین سوخته را مَحرَمِ اسرارِ نهان باش

 

زان باده که در میکدهٔ عشق فروشند

ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش

 

در خرقه چو آتش زدی ای عارفِ سالِک

جهدی کن و سرحلقهٔ رندانِ جهان باش

 

دلدار که گفتا به تواَم دل نگران است

گو می‌رسم اینک به سلامت، نگران باش

 

خون شد دلم از حسرتِ آن لعلِ روان بخش

ای دُرجِ محبت به همان مُهر و نشان باش

 

تا بر دلش از غصه غباری نَنِشیند

ای سیلِ سرشک از عقبِ نامه روان باش

 

حافظ که هوس می‌کندش جامِ جهان بین

گو در نظرِ آصفِ جمشید مکان باش

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

شعر/ فکرِ بلبل همه آن است که گُل شد یارش

بلبل از فیضِ گل آموخت سخن، ور نه نبود

رهبر معظم انقلاب/ سرشارم از جوانی، هرچند پیر دهرم

چون سرو در خزان نیز، رنگ بهار دارم

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.