بالی بزن به بالی ای مرغ آسمانی
شه بال و پر گشوده حاشا که جا بمانی
آنها که مرغ عشقند از ابرها گذشتند
این سو دگر نباشد جز آشیان نشانی
دریاست کوچه هاشان در عرش خانه هاشان
جز نقطه ای نباشد اجرام کهکشانی
در آسمان چشمش چندان شناوری کن
باشد به مژّه گیرد روزی به مژدگانی
بر بال جوجه مجی زد دست نسیم و می گفت
پرواز کن که با توست پرهای آسمانی
شه بال و پر گشوده در خلوت شبانه
شمعی است در میانه پروانه جا نمانی
.