سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / کتاب برگزیده / «من اعتراف می‌کنم» به‌دنبال پادزهربودم/ ۵ سال اجازه انتشار کتاب را نمی‌دادند

«من اعتراف می‌کنم» به‌دنبال پادزهربودم/ ۵ سال اجازه انتشار کتاب را نمی‌دادند

نویسنده «من اعتراف می‌کنم» برگزیده جایزه جلال می‌گوید که در این کتاب به‌دنبال پادزهری بوده تا مخاطب دیگر جذب تبلیغات سازمان نشود‌، او با واکاوی اسناد تاریخی و اعترافات وحید افراخته تلاش داشته است ریشه‌های این سازمان را هدف قرار دهد.

  شانزدهمین جایزه ادبی جلال آل‌احمد در بخش مستند‌نگاری کتاب «من اعتراف می‌کنم؛ زندگی و زمانه وحید افراخته، عضو مرکزی سازمان مجاهدین خلق» نوشته محمد رحمانی را به‌عنوان اثر برگزیده معرفی کرد.

این کتاب که در مدت کوتاهی پس از انتشار از سوی روزنامه ایران به چاپ چهارم رسیده است،‌ اثری متفاوت درباره حیات سازمان مجاهدین خلق در دوره پیش از پیروزی انقلاب اسلامی است. محمد رحمانی نویسنده کتاب، با استفاده از اسناد و منابع متعدد مربوط به سازمان مجاهدین خلق، اعترافات وحید افراخته را که از افراد کلیدی و از اصلی‏‌ترین و مؤثرترین اعضای شاخۀ نظامی این سازمان به حساب می‏‌آمد، روایت کرده است.

تاریخ‌نگاران، اعترافات افراخته را که در مردادماه 1354 توسط ساواک دستگیر شد، به‌لحاظ کمّی و کیفی بی‏‌مانند می‌دانند که می‌توان ادعا کرد بعد از ضربه شهریور 1350 ساواک، بزرگترین ضربه به نیروهای سازمان مجاهدین خلق، به‌واسطه اعترافات او وارد شده است.

این کتاب هزارصفحه‌ای در پنج فصل شرایط جامعه و گروهک منافقین را برای مخاطبان روایت می‌کند. به‌دلیل نو بودن موضوع و انتشار بسیاری از پرونده‌ها برای اولین بار و نقل‌های مستقیم اسناد، به‌عنوان یک منبع دست‌اول حائز اهمیت است.

محمد رحمانی نویسنده کتاب معتقد است که اعترافات افراخته به این دلیل مهم است که او جایگاه ویژه سازمانی و تسلط کافی بر وقایع درون‌سازمانی به‌عنوان یکی از اعضای مرکزیت سازمان مجاهدین خلق دارد. با دقت در اعترافات وی بسیاری از مسائل پیش و بعد از افراخته قابل فهم‌تر‌ می‌شود.

وی می‌گوید: در این کتاب خود دست به‌روی یکی از جنجالی‌ترین پرونده‌های تاریخی گذاشتم و از زاویه نگاه «وحید افراخته» که عضو مرکزیت گروهک منافقین بود به بررسی و نقد تاریخ این سازمان پرداختم. این کتاب با زیرعنوان «زندگی و زمانه وحید افراخته» در اعترافات و زندگی وی متوقف نشده است بلکه سراغ ده‌ها پرونده دیگر رفتم و با انجام مصاحبه‌‌های مختلف و سندهایی که باید در جای خود توضیح داده شوند، اثری جامع در این حوزه را خلق کردم.

خبرگزاری تسنیم،‌ پس از اعطای جایزه 400 میلیون تومانی جلال به این نویسنده با وی درباره کتاب گفت‌وگو کرده است،‌ این گفت‌وگو به‌شرح ذیل است:

آقای رحمانی، چه شد که سراغ موضوعی مانند سازمان مجاهدین خلق و شخصیت وحید افراخته رفتید؟

وحید افراخته از شخصیت‌های بسیار مهم در تاریخ معاصر ایران است، عضو مرکزی سازمان مجاهدین خلق که اتفاقات مهمی پیرامون او رخ داد،‌ افراخته در زمانه مهم و پرحادثه‌ای زیست می‌کرد، غیرممکن است به‌عنوان یک مخاطب در این سال‌ها روند و فرآیند سیاسی ایران پیش از انقلاب را مطالعه کرده و به اسم وحید افراخته برنخورده باشید.

همه آنچه تاکنون گفته شده در حد یک قضاوت است، فردی که عضو سازمان بوده، دستگیر شده و  شروع به اعتراف می‌کند، اعترافات بسیار مهمی نیز دارد، از جمله درباره مجید شریف واقفی و تغییر ایدئولوژی در سازمان، اما این‌که؛ “این آدم که بود؟ چگونه شخصیتی داشته و چرا به این سرعت شکسته است؟ چه اتفاقاتی در حاشیه رخ داده است که او لب به این اعترافات باز می‌کند؟” بدون پاسخ مانده است.

این شد که بنده به‌سراغ این موضوع رفتم و دیدم که نمی‌توان با بررسی همه کارهای منتشرشده پیش از این،‌ پاسخی برای این پرسش‌ها پیدا کرد و باید به‌عنوان یک پروژه جدی از ابتدا تحقیق و پژوهش را شروع کنیم.

البته من در کتاب «من اعتراف می‌کنم؛ زندگی و زمانه وحید افراخته عضو مرکزی سازمان مجاهدین خلق» تنها روی وحید افراخته متوقف نشدم، چون افراخته با شخصیت‌های متعددی همکاری داشت و خرده‌روایت بسیاری وجود داشت که جذابیت خاص خود را داشتند،‌ من به افراد مختلف از جریان‌های فکری مختلف پرداختم.

این مسئله ضمن اینکه برایم یک مسئله تاریخی و سیاسی بود، یک مسئله انسانی هم بود، این‌که یک انسان چگونه می‌تواند تبدیل به موجودی شود که دوست صمیمی خود، عضوی را که با او همراه و همگام بوده است، به‌راحتی حذف کند، نتیجه این بود که این موضوع تنها به دستور سازمانی برنمی‌گردد،‌ بلکه به یک فرایند برمی‌گردد،‌ فرآیندی که ناشی از عقلانیت یا شبه‌عقلانیتی به‌دور از اخلاق و اصول است و هم وحید افراخته و هم سایر دوستانش را توجیه می‌کند‌ چنین اقداماتی انجام دهند.

در مرحله اسناد متوقف نشدیم،‌ شرح و تحلیل هم کردیم

به‌نظر می‌رسد کتاب با وجود اینکه توسط یک روزنامه‌نگار نوشته شده است،‌ صرفاً گزارشات ژورنالیستی نیست‌ و از تحلیل و پژوهش نیز بهره برده است،‌ این پژوهش و تحلیل چه‌چیزی به کتاب اضافه کرده است؟

ستون فقرات کار همان اسناد است،‌ وحید افراخته حجم گسترده‌ای از اعترافات داشت،‌ در بسیاری از کتاب‌های منتشرشده در این زمینه، این انتقاد وجود دارد که نویسنده تنها در مرحله اسناد متوقف مانده است،‌ اما من تلاش کردم، ضمن مرور کامل اسناد در کتاب،‌ به تحلیل و شرح اسناد نیز بپردازم.

با توجه به استفاده گسترده از اسناد در این اثر،‌ دسترسی به اسناد چگونه بود؟ آیا به همه اسناد توانستید به‌عنوان یک روزنامه‌نگار و محقق دسترسی پیدا کنید؟ یا هنوز اسناد ناخوانده دیگری هم وجود دارد؟

من یک طرح کلی در ذهن داشتم و آن این بود که چه اتفاقی در دوران کودکی،‌ در دوره ورود افراخته به سازمان و عملیات‌ها رخ داده است،‌ برای این موضوع سراغ مرکز اسناد انقلاب اسلامی رفتم،‌ در آن  مقطع (سال‌های اولیه دهه 90) مرحوم حسینیان در مرکز اسناد بود و فضای دسترسی به اسناد باز بود،‌ حقیقتاً مرکز اسناد همواره نسبت به سایر مراکز اسنادی همواره خدمات بهتری ارائه کرده است.

اما سایر مراکز اسناد چندان این‌گونه عمل نمی‌کنند‌، خاطرم هست که در دی ماه سال 95 و پس از نوشتن این کتاب،‌ همراه با عده‌ای از تاریخ‌نگاران خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم و نماینده وقت وزارت اطلاعات نیز در آن جلسه حضور داشت،‌ رهبری پرسیدند که “این اسناد تاریخی که در اختیار وزارت اطلاعات است به‌سهولت در اختیار پژوهشگران قرار می‌گیرد یا خیر؟”، فارغ از پاسخ آن مقام مسئول،‌ من می‌دانم که این اتفاق حداقل درباره پرونده‌ای که من بررسی می‌کردم، رخ نداد و علی‌رغم اینکه چندین‌بار ما نامه‌نگاری کردیم و مرحوم حسینیان نیز نامه‌نگاری کرد تا ببینیم آیا سند دیگری جز اسناد مرکز اسناد وجود دارد یا خیر، پاسخی دریافت نشد.

به هر حال در مرکز اسناد انسجام و گویاسازی اسناد به‌صورت کامل وجود نداشت به هر ترتیب علاوه بر اسناد مرکز اسناد انقلاب اسلامی با استفاده از روابط شخصی و به‌واسطه‌هایی خارج از ساختارهای اداری توانستیم به اسناد دیگری نیز دست یابیم.

 از چه روش‌های پژوهشی دیگری برای نگارش کتاب استفاده کردید‌؟ تنها بررسی اسناد ملاک بود؟

خیر،‌ به بررسی اسناد متوقف نشدیم، کنار بررسی اسناد،‌ شروع به مصاحبه با افراد مختلفی که در این واقعه دخیل بودند، کردم،‌ مصاحبه‌های متعددی انجام شد، گفت‌وگوهایی با سعید شاهسوندی که در این ماجرا دخیل بود و نفر سومی که قرار بوده است توسط سازمان مجاهدین خلق ترور شود، انجام شد‌، شاهسوندی با شریف واقفی نیز رفاقت صمیمی داشت،‌ حدود  60 ساعت گفتگو در طول سه سال نگارش کتاب فقط با او انجام شد که مهمترین بخش‌های این گفتگو در جای جای متن منعکس شده است. گفت‌وگوها و اسناد به‌صورت خام پیوست نشده است که اگر چنین می‌کردم، کتاب بیش از  5 هزار صفحه می‌شد، ولی این کتاب یک‌هزار صفحه است، برای نمونه از مجموع مصاحبه‌های شاهسوندی شاید تنها 20 صفحه‌اش در کتاب منعکس شد، سعی کردم موارد تکراری حذف شود و هر گفتگو و سندها یک دستاورد جدیدی به‌همراه بیاورد، نه آنکه هر چه به دستمان رسید در کتاب درج کنیم.

در حین بررسی پرونده اعترافات افراخته با یک دست‌خط زیبا روبه‌رو شدم که پس از تحقیق و پژوهش متوجه شدم که این خط برای احمدرضا کریمی زندانی سیاسی است، با کریمی هم  ساعت‌ها گفت‌وگو درباره بریدن افراخته داشتم. در مجموع تلاش کردم که مصاحبه‌ها، مصاحبه مطبوعاتی نباشد،‌ یک گزارش جدی و یک روایت داستانی جذاب ولی در عین حال مستند از دل این بررسی‌ها و گفت‌وگو‌ها بیرون آید. همان‌طور که گفتم با تعداد چشم‌گیری از شخصیت‌های مختلف مصاحبه شده است که اشاره به همه آنها از حوصله این گفت‌وگو خارج است.

برای آنکه ارزش استنادی کار را بالاتر برده باشم، نقل‌قول‌های مستقیم یا اسنادی که عیناً ارائه شده با تورفتگی در متن کاملاً برای مخاطب قابل تشخیص است. برای همه اسامی و اصطلاحات تخصصی پی‌نوشت و مدخل‌نویسی کردیم، در همان ابتدای کار می‌دانستم که کتاب کنار مخاطب تخصصی، خواننده عمومی هم دارد،‌ مخاطبی که ممکن است از سازمان مجاهدین و شخصیت‌های تاریخی آن مثل شریف واقفی و وحید افراخته چیزی نداند، اگر بخواهم کار را از دوران کودکی افراخته شروع کنم،‌ ممکن است برایش جذاب نباشد،‌ بنابراین در فصل اول ابتدا مروری سریع بر وقایع و اتفاقات کردم. خیلی‌ها شاید اگر بخش اول کتاب را نمی‌خواندند،‌ علاقه‌ای پیدا نمی‌کردند،‌ ممکن است خیلی‌ها هم بگویند که سوژه را سوزانده‌ام، اما چون من درباره موضوع تاریخی صحبت می‌کنم باید به مخاطب بگویم که چرا وحید افراخته مهم است و چه رخ داده است.

افراخته را نه قهرمان تصویر کردم و نه یک خائن

برگردیم به وحید افراخته؛ ما  با پسری مواجهیم که به‌شدت آرمان‌گراست، در سرمای زمستان کاپشن خود را در می‌آورد و تن کودک کار می‌کند خود را وقف مبارزه می‌کند، به‌شدت باهوش است. من همه تلاشم این بود که به‌خلاف بسیاری از کتاب‌های تاریخی که هدف اساسی خود را از ابتدا مشخص کرده‌اند،‌ پیش نروم‌، به همین دلیل گفتم من نه قرار است سازمان مجاهدین را بکوبم و نه قرار است آن را تطهیر کنم،‌ من یک پژوهشگر هستم و وظیفه‌ام پژوهش است‌، من وظیفه پروپاگاندا ندارم، در پژوهش نمی‌خواهم از ابتدا به ذهن مخاطب تزریق کنم که افراخته یک قهرمان است یا یک خائن.

اسناد در این کتاب خود حرف می‌زنند‌، وقتی نامه‌ای را که افراخته به مادرش نوشته و در تمام آن از آیات قرآن با ادبیاتی به‌شدت قوی استفاده کرده است،‌ بررسی می‌کنیم،‌ با یک شبه‌قدیس مواجهیم که حقیقتاً کلیشه‌‌شکن است و پیش‌قضاوت مخاطب را به چالش می‌کشد.  مخاطب وقتی فیلم «سیانور» را می‌بیند،‌ تصور می‌کند که افراخته با دو شلاق و سیلی ساواک فرو ریخته است،‌ در حالی که چنین نبوده و این فروریختن حاصل یک فرایند تدریجی و پیچیده بوده است.

ریشه‌های یک سازمان را هدف قرار دادم/ سازمان مجاهدین خلق کتاب را بایکوت کامل کرد

من نه افراخته را یک قهرمان و نه یک ضدقهرمان تصویر کردم، من فراز و فرود زندگی یک چریک را تصویر کردم،‌ قصد داشتم نشان دهم که چه اتفاقی رخ داد و وحید افراخته چه شخصیتی داشت و از کجا به کجا رسید. من در کتاب به‌جای زدن یک فرد،‌ ریشه‌های یک سازمان را هدف قرار دادم، به همین دلیل است که سازمان مجاهدین کتاب را بایکوت کامل کرده است. تاکنون سابقه نداشته است که اثری درباره عضو مرکزی سازمان باشد،‌ درباره اعضای فعلی و پیشین سازمان صحبت کرده باشد، اما هیچ متنی ولو در تخریب آن در سایت سازمان درج نشود و درباره آن ننویسند و به‌سخره نگیرند و نگویند که دروغ است، کاملاً کتاب را بایکوت کرده‌اند، خودشان هم می‌دانند که کتاب سندیت کامل دارد.

کتاب سراغ اسناد و راویان مستقیم و شاهد وقایع رفته است که خود در ثبت تاریخ نقش داشتند،‌ من حتی با اجازه مدیران مرکز اسناد به سازمان ای‌میل زدم تا اگر روایت اسناد یا نکته‌ای دارند مغفول نماند یا سراغ برخی چهره‌های اپوزیسیون خارج از ایران نیز که از سازمان فاصله گرفته و اکنون بیشتر به سازمان نزدیک هستند تا جمهوری اسلامی رفتیم، بنابراین نه در جریان چپ و نه در جریان راست نه در جریان مخالف و نه در جریان موافق نمی‌توان کسی را پیدا کرد که به‌لحاظ سندی به کار خرده بگیرد.

گفتید که وحید افراخته در کتاب نه قهرمان توصیف شده نه خائن‌، کتاب وحید افراخته را چگونه توصیف می‌کند؟

وقتی مخاطب کتاب را مطالعه می‌کند، با یک جوان آرمان‌گرا، یک جوان سالم مواجه می‌شود،‌ برخی در سال‌های اخیر مطرح کرده‌اند که افراد سازمان نظیر افراخته به‌دنبال فسادهای جنسی بوده‌اند که جذب سازمان شده‌اند‌، در حالی که آن‌ها در دوره پهلوی دوم که محدودیت قانونی برای فسادهای جنسی وجود نداشته است که به‌خاطر آن جذب سازمان شوند، زندگی می‌کردند، این مثال آن‌قدر سخیف است که گویا کسی به‌خاطر جهاد نکاح عضو داعش شود و اساساً ریشه‌های رادیکالیسم فراموش شود.

وحید و برخی دیگر از اعضای سازمان، دانشجوی بهترین دانشگاه‌های کشور بوده‌اند‌، طرح این‌گونه مباحث تقلیل دادن مسئله است، نتیجه این نوع رفتار تبلیغاتی در دهه 60 نیز مشاهده شده است،‌ افرادی که با عشق به ایران و با کینه نسبت به سازمان در دفاع مقدس اسیر شدند،‌ اما چون عقاید سطحی داشتند،‌ در اردوگاه‌ها جذب سازمان شدند.

 جواد کامور بخشایش که از داوران این بخش جایزه جلال نیز بود و اگر ایشان و سایر داوران با نگاه باز نبودند شاید هیچ گاه  کتاب من برگزیده نمی‌شد،‌ نیز سراغ همین موضوع رفته است،‌ بخشایش کتابی با عنوان “تلخی رهایی” دارد که  درباره بسیجی فرزند پاسداری است که به‌دست عراقی‌ها اسیر می‌شود، سال‌ها در اردوگاه مقاومت می‌کند، اما سال‌های آخر اسارت جذب سازمان منافقین می‌شود، خب، این موضوع خیلی می‌تواند دراماتیک باشد، خیلی‌ها دوست ندارند این داستان‌های واقعی مطرح شود و ترجیح می‌دهند کاملاً بایکوت بماند، این آدم در عملیات مرصاد هم شرکت می‌کند و بعد در سرکوب کردهای عراق نیز خاطراتی دارد، یک جایی او پشیمان می‌شود و تصمیم می‌گیرد به ایران برگردد، همین جمهوری اسلامی که این همه آن را متهم می‌کنند، او را مورد عفو قرار می‌دهد و الآن در ایران یک زندگی عادی دارد.

به‌دنبال پادزهر بودم تا کسی جذب تبلیغات سازمان مجاهدین نشود

در یک برآیند کلی من در کتاب به‌دنبال  یک پادزهر بودم تا دیگر تبلیغات سازمان کسی را جذب نکند، من در مقدمه کتاب نیز نوشتم که بخشی از اعترافات افراخته درباره فسادهای جنسی و روابط خارج از قاعده به‌درخواست ساواک بود و اصالت ندارد.

چه فرایندی رخ می‌دهد که فردی چون افراخته تبدیل به چنین آدمی می‌شود؟

بهتر است مثالی بزنم تا راحت‌تر منظورم را بیان کنم،‌ وحید افراخته عاشق زنی مذهبی است که سال‌ها از خودش بزرگ‌تر است‌، زنی که شخصیتی محترم دارد و از خانواده‌ای شناخته‌شده است،‌ افراخته آخرین نفری را که لو می‌دهد ، همین خانم است،‌ با این شرط که حکم سنگین برایش نبرند و به این دلیل که پرونده‌اش سنگین‌تر نشود او را لو می‌دهد. در کتاب نیز نامه‌های عاشقانه افراخته در  زندان را منعکس کردیم‌، کلیشه ذهنی همه ما این است که یک فرد عاشق فردی لطیف و بااحساس است،‌ نمی‌تواند یک جانی باشد،‌ اما افراخته این کلیشه‌ها را نیز می‌شکند،‌ البته من به‌دنبال کلیشه‌شکنی نبودم،‌ همان‌طور که قبلاً گفتم،‌ به‌دنبال این بودم که نشان دهم که چه عواملی موجب می‌شود فردی مثل افراخته با این هوش و استعداد تبدیل به چنین آدمی شود،‌ چه فرایندی رخ می‌دهد.

چرا امام خمینی با مبارزه مسلحانه زاویه داشت؟

 درباره این فرآیند بفرمایید،‌ چه می‌شود که افراخته به نقطه پایانی سرنوشتش می‌رسد؟

اجازه دهید ابتدا درباره تأثیر مبارزه مسلحانه و رادیکالیسم خشنی که سازمان به وجود آورد،‌ صحبت کنیم. امام خمینی(ره) با فرایند مبارزه مسلحانه زاویه داشتند، کلاً مبارزه مسلحانه را نمی‌پذیرفتند؛ ما یک تمجید از امام درباره مبارزه مسلحانه یا شهدای گروه‌های مذهبی که مبارزه مسلحانه را انتخاب کردند،‌ نمی‌بینیم،‌ اگر بخواهیم چرایی این موضوع را تحلیل کنیم،‌ به همین اتفاقاتی که در فرایند مبارزه مسلحانه رخ می‌دهد و رادیکالیسم خشنی که تولید می‌شود،‌ برمی‌گردیم، رادیکالیسم خشنی که بخشی از آن ناشی از عملکرد حاکمیت پهلوی دوم در سیاست و بستن همه بسترهای اعتراض سالم سیاسی است.

در این فضا رادیکالیسم خشن تولید می‌شود، اما نمی‌توان همه گناه را به گردن فضای موجود انداخت، در کتاب به‌کرّات به این موضوع پرداخته می‌شود،‌ برای نمونه در تاریخ‌نگاری رسمی از مرتضی صمدی لباف به‌عنوان یک شخصیت محترم یاد می‌شود‌، اما در جریان همین مبارزه مسلحانه صمدی لباف در سرویس بهداشتی مسجدی به مأمور موادمخدری که به او مشکوک شده بود، بدون لحظه‌ای درنگ شلیک می‌کند و او را می‌کشد‌، یا مجید شریف واقفی وقتی دکمه بمبی را فشار می‌داد که مستشار آمریکایی را از بین ببرد،‌ می‌بیند که  مادر و دختری نزدیک می‌شود،‌ با وجود اینکه ابتدا این مادر و دختر کشته می‌شوند و مستشار آمریکایی در نهایت زخمی می‌شود،‌ اما تردید به خود نشان نمی‌دهد‌، چون هدفش را برتر می‌داند، چون رادیکالیسم مرز ندارد.

جریان مبارزه مسلحانه یک جریان مخفی دارد،‌ که برای حفظ خود مجبور است از اصول اخلاقی دست بکشد،‌ اولویت می‌شود امنیت سازمان،‌ در این حفظ امنیت اگر یک عضو فعال سازمان فردا بخواهد بیرون برود‌، باید کشته شود.

حقایق تاریخی جدید درباره شریف واقفی و زمردیان

برای من راحت بود که پرونده اعترافات افراخته را بگیرم و چندماهه کتابی را تألیف کنم‌، اما من پرونده افراخته را با ده‌ها پرونده دیگر که به‌دشواری در اختیار گرفتم،‌ در 3 سال کار مستمر بررسی کردم‌، تا روایت‌ها را کامل کنم. در این مسیر برخی افراد از اتهاماتی مبرّا شدند و درباره برخی افراد به حقایق تاریخی جدیدی رسیدیم،‌ مثلاً درباره شریف واقفی،‌ لیلا زمردیان یا رضایی.

در جریان همین ترور شریف واقفی، شبه‌عقلانیتی که پیشتر اشاره کردم همه را توجیه می‌کند که در کشتن شریف واقفی مشارکت کنند. شریف واقفی نیز در این جریان  طبق اسناد،‌ در قتل یک فرد دیگری که عضو سازمان بوده و بعد به‌دلایلی بریده بود،‌ مشارکت داشته است،‌ این اتهام کمی نیست،‌ اسناد آن وجود دارد و هم وحید افراخته و هم سیمین صالحی به آن اعتراف کرده‌اند.

در مورد ماجرای لیلا زمردیان هم باید بگویم که تا پیش از این همیشه مطرح شده است که زمردیان در قتل شوهرش شریف واقفی دخیل بوده است، بررسی اسناد نشان می‌دهد که؛ اوّل، مستقیم دخیل نبوده است، دوم، برخی اعترافات مبنی بر مشکلات اخلاقی این شخصیت،‌ با گزارش پزشکی قانونی پس از کشته شدن این شخصیت همخوانی ندارد.

باید مخاطب را در نقد سازمان مجاهدین قدرتمند کرد

قصد و هدف من از روایت مستند‌نگاری درباره سازمان مجاهدین و وحید افراخته و سایرین این بود که به حقایق تاریخی برسیم که عملاً این حقایق مخاطب را در نقد سازمان قدرتمند می‌کند و دیگر با دو شعار جذاب کسی نتواند سر او کلاه بگذارد یا او را جذب چنین شعارها و سازمان‌هایی کند. ما به جذابیت‌هایی که سازمان در دوره پهلوی دوم برای افراد داشت‌، اشاره کردیم هدفمان این بود که مخاطب با دو مقوله خطرناک در این زمینه آشنا شود؛ اوّل،‌ فاصله گرفتن از اخلاق و اصول و دوم، رادیکالیسم مرز ندارد، وقتی شروع شود، اول خود فرد را قربانی می‌کند، به همین دلیل است که در کتاب‌ گاهی به منابع روان‌شناسی نیز ارجاع داده‌ایم، چون برای فهم شخصیتی مثل وحید افراخته باید تبیین و تحلیل روان‌شناسی درستی داشته باشیم،
حتی در این تحلیل من به‌عنوان نویسنده گاهی با شخصیت وحید همزادپنداری کردم‌، با خود می‌گفتم؛ “اگر هر کدام از ما در چنین شرایطی قرار بگیریم،‌ ممکن است یک وحید افراخته دیگری می‌شدیم”.

در گفت‌وگویی اشاره کردید که تصویری که مستندات و حقایق و کتاب که ناشی از این مستندات است از افراخته نشان می‌دهد،‌ ممکن است با نظر شخصی شما درباره افراخته متفاوت باشد‌، درباره نظر خودتان بگویید؟

بارها درباره تأثیر گروه همسالان بر کودکان،‌ نوجوانان و حتی افراد مسن صحبت شده است،‌ افراخته نیز زمانی که در انجمن حجتیه و انجمن اسلامی حضور داشت،‌ شخصیت موفقی بود،‌ من مقصر را حکومت پهلوی دوم و بستن تمام فضاهای سیاسی می‌دانم‌، در آن دوره اگر قرار بود تغییری ایجاد شود، یکی از پرجاذبه‌ترین کارها برای افراد خاص و توانمند این بود که عضو گروه‌های مبارز شوند، عضو شدن در این گروه‌ها نیز اصولی داشت که آنها را از جامعه در عمل جدا می‌کرد.

ظاهراً عقلانیت صرف در سازمان حاکم است،‌ اما این تکیه به عقلی ناقص در فضایی است که حتی دیالکتیک  می‌تواند به فرایند سازمان آسیب بزند و تا یک جایی تحمل می‌شود.

این‌گونه سازمان جنایت را تحلیل می‌کرد که “اگر ما پشت فرمان یک ماشین که ترمز بریده است،‌ قرار داشته باشیم که سمت چپ 10 نفر انسان قرار دارند‌ و در سمت راست 2 نفر،‌ عقل حکم می‌کند که ماشین را به‌سمت راست که 2 نفر هستند منحرف کنیم، تا شدت آسیب کمتر شود.”، در اصول سازمان هم عقلانیت ناقص و ظاهری حاکم بوده است،‌ برای همین است که وقتی شریف واقفی آن مادر و دختر را می‌بیند‌، تردید نمی‌کند و دکمه را فشار می‌دهد چون عقلانیتش می‌گوید “این دو نفر اکنون قربانی شوند، فردا خلق آزاد می‌شود.”، نکته‌ای که امام از ابتدا مخالف آن بوده است و تأکید می‌کند که هر روشی را برای  پیروزی نباید استفاده کرد.
از سوی دیگر وحید افراخته مشکلات دیگری نیز داشت که به سرانجام او دامن زد،‌ افراخته در خانواده‌اش خلع پیوندهای محکم عاطفی را داشت،‌ برای همین خیلی راحت از خانواده دست می‌شوید، بعداً هم خیلی‌ها همین شکلی از خانواده خود دست کشیدند‌، خانواده‌هایی که عاطفه و محبت‌های خانوادگی در آن‌ها خیلی پررنگ نیست و سازمان می‌شود خانواده‌شان؛ می‌شود دینشان؛ می‌شود همه هویتشان!

کتاب از سال 95 آماده چاپ بود/ اجازه چاپ نداشت

 تصور می‌کردید کتابتان برگزیده جایزه جلال شود؟

 من به کارم ایمان داشتم‌، البته باید بگویم که این کتاب را در حدود سال 95 آماده انتشار کرده بودم،‌ اما به‌دلایلی که شاید روزی شرح‌کاملش را عرض کنم اجازه انتشار ندادند  و اگر آقای روزی‌طلب پای این کار نمی‌ایستاد و شخصاً مسئولیت چاپش را به‌عهده نمی‌گرفت شاید کسی دیگر آن را منتشر نمی‌کرد، کتاب از سوی برخی نهادها و افراد (غیر از ارشاد) اجازه چاپ نداشت.

چرا؟

برخی افراد با مطالبی در کتاب که  سندیت تاریخی دارد مخالف هستند و می‌گویند “نباید این مسائل مطرح شود.”، بنابراین کتاب را به حاشیه راندند.

اکنون نیز که حدود چند ماه از انتشار کتاب می‌گذرد،‌ هنوز کتاب نه در کتابخانه‌های عمومی قرار دارد و نه نهادها و سازمان‌ها خریدی از کتاب داشته‌اند‌، نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور یک نسخه از کتاب را خریداری نکرده است.

برای یک نویسنده این وقایع خیلی تلخ است اما نمی‌خواهم شیرینی امروز را با ذکر و مرور این وقایع تلخ کنم، به شما قول می‌دهم روزی در نقد عمیق مدیریت تاریخ‌نگاری معاصر و انقلاب به‌تفصیل با هم گفتگو کنیم.

مخاطب من هیچ‌وقت صرفاً حزب‌اللهی‌ها نبودند/ مخاطب خاکستری باید مسائل تاریخی را فهم کند

در مراسم اختتامیه جایزه جلال به کتابی که در دست انتشار دارید اشاره کردید،‌ درباره این کتاب بفرمایید.

بله،‌ کتاب تازه‌ای دارم که مثل همین کتاب سال‌هاست که نگارشش به پایان رسیده و موضوعش خیلی پیچیده‌تر و حساس‌تر از کتاب قبلی است، این کتاب درباره این است که؛ چرا سازمان مجاهدین پس از انقلاب دست به سلاح برد؟ چه فرایندی رخ داد؟ من معتقدم که جمهوری اسلامی ایران امروز به این بلوغ و ثبات رسیده است که درباره مسائل تاریخی با نگاه علمی‌ و پژوهشی می‌تواند به نقد و آسیب‌شناسی بپردازد. این را هم بگویم که مخاطب من هیچ وقت صرفاً حزب‌اللهی‌ها نبودند،‌ مخاطب من مخاطب خاکستری است که سعی دارم مسائل تاریخی را فهم کند.

کتاب تازه‌ام‌، با عنوان «نبرد هژ‌مونی‌ها‌، چرا برادرکشی؟!» مسیر بسیار دشوارتری برای انتشار را در پیش دارد که امیدوارم به‌یمن موفقیت در جایزه جلال انتشار آن تسهیل شود.

انتهای پیام/+

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

استقبال از کتابی که رهبر انقلاب خواندن آن را توصیه کردند

مجموعه ۱۵ جلدی "سرگذشت استعمار"

سه کتاب ایرانی، کتاب های برتر سال روسیه

کتاب تاریخ معاصر یا ایران در قرن بیستم،کتاب قصه های ایرانی شهرزاد،کتاب دو جلدی الهیات ابن سینا

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.