سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / جمله رهبر انقلاب درباره شهید آوینی/ او در فکه چه دیده بود؟

جمله رهبر انقلاب درباره شهید آوینی/ او در فکه چه دیده بود؟

یکی از دوستان شهید آوینی گفته است: آوینی تغییر کرده بود، هر کس گفته راست گفته آوینی تغییر کرده بود، ولی تغییرش به سمت شهادت بود. تغییر از زمین به سوی عرش به سوی شهادت

پنج سال پیش در چنین روزی با مرحوم جهانگیر خسروشاهی نویسنده و پژوهشگر حوزه انقلاب اسلامی درباره دوست و رفیقش شهید مرتضی آوینی در خبرگزاری گفت‌وگو کردیم و حالا هیچ کدام از آن دو میان ما نیستند. نه آوینی که ۲۰ فروردین ۱۳۷۲ به شهادت رسید و نه جهانگیر خسروشاهی که ۱۳ بهمن سال گذشته (۱۴۰۰) پس از بیماری قلبی و ابتلا به کرونا چشم از جهان فرو بست.

ماجرای آشنایی خسروشاهی با مرتضی آوینی هم خود حکایتی دیگر داشت، او اواخر سال ۱۳۶۵ با یکی از دوستانش به گروه جهاد تلویزیون رفت. گروه جهاد تلویزیون همان گروهی بود که با همین نام برنامه­‌هایش هفته­‌ای یکبار پخش می‌شد و در گذر زمان نامش به «روایت فتح» تغییر یافت، زمانی که به حضور شهید آوینی رسید، تقریباً یک ساعتی صحبت کردند و بعد شهید آوینی گفت: شما باید دیگر اینجا بمانید از اینجا نروید و همین سرآغاز فعالیتی ۶ ساله شد که تا شهادت شهید آوینی ادامه داشت.


مرحوم جهانگیر خسروشاهی

آنچه در ادامه می‌خوانید گزیده‌ای از گفت‌وگوی مشروح ما با این فعال عرصه دفاع مقدس درباره سید شهدای اهل قلم، سیدمرتضی آوینی است:

طبقه چهارم این ساختمان بروید،‌ یک نفر شبیه من آنجاست

بعد از پذیرش قطعنامه، شهید آوینی به من گفت: به خیابان سمیه بروید، ساختمان سمعی و بصری حوزه. گفتند طبقه چهارم این ساختمان بروید،‌ یک نفر شبیه من آنجاست. برادر ایشان سیدمحمد واقعاً خیلی شبیه ایشان بود. زمانی که ما وارد شدیم، هنوز شماره یک سوره چاپ نشده بود. باز ما اینجا خدمت سیدمرتضی آوینی رفتیم و تا پایان اینکه سوره تعطیل و قفل شد؛ یعنی سال ۱۳۷۲ که ایشان شهید شد و هفت شماره بعد از آن با آقای سیدمحمد چاپ شد، آنجا بود، بعد از آن در سوره قفل شد و تمام؛ این نوع آشنایی من با ایشان بود یعنی حدود سال ۱۳۶۶ تا سال ۱۳۷۲، حدود ۶ سال خدمت ایشان بودم.

مستندی که شهید آوینی در اول انقلاب ساخت

سیدمرتضی در آغاز انقلاب سراغ غائله فارس رفت که خوانینی ایجاد کرده بودند و «خان گزیده­‌ها» را گرفت و کار کرد. اگر این مستند را ببینید، درمی‌یابید شهید آوینی دقیقاً جایی رفته که انقلاب مورد هجوم قرار گرفته است. فقرا، مستمندان و مستضعفین مورد ستم از طرف خوانین و کسانی که خودشان را به اصطلاح بالاتر و برتر از مردم معمولی می‌دیدند، قرار گرفته‌اند، آنجا می­‌رود و شروع به تصویربرداری این مسائل می­‌کند، یعنی وقتی کسانی که تحت ستم قرار گرفته‌اند.

جمله‌ای که رهبر انقلاب درباره شهید آوینی در حوزه هنری گفت

آوینی وقتی هیچ ابایی ندارد که با هنرش از ولایت ­‌فقیه دفاع کند؛ با کاری که شائبه­‌ای در آن نیست. وقتی این اعتقاد را دارد، الان مورد هجوم واقع می­‌شود، برای اینکه آوینی را خرابش کنند و تحریفش کنند، آوینی­‌ای که رهبر معظم انقلاب برای تشییع جنازه ایشان می‌‌آید و در حوزه هنری می­‌گوید دلم گرفته بود (به نقل می­‌گویم) به همین خاطر برای تشییع جنازه آوینی آمدم، یعنی این قدر رهبر معظم انقلاب غصه­‌دار شهادت شهید آوینی بودند که بلند شدند و برای تشییع جنازه آمدند.

 آقا مرتضی­‌اش کم است

یک زمانی در کلاس­‌های آقای آوینی در همان گروه جهاد، ایشان از بچه­‌ها می­‌پرسد روایت فتح چه تفاوتی با دیگر برنامه‌های جنگ تلویزیون دارد؟ یکی از بچه­‌های کلاس، آقای مصطفی دالایی که از افراد برجسته روایت فتح دوران دفاع مقدس است، می­‌گوید: ببخشید آقا مرتضی­‌اش کم است! یعنی آن برنامه­‌هایی که دارد ساخته می­‌شود، در آن‌ها آقا مرتضی وجود ندارد.

روایتی از نماز خواندن آقامرتضی

سیدمرتضی یک روز به حسین سلامت­‌منش که مسئول مالی مجله بود، گفت: حسین! چرا صدای اذان در مجله نمی­‌آید؟ گفت: چه کنم؟ گفت یک رادیو بخرید از وقتی قرآن برای اذان  شروع می­‌شود، صدای قرآن بلند شود. بعد اذان گفته شود و بعد آقای آوینی بدود و برود نماز بخواند. اگر کسی در دستشویی بود و آقای آوینی نمی­‌توانست برود وضو بگیرد و به نماز برسد، در وقتی که خودش می­‌خواهد نماز بخواند، روبروی ما سوره نوجوان بود که آقای سرشار و آقای مؤمنی مسئولش بودند. می­‌رفت آنجا سریع وضو می­‌گرفت یا یک طبقه دیگری وضو می‌گرفت و می­‌آمد و در یکی از اتاق­‌ها می­‌ایستاد و در سوره نماز جماعت برقرار می­‌شد و نماز جماعتی که آوینی می­‌خواند نماز جماعت معمولی نبود. در مجله سوره وقتی آوینی نماز می­‌خواند، وقتی قنوت می­‌گرفت اشک از صورت آوینی می­‌آمد و از ریش او می­‌چکید.

شهید آوینی در فکه چه دید که از فرش به عرش رسید؟

بار اول که رفته بود فکه و برگشته بود، یعنی وقتی شروع کردند تفحص بروند و آن قتلگاه را آوینی دید، قتلگاه جایی بود که بچه­­‌های ما شهید شده بودند و زخمی­‌های ما را عراقی­‌ها جمع نکرده بودند و استخوان بچه­‌های ما همین طور روی زمین بود. آمد به من گفت: فلانی یک جایی پیدا کردم در فکه که بهشت است. من از این به بعد ۲۰ روز در ماه آنجا هستم و می­‌خواهم بروم آنجا بگردم و برای این شهدای مظلوم کار کنم و بعد ۱۰ روز می­‌آیم مجله و کار مجله را کم­‌کم واگذار می­‌کنم و بعد در آن ۱۰ روز مجله را بررسی می­‌کنم و ۲۰ روز در منطقه خواهم بود، بله! آوینی تغییر کرده بود، هر کس گفته راست گفته. آوینی تغییر کرده بود، ولی تغییرش به سمت شهادت بود و این را الان شهادت می‌­دهم و در قیامت هم خواهم بود که تغییر به سمت انبیا و ائمه (ع) را در آوینی دیدم. تغییر از زمین به سوی عرش به سوی شهادت.

……………………………..

گفت‌وگوی مشروح ما با این فعال عرصه دفاع مقدس درباره سید شهدای اهل قلم، سیدمرتضی آوینی با جهانگیر خسروشاهی

آوینی، قاصد انقلاب اسلامی بود/ مرتضی، فردیدی نبود «امام رضا»یی بود/ ماجرای اشک‌های آوینی در نماز.(۲۱ /۱/ ۱۳۹۶)

کی از دوستان شهید آوینی درباره تغییر روحی شهید آوینی در اواخر عمرش گفت: هر که گفته راست گفته است، آوینی تغییر کرده بود، ولی تغییرش به سمت شهادت بود، در واقع تغییر از زمین به سوی عرش و به سوی شهادت.

علیرضا ملوندی، آزاده لرستانی: اواخر سال 1365 با یکی از دوستانش به گروه جهاد تلویزیون رفت، گروه جهاد تلویزیون همان گروهی بود که با همین نام برنامه­‌هایش هفته­‌ای یکبار پخش می‌شد و در گذر زمان نامش به «روایت فتح» تغییر یافت، زمانی که به حضور شهید آوینی رسید، تقریباً یک ساعتی صحبت کردند و بعد شهید آوینی گفت: شما باید دیگر اینجا بمانید از اینجا نروید و همین سرآغاز فعالیتی شش ساله شد که تا شهادت شهید آوینی ادامه داشت، وی علت این مسأله را نوع تحصیلاتش می‌داند، چرا که تحصیلاتش از طریق آموزش و پرورش نبود، سید شهیدان اهل قلم معتقد بود بیشتر افرادی که در سیستم آموزش و پرورش تحصیل می­‌کنند تحت تأثیر آن جریانی که در گذشته آموزش و پرورش را هدایت می­‌کرد قرار می­‌گیرند و خواه­‌ ناخواه آموزش­‌ها آن‌ها را به سمتی می­‌برد که گرایشات غربی دارد، البته این رمان‌نویس انقلاب در ادامه صحبت‌هایش این گونه ابراز می‌دارد: اینطور نبود که بخواهم خودم را مبرا کنم، ولی قبل از آن مکتب­خانه رفته بودم، قرآن یاد گرفته بودم و با دیوان حافظ آشنا شده بودم، بعد از طریق روزنامه و مجله پیش آمده بودم تا رسیده بودم به اینکه نوشتن را آغاز کنم، اولین قصه کوتاه را سال 57 نوشتم و اولین کار جنگ را سال 67 چاپ کردم، البته قبل از آن نوشته بودم، به شهید آوینی دادم، نگاه کردند و این گونه بود که در کنار میز شهید آوینی در گروه جهاد تلویزیون، یک صندلی دیگر اضافه شد، جهانگیر خسروشاهی سابقه حضور در مجله سوره، دو دوره عضویت در شورای بررسی کارگاه قصه و رمان حوزه هنری، عضویت در پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی دارد، در سال 1377 به عنوان داور جشنواره فیلم دفاع مقدس و حدود 15 دوره یا بیشتر به عنوان داور جشنواره انتخاب کتاب دفاع مقدس حضور داشته است و در سال 1383 نیز داوری انتخاب کتاب دفاع مقدس دفتر ادبیات داستانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را عهده‌دار بوده است، به مناسبت شهادت سیدمرتضی آوینی بر آن شدیم با وی که از دوستان و همکاران سید شهیدان اهل قلم است گفت‌وگویی انجام دهیم که مشروح این گفت‌وگوی دو ساعته در ادامه می‌آید:

بروید طبقه چهارم این ساختمان و یک نفر شبیه من آنجاست/علل تحول آوینی

*بعد از پذیرش قطعنامه روال کارتان تغییر نکرد؟

– مدتی را با هم در این فضا کار کردیم تا اینکه قطعنامه پذیرفته شد و بعد از «سراب»، شهید آوینی به من گفت: به خیابان سمیه بروید، ساختمان سمعی و بصری حوزه آنجا بود که الان دانشگاه سازمان تبلیغات روبروی ناجا شده است. گفتند بروید طبقه چهارم این ساختمان و یک نفر شبیه من آنجاست، برادر ایشان سیدمحمد واقعاً خیلی شبیه ایشان بود، زمانی که ما وارد شدیم هنوز شماره یک سوره چاپ نشده بود، باز ما اینجا رفتیم خدمت سیدمرتضی آوینی و تا پایان اینکه سوره تعطیل و قفل شد؛ یعنی سال 72 که ایشان شهید شد و هفت شماره بعد از آن با آقای سیدمحمد چاپ شد، آنجا بود، بعد از آن در سوره قفل شد و تمام؛ این نوع آشنایی من با ایشان بود یعنی حدود سال 66 تا سال 72، حدود 6 سال خدمت ایشان بودم.

* چه عاملی باعث اشتراک شما و شهید آوینی شد که شما وارد کار شدید؟ ویژگی‌های شخصیتی و کاری شهید آوینی را چگونه دیدید؟

-قبل از انقلاب، شهید آوینی یک انسانی است که کاملاً ادبیات و هنر قبل از انقلاب را خوب می‌شناسد، خودش هنرمند است، در میان کسانی که قبل از انقلاب نام و نشانی در ادبیات و هنر داشتند، آوینی کاملاً شناخته شده است، ایشان در دانشکده هنرهای زیبا تحصیل کردند، در مجامع شعری و ادبی حضور پیدا کرده است، سیدمرتضی وقتی در جبهه انقلاب اسلامی وارد شد و فعالیت کرد، کسی نبود که آشنا با ویژگی­‌های هنر نباشد. با آغاز انقلاب، چهره مبارک حضرت امام خمینی(قدس سره) در حقیقت نقطه تحول سیدمرتضی آوینی محسوب می­‌شود. یعنی ایشان در نامه­‌ای که اوایل انقلاب به برادرش نوشت-برادر ایشان در آمریکا مقیم بود- و توضیحاتی که در آن نامه دادند، در حقیقت علل تحول خودش را شرح داد،  مرتضی در حقیقت با عنایت اهل­‌بیت(ع) به سمت انقلاب آمد و از همان آغاز هم مسئولیتش را اینطور احساس کرد که دوربین بردارد و برود نقاطی که ممکن است انقلاب از آنجا ضربه بخورد و مورد هجوم واقع شود، برود آنجا را تصویربرداری کند.

آوینی قاصد انقلاب بود/دشمن به تخریب آوینی روی آورده است

بنابراین سیدمرتضی در آغاز انقلاب سراغ غائله فارس رفت که خوانینی ایجاد کرده بودند و «خان گزیده­‌ها» را گرفت و کار کرد، اگر این مستند را ببینید، در می‌یابید شهید آوینی دقیقاً جایی رفته که انقلاب مورد هجوم قرار گرفته است، فقرا، مستمندان و مستضعفین مورد ستم از طرف خوانین و کسانی که خودشان را به اصطلاح بالاتر و برتر از مردم معمولی می­‌دیدند، قرار گرفته‌اند، آنجا می­‌رود و شروع به تصویربرداری این مسائل می­‌کند، یعنی وقتی کسانی که تحت ستم­ قرار گرفته‌اند، برای شما توضیح می­‌دهند که خان، ما را مثلاً با سگ داخل گونی قرار می­‌داد و کتک می­‌زد، برای اینکه ما بپذیریم هر چه آن‌ها می­‌گویند، این نشان می­‌دهد شهید آوینی نقاطی که از آنجا انقلاب مورد هدف واقع می­‌شد و ضربه می­‌خورد را می­‌شناخته و با هنر این را می­‌خواست منتقل کند. به تعبیر دیگر آوینی قاصد انقلاب بود، برای رهبران و مردمی که پای انقلاب ایستاده بودند، می­‌خواست ضرورت­‌هایی را که مردم باید از آن مطلع باشند به آن‌ها منتقل کند. پس از آن شهید آوینی به سیستان و بلوچستان رفت و مستند «هفت قصه از بلوچستان» را ساخت، در حقیقت همان داستان خوانین فارس است؛ اما به نوع دیگری، قبرهایی که در آن کشته شده از ستم را دفن کرده‌اند، شهید آوینی تصویربرداری می‌کند، می­‌رود پیرمردی را پیدا می­‌کند که آن پیرمرد باور نمی­‌کرده در طول عمر، یک متر زمین نصیبش شود، الان که پیر شده و به واسطه انقلاب صاحب زمین شده است، می­‌گوید: من به همه چیز رسیده­ام، این پیرمرد زیر آفتاب برهنه است؛ نه از این جهت که می‌خواهد برهنه باشد بلکه تن­‌پوشی ندارد که بپوشد، آوینی کنار فقرا و مستضعفین با ایمان ژرف و یقین کامل ایستاد. من فکر می‌کنم دشمنی با یقین و ایمان آوینی مسأله­‌ای است که الان عده­‌ای را برانگیخته که علیه آوینی کار کنند تا بلکه بتوانند راه او را که راه شهدا و انقلاب اسلامی است، تحریف کنند.

آوینی وقتی هیچ اِبایی ندارد که با هنرش از ولایت­‌فقیه دفاع کند، با کاری که شائبه­‌ای در آن نیست، وقتی این اعتقاد را دارد، الان مورد هجوم واقع می­‌شود، برای اینکه آوینی را خرابش کنند و تحریفش کنند، آوینی­‌ای که رهبر معظم انقلاب برای تشییع جنازه ایشان می‌‌آید و در حوزه هنری می­‌گوید دلم گرفته بود (به نقل می­‌گویم) به همین خاطر برای تشییع جنازه آوینی آمدم، یعنی این قدر رهبر معظم انقلاب غصه­‌دار از شهادت شهید آوینی بودند که بلند شدند و برای تشییع جنازه آمدند، مع الذالک امروز این حرف‌هایی که درباره شهید آوینی مطرح شده است را می­‌بینید.

ما در صدر اسلام شهیدی داریم که صبح ایمان آورده، قبل از ظهر به جهاد رفته و شهید شده است و این شهید یک بار نماز در دوران مسلمان بودنش نخوانده است، الان اگر کسی بیاید نسبت به این شهید عیب و ایراد بگیرد نشان می­‌دهد نسبت به این شهید حسادت دارد، من می­‌خواهم بگویم حتی از مذهبی‌ها و متدینان ممکن است کسانی باشند که با نگاه سطحی نتوانند به آن عمقی که آوینی داشت برسند، بنابراین فکر می‌کنند که باید با انتشار اسم او  برخورد کرد، یعنی بچه­‌هایی هستند که ممکن است اهل دیانت باشند، اما نگاه سطحی داشته باشند، آن کاری که آوینی در عمق انجام داد، یعنی اینکه آوینی سراغ باطن اسلام رفت. سراغ مطالبی درباره اسلام رفت که از علامه طباطبایی وجود دارد، به دیدار علما مانند آیت‌الله حسن­‌زاده آملی و آیت‌الله جوادی‌آملی رفت، خواندن درس­‌های حوزه علمیه تا جایی که ایشان بتواند تا حدودی مسائل را بداند اما در مسائل اجتهادی ایشان مقلد امام و رهبر معظم انقلاب بود، پس آوینی می­‌دانست کجا باید برود، وقتی این ماجراها را داشت انجام می­‌داد، جنگ شروع شد. آوینی با همان دوربین و با همان بچه­‌ها در خرمشهر حاضر شد، یعنی دوباره در همان جبه‌ه­ای که انقلاب داشت می­‌جنگید، آوینی در آن جبهه حاضر شد و «حقیقت­»ها را ساخت.

* بعد از جنگ هم آوینی در همان جبهه­‌ای که انقلاب داشت می­‌جنگید به «سوره» رفت؟

-اصلاً شهید آوینی عمرش را در جبهه، در جایی که درگیری با دشمن و ضدانقلاب بود، حضور داشت، چه قبل از جنگ و چه بعد از جنگ، ایشان 80 برنامه برای جنگ ساخت که 134 قسمت تلویزیونی است، این 134 قسمت از تلویزیون پخش شده است، شاید مهمتر از کارهایی که آوینی در زمینه مستند انجام داد، مسائل فوق‌العاده اساسی از طرف ایشان در مجله سوره مطرح شد، یعنی اینکه وقتی ایشان دید انقلاب نیاز به این نوع سربازی فرهنگی دارد، در جبهه فرهنگ در مقابله با روشنفکری و غرب­زدگی ورود کرد.

ببخشید آقا مرتضی‌اش کم است

* الان بحث تحریف آوینی مطرح است که وی را به آوینی مستندساز جبهه تقلیل داده‌اند و آوینی سال 67 تا 72 به فراموشی سپرده ­شده، یعنی آوینی­­‌ای که در جدال شدید با مدرنیته است، به شدت سیاست­‌های فرهنگی وقت را نقد می­‌کند، دیگر نمی‌خواهند باشد، آوینی­‌ای که اگر الان مطرح کنیم می­‌گویند این تندور و افراطی است، منشأ این سخنان چیست؟

– باید توجه کرد که متفکر بودن شهید آوینی مهم است. اینکه شما فرمودید می­‌خواهند آوینی را تقلیل دهند به یک مستندساز جنگ، ما در زمان جنگ چند گروه مستندساز در تلویزیون داشتیم؟ فقط روایت فتح نبود، ما «ایران در جنگ» را داشتیم که چهارشنبه­‌ها از ابتدای جنگ پخش شد تا پایان جنگ، آقای آشتیانی مجری آن بود و بچه­‌ها خیلی زحمت می‌­کشیدند، برنامه سپاه بود که به طور مرتب در زمان جنگ پخش می­شد و دربرگیرنده تصاویر جنگ بود و زحمت کشیده بودند، برنامه­‌های فوق‌­العاده دیگری هم داشتیم، مثلاً گزارش‌های خبری که آن زمان در دوران جنگ پخش می‌شد. مثلاً وقتی بگویند فلان قرارگاه عملیات انجام داده است، گزارش پخش می­‌شد، به نظر شما چرا کارهایی که گروه­‌های دیگر انجام دادند، خیلی باقی نماند و مطرح نشد؟ مثلاً گزارش‌های ایران در جنگ را مثل روایت فتح را به صورت سی­‌دی بفروشیم، نه به این معنا که کار آن بچه­‌ها کم­‌ارزش باشد، اصلاً اینگونه نیست، من می­‌خواهم بگویم جنس کار آوینی متفاوت بود.

روایت فتح در حقیقت ذات دفاع مقدس را از طریق غلبه بر تکنولوژی منتقل کرد

یک زمانی در کلاس­‌های آقای آوینی در همان گروه جهاد، ایشان از بچه­‌ها می­‌پرسد روایت فتح چه تفاوتی با دیگر برنامه­‌های جنگ تلویزیون دارد؟ یکی از بچه­‌های کلاس، آقای مصطفی دالایی که از افراد برجسته روایت فتح دوران دفاع مقدس است می­‌گوید: ببخشید آقا مرتضی­‌اش کم است. یعنی آن برنامه­‌هایی که دارد ساخته می­‌شود آقا مرتضی­‌اش کم است، یعنی در آن‌ها آقا مرتضی وجود ندارد.

ببینید مستندهای آوینی یک کار غریب در دوران مدرنیته است، اینکه دوربین با فیلمبردار یکی می­‌شود و اتفاقاتی که می­‌افتد و سیدمرتضی با تعبیر «مستند اشراقی» از آن یاد می­‌کرد، مستندسازان متفکر از آن الهام می­‌گیرند و استاد مددپور در این باره کتابی با نام «سینمای اشراقی» نوشته‌اند، من می­‌خواهم بگویم مستند روایت فتح در دوران دفاع مقدس در حقیقت ذات دفاع مقدس را از طریق غلبه بر تکنولوژی فیلم مستند به مردم منتقل کرد و بین دفاع مقدس و کربلا پیوند گسست­‌ناپذیر ایجاد کرد، شما گفتارمتن‌‌های ایشان را ببینید در کنار اروند بچه­‌های رزمنده دارند حرکت می­‌کنند، آوینی می­‌گوید اینجا کناره اروند است، اینها بچه­‌های قرن 14 هجری قمری هستند و بعد می‌گوید جهان منتظر اینها بوده، زمین بلا انحصار در کربلا ندارد، بلکه تمام زمان و زمین در حقیقت از آبشخور کربلا دارد سیراب می­‌شود؛ البته این‌ها مضامینی است و از این دست بسیار در گفتار متن‌ها موجود است، آوینی مستندساز جنگ تحلیل نشده است تا بگوییم آوینی را از آوینی متفکر به آوینی مستندساز تقلیل دادند، البته مقالات آوینی، بُعد دیگری از مبارزه آوینی با روشنفکران غر­بزده است.

ماجرای تمجید مخالف آوینی از دیدگاه او

* بالاخره یک نفر روایت­گر جنگ بوده و زحمت کشیده!

-اگر شما «گنجینه آسمانی» را ببینید، گنجینه آسمانی گفتارمتن­های سیدمرتضی آوینی در مستندهای جنگ است، شما گفتارمتن­‌ها را ورق بزنید و ببینید، ببینید اصلاً غیر از اینکه نوع فیلمبرداری روایت فتح، نوع مونتاژی که آقای آوینی انجام دادند، خود گفتارمتن می­‌آید اضافه می­‌شود، مثلاً «شب عاشورایی»، «پاتک روز چهارم» یا فیلم­‌هایی از این دست را ببینید، این فیلم­‌ها متفاوت است با فیلم مستندی که الان ساخته می­‌شود، مثلاً راجع به درمان بیماری­ها با زالو، الان ببینید چه کارهای سخیف و سطح پایینی دارد انجام می­‌شود در خیلی از جاهایی که کار مستندسازی انجام می­‌دهند فقط برای اینکه کاری انجام داده باشند، صرف انجام یک کار، یک شغل، یک مأموریت معمولی در واقع روایت فتح نیست و خودش آن تفکری که شما به آن اشاره می­‌کنید اگر کسی بتواند به باطن مستندهای روایت فتح آقا مرتضی برسد، در حقیقت آن تفکر را می­‌تواند درک کند، کتابی نوشته‌ام به نام «بر ستیغ جبال فتح» که انتشارات روایت فتح این کتاب را منتشر کرده است و درباره هر کدام از فیلم­‌های سیدمرتضی آوینی بعد از 900 صفحه یادداشت‌برداری خصوصی که خودم از این کارها برداشتم یعنی حدود سه سال مستندهای روایت فتح را دیدم و از آن‌ها یادداشت‌برداری کردم، بعد از آن 900 صفحه، 180 صفحه کار منتشر شده است که سعی کردم بعضی از این نکات را در آنجا ذکر کنم.

حالا آوینی­‌ای که در مجله «سوره» آمد، آوینی­‌ای است که از دوران جنگ آمده و قلم به دست گرفته و اعجابی را در مقالات و مسائل ادبی، در مسائل گفتمانی روز مطرح می‌کند، در مقابل آن، آن زمان مجله «آدینه»، مجله «دنیای سخن» و بعضی دیگر از مجلات را داشتیم که سعی می‌کردند مبانی جمهوری اسلامی و مبانی انقلاب اسلامی را بزنند، مقاله­‌ای در یکی از این مجلات منتشر شد به نام «حکومت آسان» و این را کسی نوشت که الان در ایران نیست و نامش را هم نمی‌خواهم ببرم، آقای آوینی یکی دو شماره بعد از این مطلب، در جواب او مقاله­‌ای به نام «تحلیل آسان» نوشت و اصلاً ساختار آن مقاله، حکومت آسان را متعلق به غربی­­‌ها دانست و این مقاله را نقد کرد، چنان که صاحب مقاله گفت تا کنون چنین نقدی از کار من انجام نشده است! یعنی اصلاً در مقابل آوینی ماند، گفت مگر می­‌شود یک نفر این گونه نقد شجاعانه و عملی بنویسد و مقاله مرا نقد کند؟! و البته یک کارهایی هم کرد مثلا در فیلم «مرتضی و ما»ی آقای پوراحمد، همین آقا آمد از آقای آوینی تعریف کرد و بعد از آن متأسفانه دیگر در سیر غربزدگی که بود، او را بردند و به هر حال از این کشور رفت و متأسفانهخاک به چشمه خورشید پاشید و رفت و خودش در آن حد ساقط شد.

شهید آوینی با نام مستعار «سجاد شکیب» درباره گرافیک می‌نوشت

*آوینی و «سوره»

-آوینی در مجله مستقر شد و شروع به گردآوری بچه­‌های هنرمندی کرد که دل در گرو انقلاب اسلامی داشتند، هدف مجله «سوره» را در سرمقاله دوم مجله، تضارب آرا و تعاطی افکار معرفی کرد و شروع کرد حتی از کسانی که مخالف بودند آنجا مطلب چاپ کرد، من به دو نمونه اشاره می­‌کنم که آقای آوینی از چه کسانی مطلب چاپ کرد:

یک تحقیق را مجله سوره در مورد ویدئو انجام داد، آن زمان ویدئو خیلی موضوعیت داشت، آقای آوینی می‌گفت من از ویدئو و ماهواره نمی­ترسم، در مقاله «انفجار اطلاعات» سیدمرتضی توضیح کامل راجع به ویدئو و ماهواره دارد، سردبیر یکی از مجلاتی که نام بردم؛ یعنی «دنیای سخن» و «آدینه» مطلبش را با یقین به اینکه مطلبش چاپ نمی‌­شود فرستاد و آقای آوینی مطلبش را کامل چاپ کرد، البته با اشاره­ای که خودش نوشت و با جوابی که می‌­داد، ولی ترسی از بیان نظر مخالف نداشت در مجله­‌شان و با قدرت و قوت کار می­‌کرد.

یکی از مواردی که نظر مخالف را چاپ کرد، این بود که یک آقایی که در مجله سوره کار می­‌کرد، بعد از مدتی یک دلخوری پیش آمد و یک مجله دیگری رفت و یک مطلبی برای مجله سوره با عنوان «داستانم را چاپ کنید آقای سردبیر» نوشت و فرستاد، بدون تردید وی فکر می‌کرد اصلاً داستانش در سوره چاپ نخواهد شد، اصلاً موضوع داستان همین است که سوره این داستانی که الان برایش می‌فرستد را چاپ نمی­‌کند، بلافاصله آقای آوینی این داستان را چاپ کرد. درست است که مورد انتقاد قرار گرفت و در یک روزنامه مقاله­‌ای با این عنوان «کمی هم به خدا فکر کنید آقای سردبیر» نوشتند، ولی آقای آوینی آنجا ماند و این کار را انجام داد.

از جمله کارهایی که وی انجام داد این بود که توانستند بچه مسلمانان را یکی یکی در تمام هنرهایی که آن زمان بود، جمع کند؛ مثلاً مهم‌ترین آن‌ها گرافیک و تجسمی بود، فوق­‌العاده بچه‌­های قوی آنجا جمع شدند و مقالات نوشتند و آن مقالات منشأ خیر برای گرافیک انقلاب اسلامی شد و خود آقای آوینی با نام مستعار «سجاد شکیب» درباره گرافیک چه مطالب زیبایی نوشت!

در ادبیات داستانی آقا سیدمرتضی بچه­‌های بسیار خوب و ارزشمند را آنجا آورد و مطلب نوشت و باعث شد تشکل ایجاد شود، خانم زواریان سردبیر قسمت داستانی مجله بود و بعدها مجله ادبیات داستانی به طور مستقل به وجود آمد و اخیراً حوزه آن را تعطیل کرده، وقتی من علت را پرسیدم، گفتند بودجه نداریم، به هر حال و متاسفانه تنها مجله­ای که داشت درباره ادبیات داستانی بچه مسلمان­‌ها کار می­‌کرد، تعطیل شد.

در فرهنگ عامه، آقای محمدعلی علومی در مجله سوره مطلب می­‌نوشت و مثال­‌هایی که در فرهنگ عمومی مردم بود آنجا گرد می‌آورد و همین شاید منشأ شد که آقای علومی در ادبیات داستانی مطرح شود، یک فردی که الان من حداقل 4، 5 رمان خوب دیدم که وی کار کرده، مثلاً نمونه­‌اش «پریباد» است. وی تک‌نگاری‌های کوچک فرهنگ مردم را در مجله سوره انجام داد. در سینما آقای فراستی و آقای معززنیا و آقای روزبهانی که الان نورپرداز تلویزیون است، مشغول بودند، سپس در آنجا ویژه­‌نامه­‌های سینما به نام «نقد سینما» منتشر شد، سپس ویژه­‌نامه­‌هایی که درباره هیچکاک و دیگران منتشر شد، ولی نقد سینماهای دوران سیدمرتضی را خواهش می­‌کنم ببینید، در تئاتر آقای نصرالله قادری چه کارهای ارزشمندی انجام داد، اینها زیر نظر سیدمرتضی آوینی انجام می‌شد و با نظارت ایشان، در بخش تئاتری که روشنفکران روی صحنه می‌آوردند، بلافاصله نقد حضوری می­‌شد، نقد حضوری یعنی آقای قادری بلند می‌­شد، سراغ کارگردان آن نمایش می‌رفت و می‌نشست با او صحبت می­‌کرد و از کسانی که یادم هست قطب­‌الدین صادقی، پری صابری و کارهایی که دیگران اجرا می­‌کردند، می­‌رفت و درباره کار او نقد حضوری می­‌کرد، اشکالات را در می­‌آورد و مانند روز روشن بود که چه بر سر فرهنگ کشور می­‌رود و مقالات ارجمندو علمی و دینی می­‌نوشت و قسمت تئاتر را درست می­‌کرد و به محض اینکه تئاتر روی صحنه تمام می­‌شد، نقدش روی گیشه حاضر بود تا بچه­ مسلمان­‌ها ببینند این تئاتری که الان وجود دارد، داستانش این است، ارشاد آن زمان طوری بود که می­‌خواست همه چیز را آزاد کند، البته ارشاد آن زمان با مجله سوره درگیری داشت و منجر به مسائلی شد که در حوصله این گفتار نیست، خیلی اشاره نمی­‌کنیم.

حسین چرا صدای اذان در مجله نمی‌­آید؟/روایتی از نمازخواندن آقامرتضی

در بخش تئاتر مجله‌­­ سوره، یک بخشی به نام «نقد تئاتر» شروع به انتشار کرد، این مجله واقعاً تمام اهالی تئاتر را که دل در گرو انقلاب داشتند، حول خودش متحد کرد و توانست در تئاتر تمرکز ایجاد کند، یکبار داشتم مقاله­‌ای را ویرایش می­‌کردم در یکی از ویژه‌نامه­‌های تئاتر به نام «رقص چهائو در پرولیا» در شماره اول ویژه­‌نامه تئاتر به سردبیری آقای آوینی و با کار آقای نصرالله قادری، این مقاله­‌ای درباره یک رقص آئینی سنتی در هند که شبیه تئاتر است بحث کرده بود، مقاله درباره یک موضوع شرک­‌آلود صحبت می­‌کند، من این را با ناراحتی و نگرانی پیش سیدمرتضی آوینی بردم، گفتم سیدجان با این کاری که من دارم می­‌کنم بهشت ممکن است نصیب من شود؟ من دارم یک مقاله شرک­‌آلود را ویرایش می­‌کنم که برود در ویژه­‌نامه چاپ شود؟ گفت: بله! برای اینکه جهت کلی کار کا روشنگری است و جهت توحیدی است و در راه رهبری داریم حرکت می­‌کنیم، این عبادت محسوب می­‌شود و نگرانی من را رفع کرد.

یک آدمی که اینطور در تمرکز ایجاد کردن و کانون درست کردن برای بچه­‌ها مسلمان­ها گام برداشته بود تا با هم حرف بزنند و در مجله سوره تبادل فکر کنند، در مجله بعدازظهر که می­‌آمدید می­‌دیدید هر کسی از هر نحله­ هنری بود، در حقیقت به عشق آوینی آنجا جمع شده بود و صحبت می­‌کرد و در حقیقت این مجله چه قدرتی داشت و آوینی رودربایستی نداشت برای اینکه بیان کند من نماز می­‌خوانم، ترسی از اینکه اعلام کند من نماز می­‌خوانم نداشت، فیلم سر به مهر که یک نفر خجالت می­‌کشد و لحظه آخر یک نماز قضایی هم می‌خواند و اشکالی ندارد کار خودش را دارد می­‌کند و مخاطب خودش را دارد، اما سید مرتضی یک روز به حسین سلامت­‌منش که مسئول مالی مجله بود، گفت: حسین! چرا صدای اذان در مجله نمی­‌آید؟ گفت: چه کنم؟ گفت یک رادیو بخرید از وقتی قرآن برای اذان  شروع می­‌شود ـ یعنی آوینی­‌ای که با روشنفکرترین قشر در دوران دانشجویی­‌اش و دوران گذشته­‌اش بوده و الان هم بعضی از آن‌ها آمدند با او مرتبط شدند، مثلا آقای مسعود الف­‌تهرانی، ما از او مطلب چاپ می­‌کردیم، ایشان جزء هم­شاگردی­‌های آقای آوینی بود یا بعضی دیگر که آمده بودند مطلب به سوره می­‌دادند، یعنی تعجب می­‌کردند که این آدم واقعاً اینقدر مستقیم و با استقامت در راه انقلاب اسلامی و اینکه رودربایستی نکند، از اینکه بگوید من یکی از فدائیان این انقلاب خدا کند باشم ـ صدای قرآن بلند شود، بعد اذان گفته شود و بعد آقای آوینی بدود و برود نماز بخواهد، اگر کسی در دستشویی بود و آقای آوینی نمی­‌توانست برود وضو بگیرد و به نماز برسد، در وقتی که خودش می­‌خواهد نماز بخواند، روبروی ما سوره نوجوان بود که آقای سرشار و آقای مؤمنی مسئولش بودند، می­‌رفت آنجا سریع وضو می­‌گرفت یا یک طبقه دیگری وضو می‌گرفت و می­‌آمد و در یکی از اتاق­‌ها می­‌ایستاد و در سوره نماز جماعت برقرار می­‌شد و نماز جماعتی که آوینی می­‌خواند نماز جماعتی نبود.

در مجله سوره وقتی آوینی نماز می­‌خواند، وقتی قنوت می­‌گرفت اشک از صورت آوینی می­‌آمد و از ریش او می­‌چکید نه یک روز که حالا بگوییم حالا آقای آوینی آن روز خوب بوده است، واقعاً از ته قلب با حضرت مهدی(عج) و حضرت رضا(ع) مرتبط بود، با ائمه مرتبط بود، گاهی سفارش می­‌کرد و من هم می­‌شنیدم که می­‌گفت در هفته­ حداقل دو بار برای حضرت اباعبدالله­ الحسین(ع) اگر روضه نمی­‌توانید برگزار کنید نوار روضه بگذارید و گریه کنید، یکی دو بار در هفته وگرنه قلب قسی می­‌شود، مانند سنگ می­‌شود و دیگر می­‌خشکد و جاری نمی­‌شود و شما اهل قساوت می‌شوید، ایشان به دیگران می­‌گفت و من می­‌شنیدم و من الان حرف ایشان را نقل می­‌کنم؛ یعنی در همان مجله و در همان فضایی که مجله آدینه و گردون و دنیای سخن نقد می­‌شد و تفکرات لیبرالیستی و نئولیبرالیستی نقد می­‌شد، زرشناس مطلب می­‌نوشت، ناظرزاده کرمانی، میرشکاک و دیگری مطلب می­‌نوشت، در این مجله سیدمرتضی نماز جماعت می­‌خواند و سفت و محکم این کار را پیگیری می­‌کرد و انجام می­‌داد.

*جای مجلات فرهنگی بچه مسلمان‌ها در دکه خالی است

بنابراین به نظر من امروز مبرم‌­ترین وظیفه دشمنان انقلاب این است که یکی یکی بچه­‌هایی که مؤثر بودند، بازوهای فرهنگی انقلاب اسلامی بودند را خراب کنند و حالا دانشجویان، بچه­‌های متدین و کسانی که اهل اعتکاف هستند مثلاً کتاب­‌های آوینی را می­‌خوانند، می‌گویند آوینی این است، این طوری بوده، آن طوری بوده، فلان بوده که این چهره‌ها را خراب کنند و قلع و قمع کنند، برای اینکه یکی یکی بازوهای فرهنگی انقلاب را قطع کنند، به نظر می‌رسد که اکنون برخی مسئولان فرهنگی غافل شدند از اینکه چند تا مجله مناسب فرهنگی داشته باشیم، ولی الان خط روشنفکران غربزده مجله­‌شان روی دکه روزنامه­‌فروشی است، اگر کارکرد مجله کاغذی به خاطر فضای مجازی و اینترنت تمام شده است، چرا آن‌ها دارند چاپ می‌کنند؟ آنها ممکن است در فضای مجازی از ما هم فعال­‌تر باشند، پس چرا مجله کاغذی آن‌ها روی دکه قرار دارد؟ چرا ما نداریم که اگر یک بچه مسلمان بخواهد قصه­‌اش را چاپ کند جایی برای چاپ قصه­‌اش نیست! یک صفحه فرهنگی هم که روزنامه­‌ها دارند یک صدم مطلب بچه­ مسلمان­‌ها هم در آن جا نمی­‌شود اگر فرض کنیم آن‌ها مطلب بچه­ مسلمان­‌ها را چاپ کنند!

سیدمرتضی در آخر عمر تغییر کرد، منتها از فرش به عرش رسید

* یک مساله­‌ای از سوی کسانی که بچه مسلمان هم هستند مطرح می‌شود اینکه شهید آوینی در اواخر عمرشان تغییر کرد، در این مورد بگویید که شهید آوینی چطور بودند؟ آیا تغییر کردند؟ بعضی می­‌گویند به گذشته برگشته بودند، یعنی نسبت به روشنفکری نرم­تر شده بودند؟

-بله! این درست است! آقای آوینی اواخر عمرشان تغییر کردند! من در کتابی که درباره شهید باکری نوشتم ـ من دو کتاب درباره شهید باکری نوشتم یکی «همیشه با هم» و آقای آوینی این کتاب را خواندند و توفیق بود در زمان ایشان چاپ شد، یک کتاب هم «غروب آبی رود» است که سوره مهر چاپ کرد ـ می­‌گویند شهید باکری سال آخر عمرش به مشهد رفت و آنجا از حضرت رضا(ع) برات شهادت را گرفت، اینکه می­‌گویم نقل معتبر دوستان ایشان است، یعنی من 200 مصاحبه برای این کتاب کار کردم، می­‌گویند آقای باکری بعد از آن سفر مشهد دیگر باکری قبل نبود، تغییر کرده بود، دیگر بی­‌محابا بود، نه اینکه باکری مسائل نظامی را رعایت نمی­‌کرد و می­‌رفت خاکریز دستش را بلند می­‌کرد و به بعثی‌ها می­‌گفت: من باکری هستم بزنید، نه! مثلاً با بچه­‌ها از دجله عبور کرد، در شهرک عراقی‌ها رفت، گفت: من باید با بچه­‌هایم آن طرف باشم، هر چه با او صحبت کردند و گفتند شما باید این طرف دجله باشی، چون جای پای ما آن طرف سفت نشده است، رفتن شما درست نیست، گفت: من باید با بچه­‌هایم آن طرف بروم، شهید احمد کاظمی از طرف قرارگاه مأمور شد برود آقای باکری را برگرداند، اما باکری گفت: تمام بچه­‌های بسیجی من دارند پَرپَر می­‌شوند من چگونه برگردم! نمی­‌آیم احمد تو بیا، این جمله از شهید باکری معروف است، من عیناً این تغییر را در آوینی بعد از جنگ دیدم، یعنی گریه آوینی چند برابر شده بود و معلوم نیست آوینی از کجا یک اطمینانی پیدا کرده بود که لقاء عند رب خواهد داشت، بار اول که رفته بود فکه و برگشته بود، یعنی وقتی شروع کردند تفحص بروند و آن قتلگاه را آوینی دید، قتلگاه جایی بود که بچه­­‌های ما شهید شده بودند و زخمی­‌های ما را عراقی­‌ها جمع نکرده بودند و استخوان بچه­‌های ما همین طور روی زمین بود، آمد به من گفت: فلانی یک جایی پیدا کردم بهشت است در فکه، در منطقه من از این به بعد 20 روز در ماه آنجا هستم و می­‌خواهم بروم آنجا بگردم و برای این شهدای مظلوم کار کنم و بعد 10 روز می­‌آیم مجله و کار مجله را کم­‌کم واگذار می­‌کنم و بعد در آن 10 روز مجله را بررسی می­‌کنم و 20 روز در منطقه خواهم بود، بله! آوینی تغییر کرده بود، هر که گفته راست گفته آوینی تغییر کرده بود، ولی تغییرش به سمت شهادت بود و این را الان شهادت می­دهم و در قیامت هم خواهم بود که تغییر به سمت انبیا و ائمه علیهم السلام را در آوینی دیدم. تغییر از زمین به سوی عرش به سوی شهادت.

گاهی کل برنامه «روایت فتح» رد می‌شد

*در نقلی گفته شده است که شهید آوینی نسبت به شخص مدیر صداوسیمای آن زمان و رئیس حوزه هنری آن زمان گلایه‌هایی داشتند، درست است؟

-آقای محمد هاشمی همان زمانی که روایت فتح ساخته می­‌شد، همه برنامه­‌ها را می­‌دیدند، از طرف ایشان برنامه­‌ها را می­‌دیدند و به برنامه­‌ها اشکال می­‌گرفتند و خیلی از برنامه­‌های روایت فتح را برمی­‌گرداندند و یک مقدار حذفی می­‌دادند یا کل برنامه رد می‌شد و آن زمان هم این گونه نبود که سیستم دیجیتال باشد و یا نرم‌­افزار باشد که شما کم و زیاد یا جابجا کنید، اصلاً اینطور نبود، می­‌نشستند و اینها را دوباره می‌­دیدند و در می­‌آوردند و هزار مشکل وجود داشت و نظر آقای محمد هاشمی با روایت فتح فرق می­‌کرد و یک مقدار اذیت می­‌کردند و من شاهد بودم و می­‌دیدم، آقای آوینی خیلی از این ماجرا ناراحت بودند، آقای زم به خاطر بحث مالی آن طور که باید رسیدگی نمی‌کردند، چون وضع این طور نبود که ضیق مالی باشد.

در سال 1370 بود که تقریباً 90 درصد بچه­‌های سوره به خاطر مسائلی از مجله رفتند و می­‌خواستند مجله را تعطیل کنند و این حرف عین حرف شهید آوینی است و مضمون همین است و می­‌گفتند: اگر من اینجا را با جبهه یکی نمی­‌دانستم یک لحظه اینجا نمی­‌ماندم، فکر می­‌کنید اگر اینجا مانند جبهه نبود من می­‌ماندم؟ و خودشان یک تنه ایستادند و خدا کمک کرد دوباره عضو و کادر فراهم کردند و مجله هم یک شماره هم به تأخیر نیفتاد و با سردبیری آقای آوینی از تابستان سال 70 تا زمستان سال 71 مجله منتشر شد، بعد از آقای آوینی هم کار چاپ شد که یکی ویژه­‌نامه خود آقای آوینی بود و 6 شماره دیگر هم چاپ شد که سیدمحمد آوینی سردبیری را تقبل کرد که مجله بعد از هفت شماره دیگر منتشر نشد، یک نکته بگویم بعد از این هفت شماره، آقای میرفتاح سردبیری فصلنامه سوره را برعهده گرفت، این فصلنامه مرتب منتشر شد، بعد آقای میرفتاح رفت مهر را چاپ کرد و دیگر این فصلنامه در حقیقت، در محاق رفت.

*بعد از شهادت ایشان دلتنگ­شان نشدید که بگویید ای کاش شهید آوینی بود؟

-بله! قطعاً اینطور است، خیلی دلتنگش هستم و همه دوستان نیز دلتنگ ایشان هستند، در افطاری­‌ای که بچه­­‌های سوره و روایت آنجا جمع می‌­شوند، این دلتنگی یک حال همگانی است؛ یعنی همه نسبت به فقدان آقای آوینی متأثر هستند. مخصوصاً با توجه به شرایطی که وجود دارد ما به آوینی­‌ها احتیاج داشتیم و خیلی دلتنگ ایشان هستیم.

دیدیم که می­‌شناسیمش/سر ما و قدمت ای ولیّ عشق

* اگر مثلاً اگر شهید آوینی الان برگردند شما به ایشان چه می­‌گویید؟

-ایشان باید به ما بگوید و خیلی از ما آگا­ه­‌تر به مسائل هستند، به نظرم ایشان خیلی از کم­کاری ما ناراحت‌اند، من مطئمنم ایشان از کم­کاری ما ناراحت هستند و همین الان خیلی عجله دارند برای اینکه بچه­‌های انقلاب خیلی بهتر و قویتر کار کنند و همان مسأله جنگ را کار کردن برای شهدای مدافع حرم را، جنگ رزمندگان را با دشمنان اهل بیت (ع). من بیشتر متأثرم که نتوانستم راه آقای آوینی را ادامه بدهم، متاسفم که از راه آقای آوینی باز مانده‌ام که راه شهداست، راه امام است و راه رهبری است؛ به هر حال مغفول نماند که آقای آوینی معتقد به حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی با ولایت­‌فقیه بودند و این را اصلاً پنهان نمی­‌کردند، اگر مقالات ایشان را ببینید، یک مجموعه مقالاتی درباره ولایت­‌فقیه دارند که در مجله «اعتصام» و مجله «جهاد» منتشر شده است، در مجله جهاد که در مقالات «توسعه و تمدن غرب» منتشر شد و ولایت­‌فقیه ایشان در اعتصام منتشر شد، نمی­‌دانم چرا اقبالی از طرف کسانی که منتشرکننده آثار آقای آوینی هستند به این مقاله‌ها نشد، البته ایشان در کارهای مدرن­شان و در کارهایی که در سوره نوشتند جابجا درباره حکومت اسلامی و ولایت­‌فقیه صحبت کردند و اعتقادشان بود که اصلاً شهادت بدون ولی فقیه معنا پیدا نمی­‌کند، اگر حکومت ولایت­‌فقیه نباشد، شهادت معنی ندارد، بلافاصله بعد از رحلت حضرت امام(ره) با آن تأثراتی که ایشان داشتند فیلم «فراق یار» را ساختند، فراف یار را مخصوص رحلت امام خمینی(ره) ساختند، «شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت/ فراق یار نه آن می­‌کند که بتوان گفت» از این شعر نام «فراق یار» را گرفتند و فیلم درباره رحلت حضرت امام(ره) بود. سوره هم یک ویژه‌­نامه­‌ای منتشر کرد که بنده توفیق حضور داشتم، در روی آن ویژه­‌نامه پرتو یک شمع است و داخلش شعرهای آوینی است، ایشان قبل از انقلاب شعر می­‌گفتند ولی بعد از انقلاب شعر نمی‌‌گفتند، اما برای رحلت امام(قدس سره) شعر گفت و شعرشان در آن ویژه‌­نامه وجود دارد که نام شعرشان «فارالتنور» یک جمله‌ای از آیه قرآن شریف در قضیه حضرت نوح(ع) است.

بعد از اینکه این ایام گذشت، ایشان با حضرت آیت‌­الله خامنه‌­ای دیدار کردند، نزدیک ظهر بود که بنده در مجله بود؛ دیدم آقای آوینی خیلی خوشحال برگشتند، گفت: من پیش آقا بودم! خیلی شاد بود، اصلاً شادی ایشان قابل وصف نیست و یک مطلبی نوشتند که در سرمقاله آن شماره با عنوان «دیدیم که می­‌شناسیمش» و البته که برای آقا هم یک نامه­‌ای نوشتند که فکر نمی‌دانم آن نامه منتشر شده است یا نه؛ در مقاله «دیدیم که می­‌شناسیمش»، جمله آخرش این است «سر ما و قدمت ای ولیّ عشق» خب معلوم است برای اینکه الان آوینی بیان نشود و مطرح نشود و چیزی از او گفته نشود، می­‌زنند دیگر، الان هر چه ما جلوتر برویم کار سخت­تر می‌­شود.

ما باید الان حواسمان جمع باشد، باید کار کنیم، یعنی مثلاً باید بنده اگر اعتقادی به کربلای امام حسین(ع) دارم، امسال سال 96 دو تا کار که آبروی آدم نرود و بشود جلوی دوست و دشمن آن را عرضه کرد، بنویسم و در کتابفروشی بگذارم و إن‌شاءالله شما کارهای بهتری انجام بدهید، آقای آوینی از کسانی بودند که آثارشان در زمان خودشان منتشر شد و این خیلی نکته مهمی است همه کسانی که می‌خواهند آوینی را بشناسند به آثار او رجوع کنند و نمی‌توان چیزی به آثار ایشان افزود و یا از آن کم کرد.

بعد از شهادت سیدمرتضی، آیت‌الله جوادی­‌آملی مقاله‌ای نوشتند به نام «سرسلسلۀ سلاله سادات» درباره آقای آوینی، ولی علامه جعفری(ره) چیزی درباره شهادت آوینی نگفتند اما شاید 20، 25 جلسه آقای آوینی منزل ایشان رفتند، بنده هم همراه ایشان بودم با چند نفر دیگر، سیدمرتضی سؤالاتی درباره هنر می‌­پرسید و علامه جعفری جواب می­‌دادند که بعد تبدیل به کتابی به نام «زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام» شد و دفتر مطالعات دینی هنر آن را چاپ کرد. مسئول دفتر مطالعات دینی هنر حوزه خود آقای آوینی بود؛ یعنی بنیان‌گذارش آقای آوینی بود.

هنگامی که سیدمرتضی شهید شد مرحوم مددپور دفتر را اداره می وقتی آقای مددپور سال 83 فوت کردند دفتر تعطیل شد البته شاید می  توانستند مسئول دیگری را برای دفتر تعیین کنند و این دفتر ادامه پیدا کند و مطالب درجه اول و بدیع و ارزشمند در مورد هنر که بچه مسلمان­ها کار می­کنند، این دفتر پشت سر هم منتشر کند و این کاری بود که زمین گذاشته شد، کتاب علامه جعفری هم در این دفتر چاپ شد و خیلی کتاب شیرینی است و سؤالاتش را آقای آوینی مطرح کرد و جلسات خیلی ارزشمندی با ایشان بود. متأسفانه کسانی که الان دارند به آقای آوینی تعدی می­‌کنند و ایشان هم الان نیستند به صورت ظاهری که خودشان بیایند و دفاع کنند، البته در قرآن شریف داریم «ان­ الله یدافع عن­ الذین آمنوا» حتماً حضرت حق خودش از او دفاع می­‌کند، الان کسانی که دارند این حرفها را علیه شهید آوینی می­‌گویند شاید بگویند اگر اینها را نگوییم در دل ما می‌ماند و تاریخ ناقص می­‌شود و این استناد را می­‌کنند.

مانع بزرگ تحقق شکوفایی هنر اسلامی مدیران نابلد هستند

*با توجه به اندیشه‌­هایی که شهید آوینی داشته است به نظر شما بهترین شیوه در تحقق تمدن نوین اسلامی چیست؟

-به نظر من مانع بزرگی سر راه تحقق شکوفایی فرهنگ و هنرِ اسلامی است، با کمال تأسف و شرمندگی باید عرض کنم مانع اصلی برخی مدیرانی هستند که الان زمام مراکز فرهنگی و هنری را در دست دارند، یعنی بودجه­‌هایی که به فرهنگ و هنر تخصیص پیدا می‌­کند، این بودجه­‌ها متأسفانه به دست افرادی می­‌رسد که مثلاً احساس­شان این است اگر این بودجه را صرف این کار کنیم خوب است، در حالی که تخصصی برای صرف بودجه فرهنگی ندارند یا کم دارند، از مشاوران خوبی استفاده نمی­‌کنند و این بودجه­‌ها هدر می­‌شود و ای کاش می­‌شد من چند نمونه از اینها در تهران مثال بزنم، وقتی یک مدیری کمی از خودش جرات نشان می­‌دهد، مثلاً جشنواره عماره از آن پیدا می­‌شود، چرا با وجود جشنواره فجر ما نیاز به جشنواره عمار داریم؟

*جشنواره فجری که گاهی از مبانی انقلاب هم فاصله می گیرد؟

-داستان جشنواره فجر مفصل است، من با خبرنگار شبستان راجع به جشنواره فجر مفصل صحبت کردیم، که کدام هدف فرهنگی ما توسط چه کسی، بیان شده که در این جشنواره ما نتیجه‌­اش را واقعاً ببینیم؟ ولی مانع بزرگ تحقق شکوفاییِ فرهنگ و هنر اسلامی برای بیان اندیشه‌های انقلاب اسلامی، مدیران نابلد هستند، متأسفانه این خیلی مهم است.

فردید و هایدگر برای آوینی موضوعیت ندارد/سیدمرتضی شاگرد امام رضا(ع) بود

* شهید آوینی و برخی دیگر از یاران و دوستانشان مانند شما متصف به فردیدی هستید، با این صفت موافقید؟

-سؤال خوبی بپرسیدید. یک کتابی را انتشارات امیرکبیر به نام «تجلیات دینی در هنر اسلامی» چاپ کرده است، من یک مقدمه­‌ای بر این کتاب نوشتم، همه مطلبی که درباره فردیدی بودن آوینی و مددپور است. خیلی کوتاه و مجمل به نظر بنده شهید سیدمرتضی آوینی شاگرد امام رضا(ع) بود. اصلاً فردید و هایدگر برای آوینی موضوعیت ندارد، وقتی نور محمد مصطفی(ص) و اهل ­بیت(ع) است جایی برای آن‌ها نیست، اصلاً اینها چه کسانی هستند؟ اینها کسانی هستند با فرهنگ خودشان مثلاً فردید با فرهنگ خودش یک حرف‌هایی گفته است، اگر چه در آن حقیقتی است چنانکه در دیگران فرموده اند: «خذ الحکمه ولو من المشرک»، «اطلبوا العلم ولو بالصین» نه در مورد هایدگر، هر کس دیگری، اصلاً انحصاری نیست، منحصر در مورد آقای آوینی نیست، شهید آوینی در حقیقت دلبسته به جده‌اش حضرت فاطمه(س) بود، ولاغیر (از زبان ایشان شنیدم که بیان می­‌کنم وگرنه جرأت نمی­‌کنم بگویم) منتها این طایفه چون غرب را رو به زوال و فانی و تکنولوژی را مظهر از خودبیگانه شدن انسان با اصل خودش می‌دانستند، سلباً فقط اشتراک پیدا می­‌کنند نه ایجاباً، اصلاً ایجاباً اگر یک کسی با اینها یک قدم برداشت به ظلمات و گمراهی رفته است، سلباً هم هر کسی هر حرفی گفته باشد سلباً بشود از آن استفاده کرد، استفاده می­‌کنیم.

 

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

یک نیروی به درد بخور و ارزنده کشف کردم.

اسمش مهدی زین الدین است

لشگر شهدا می آید..

شهادت معلم و دانشجوی بسیجی، علی اصغر ربیع نتاج ،نیروی گردان عاشورا ، لشکر ۲۵ کربلا

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.