سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / معجزه/ نعمت الهی ظاهر و باطن ما را فراگرفته

معجزه/ نعمت الهی ظاهر و باطن ما را فراگرفته

*🔹 نعمت الهی ظاهر و باطن ما را فراگرفته •••*

🔸«شفیق بلخی عازم مکه بود که به قادسیه رسید. قصد استراحت داشت که نگاهش به سیمای جوانی افتاد که از قافله کناره گیری کرده بود. با خودش فکر کرد این جوان حتما از فرقه صوفیه است و می خواهد از توشه قافله استفاده کند و بعد بگریزد پس تصمیم گرفت او را سرزنش کند شاید از این کارش پشیمان شود. شفیق به جوان نزدیک شد هنوز حرفی نزده بود که جوان گفت: *«ای شفیق نشنیده ای که خدا فرمود است اجتناب کن از بسیاری از گمان ها که گناه است؟»* جوان که جملاتش تمام شد از مقابل چشمان شفیق ناپدید شد و شفیق متحیر بر جای خود ماند و با خود اندیشید این شخص نام مرا گفت و به آنچه در خاطرم گذشته بود آگاه بود او حتما از صالحان است. شفیق به اطراف نگاه کرد ولی خبری از جوان نبود. کاروان به راه افتاد و در منزلی دیگر باز شفیق مرد جوان را دید که به نماز ایستاده در حالی که اشک از چشمانش فرو می ریزد. شفیق با خود گفت: «بهتر است نزد او بروم و طلب حلالیت کنم.» و به سمت مرد رفت پیش از آن که صحبتی کند مرد جوان گفت: *«ای شفیق خداوند فرموده است من بخشنده ام کسی را که توبه کند و ایمان بیاورد و عمل نیکو انجام دهد.»* سپس برخاست و شفیق را تنها گذاشت. شفیق مطمئن شد که این مرد از بزرگان است. کاروان به راه افتاد. در منزل زَباله بود که شفیق جوان را دید که در کنار چاهی ایستاده و ظرفی در دست دارد و می خواهد از چاه آب بردارد که ناگهان ظرف از دستش به درون چاه افتاد. مرد جوان رو به آسمان کرد و گفت: *«تویی سیرابی من هرگاه تشنه شوم و تویی سیری طعام، هر گاه گرسنه شوم؛ بارالها جز این ظرف ندارم…»* شفیق با تعجب به آن صحنه نگاه می کرد. *آب چاه انقدر بالا آمد که او دستش را دراز کرد و ظرف را برداشت و از آب پُر کرد و بعد وضو گرفت و چهار رکعت نماز خواند. از نماز که فارغ شد مشتی از ریگ های صحرا برداشت و در ظرف ریخت و از آن نوشید!!* شفیق دیگر صبر کردن را جایز ندید جلوتر رفت و سلام کرد و گفت: «از نعمتی که حق تعالی به تو عطا کرد به من هم بچشان.» جوان گفت: *«نعمت الهی ظاهر و باطن ما را فراگرفته و انعام او همیشگی است و تنها با نیّت و اخلاص پاک می توان از آن بهره مند شد.»* پس ظرف را به سمت شفیق گرفت. شفیق ظرف را گرفت و جرعه ای از آن نوشید *تا به حال چنین آب گوارایی ننوشیده بود.* شفیق دیگر جوان را ندید تا این که در مکه او را مشغول طواف یافت در حالی که بسیاری او را احاطه کرده بودند. شفیق خودش را به یکی از آن ها رساند و پرسید این مرد کیست؟ مرد گفت او موسی بن جعفر است. *آری او نواده حبیب مهربان ما رسول اللّه (صلی الله علیه واله وسلم)است که این گونه نعمتمان را شامل حالش کردیم.»

منبع: کتاب “معجزات امام موسی کاظم علیه السلام، ص ۲۰-۱۸”

فرستنده، سیروس محمدی

 

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

امداد غیبی/ پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم، با اصحابش مشورت می کند _۵۶

معجزات/ جنگ ۳۳ روزه نیروهای مقاومت حزب الله لبنان

امداد غیبی/ كابينه اسرائیل گرد هم می آیند و تصمیم می گیرند _۵۵

معجزات/ جنگ ۳۳ روزه نیروهای مقاومت حزب الله لبنان

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.