۱- آن شب، غمی جانکاه نه فقط بر آسمان کوفه!
که بر هر دو جهان مُلک و ملکوت سایه انداخته بود، مولای ما بارها به آسمان نگریسته و زیر لبهای مبارک آیه « إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ » را زمزمه کرده بود. سحرگاه آن شب که راهی مسجد کوفه بود، سکوت همه شهر را فرا گرفته بود. حتی باد هم از بیم آنکه سکوت آن شب شکسته نشود، آهسته قدم بر میداشت. هنگام واقعه که رسید و فرق مولا که شکافت، منادی ندا برداشت که؛ «قُتِلَ عَلِیٌّ فِی مِحْرَابِ عِبَادَتِهِ لِشِدَّهًْ عَدْلِهِ… علی از شدت عدالتی که داشت در محراب عبادت کشته شد». این ندا چه حکیمانه بود.
۲- امیرالمومنین(علیه السلام) در خلافت ظاهری کوتاه و پنج ساله خود با سه گروه درگیر بود و هر سه گروه از عدالت علی رویگردان بودند.
هریک به بهانهای.
«ناکثین» که بعد از بیعت، پیمان شکسته بودند، علی(علیه السلام) را میخواستند، اما بدون عدالت.
و «مارقین» که در صفین از اردوگاه علی(علیه السلام) خارج شده بودند، «عدالت» را میخواستند، اما بدون علی(علیه السلام) و «قاسطین» که به سردمداری معاویه بر شام حکومت میکردند، نه علی(علیه السلام) را میخواستند و نه عدالت را. قاسطین از هرکه با علی(علیه السلام) به دشمنی برخاسته بود حمایت میکردند و با هرکه در اردوگاه علی(علیه السلام) بود، دشمنی میورزیدند.
ناکثین و مارقین اگرچه با یکدیگر اختلاف داشتند ولی از آنجا که گروه اول علی(علیه السلام) بدون عدالت و گروه دوم عدالت بدون علی(علیه السلام) را میخواستند، در نهایت به هم پیوستند و به استخدام قاسطین درآمدند و این سرنوشت محتوم تمامی کسانی بود که به هر علت از علی(علیه السلام) فاصله گرفته بودند.
۳- از مالک اشتر نقل شده است که در میانه جنگ صفین با حسرت به عمار گفته بود؛ «کاش میتوانستیم علی(علیه السلام) را به عصری ببریم که مردم قدرش را بدانند و راه و رسمش را بر صدر بنشانند» و عمار به او دلداری داده بود که «آن روزها در راه است» و از مردمی خبر داده بود که در صلب پدران و رحِم مادران خویشند و چون آن عصر که مالک آرزو کرده بود فرا برسد، لبیکگویان از راه میرسند، مردمانی که از «من» و «ما» گذشتهاند و به خدا رسیدهاند.
نه در سر سودای سود دارند و نه در دل، غم بود و نبود، دل در گرو اسلام ناب محمدی(صل الله علیه واله وسلم) دارند و علی(علیه السلام) را امام و مولی و مقتدای خود میدانند. سقف تاریک نظام سلطه را میشکافند و طرحی نو در میاندازند.
در آن هنگام که پیشروی است و رسول خدا(صل الله علیه واله وسلم) وعده داده است، حرامیان که پایان عمر این دنیایی علی را پایان اسلام میدانستند، وحشتزده به مقابله با یاران آخرالزمانی علی برمیخیزند و به مصداق «الکفر ملهًْ واحده» همه یاران خود را فرا میخوانند و از هر سو به آنها میتازند. بار دیگر جمل و صفین و نهروان به تکرار مینشیند اما،
این بار نه مانند جمل، ناکثین را توان ایستادن است، نه مانند صفین از نیزه فریب زخم بر میدارند و نه فتنه نهروانیان از راه بازشان میدارد. اهل نفاق سراسیمه میگویند
«اسلام بار دیگر و بعد از هزار و چهارصد سال حصار تاریخ را شکافته و به میدان آمده است» و…
« عصر خمینی» اینگونه آغاز میشود که شد. همان عصر که مالک آرزو کرده و عمار مژده داده بود و حضرت روحالله در وصف مردم آن عصر فرموده بود؛ «من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسولالله(صل الله علیه واله وسلم) و مردم کوفه در عهد امیرالمومنین(علیه السلام) هستند».
… راستی، عمار از امیرمؤمنان چه شنیده بود؟ آیا امروز را دیده بود؟ که یاران آخرالزمانی مولایمان پرچم بر زمین افتاده آن روزها را به دوش میکشند و در رکاب خمینی و خامنهای سقف ظلمتزده جهان سلطه را میشکافند و طرحی نو در میاندازند؟…
۴- شهادت حضرت امیر علیهالسلام بر خلاف آنچه حرامیان میپنداشتند و میخواستند، پایان بینش و منش او نبود. این فراز از « زیارت امینالله» انگار برای امروز است.
آنجا که خطاب به امیرالمومنین(علیه السلام) میخوانیم « اَشْهَدُ اَنَّک جاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ جِهادِهِ، وَعَمِلْتَ بِکتابِهِ، وَاتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ، حَتّى دَعاک اللهُ اِلى جِوارِهِ، فَقَبَضَک اِلَيهِ بِاخْتِيارِهِ، وَاَ لْزَمَ اَعْدائَک الْحُجَّهًَْ مَعَ مالَک مِنَ الْحُجَجِ الْبالِغَهًْ عَلى جَميعِ خَلْقِهِ… شهادت مىدهم كه تو در راه خدا آن طور كه شايد و بايد جهاد نموده و به كتاب خدا عمل و سنن و احكام پيامبرش صلّىالله عليه و آله و سلّم را پيروى كردى تا حق تعالى تو را به جوار خودش خواند و به اختيار خويش قبض روحت فرمود و با كشتن تو بر دشمنان اتمام حجّت کرد، [و این همه] در حالى است كه همه حجّتها و براهين بالغه الهى در دست تو بود.