در خاطرهای از شهبازی، محافظ مخصوص شاه که تا لحظه مرگ شاه همراه خانواده او بود، نوشته است:
«در باهاما ملکه به همراه لیلی امیرارجمند هر روز با وضعیت وقیحی به کنار ساحل میرفتند و یک شخص دیگر هم به اسم آلن که احتمالاً مأمور سیا بود، با آنها قاطی میشد و خلاصه وضعیت بهقدری مفتضح شده بود که یک روز شهریار شفیق (پسر اشرف) با دیدن این صحنه بسیار ناراحت شد و به زبان فرانسه به فرح گفت: علیاحضرت! در ایران انقلاب شده است، مرتب دارند افسران ارتش، هیئت دولت و سران سیاسی را اعدام میکنند و شما باید حفظ ظاهر بفرمایید. این چه وضعی است و این مردک کیست که دارد این جوکهای کثیف را میگوید و شما هم میخندید؟ عین جملهای که فرح در پاسخ گفت: این بود: «انقلاب که باید میشد. آنهایی هم که اعدام میشوند حقشان است بمیرند. به تو هم مربوط نیست من چه کار میکنم. از حد خودتان تجاوز نکنید. من خودم بهتر میدانم چه کار میکنم.»