سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / معرفت / شورای نویسندگان / بازکاوی مفهوم ولایت در سیاق آیه 55 سوره مائده با تأکید بر پیوستگی آیات

بازکاوی مفهوم ولایت در سیاق آیه 55 سوره مائده با تأکید بر پیوستگی آیات

بازکاوی مفهوم ولایت در سیاق آیه 55 سوره مائده با تأکید بر پیوستگی آیات

 فرهاد احمدی آشتیانی[1]

چکیده

آیه پنجاه و پنج سوره مائده یا آیه ولایت جایگاه بی‌بدیلی در گفتمان اعتقادی شیعه در موضوع ولایت دارد. متکلمان و مفسران شیعه بر اساس روایات صحیح ذیل این آیه، که در آثار روایی فریقین مأثور است، این آیه را ناظر به امامت امیر مؤمنان علی علیه السلام دانسته‌اند. اما مفسران اهل سنّت با تکیه بر وحدت سیاق و پیوستگی معنایی آیات، این موضوع را انکار کرده و مدّعای شیعیان را خلاف ظاهر قرآن قلمداد می‌کنند. خدشه‌ای که پاسخ درخوری دریافت نکرده و شیعیان با پذیرش آن، ثقل مباحث خود را بر نقل می‌گذارند. پژوهش حاضر با صحه گذاردن بر پیوستگی معنایی سیاق آیه ولایت، نادرستی معانی مطرح شده برای ولایت در این سیاق را نشان می‌دهد و بعد از آن با توجه به قرائن موجود، معنای جدیدی را برای ولایت در این سیاق پیشنهاد می‌کند که هم‌سو با اعتقاد شیعیان در باب ولایت است. بر این اساس، «تولّی» به معنای طی کردن پلکان به سوی ولیّ است و «ولیّ» کسی است که افراد تحت ولایت خود را به سوی ارتفاعات یا اعماقی که در آن قرار گرفته است، سوق می‌دهد. خداوند اعراب را از اینکه تفکّر و فرهنگ خود را از اهل کتاب بگیرند، نهی‌ می‌کند و می‌خواهد تا تنها چشم به او، رسول الله صل الله علیه واله وسلم، و «مؤمنان» مطرح در آیه ولایت داشته باشند. این معنا روشن می‌سازد که این «مؤمنان» نمی‌توانند گروهی غیر از اهل بیت علیهم السلام باشند.

واژگان کلیدی؛ تولّی و تبرّی، اهل کتاب، تحریف معنایی قرآن، پیوستگی آیات، تهوّک، آیه ولایت

1. بیان مسأله

ولایت از مهم‌ترین موضوعات مطرح در حوزه کلام شیعی است. متکلمان شیعه بیش از هر موضوع دیگری در بحث ولایت دست به قلم‌فرسایی و تألیف آثار برده‌اند و بیشترین مباحثات ایشان با متکلمان سایر فرق اسلامی پیرامون مقوله ولایت شکل گرفته است که خود حاکی از اهمیت فوق‌العاده این مقوله است.

روشن است که گفتمان اعتقادی برون‌مذهبی تشیع، ناگزیر از آن است که شالوده بحث‌های خود را بر ظاهر آیات قرآن قرار دهد و در این مسیر بهره‌گیری از منابع روایی، آثار تفسیری و شواهد تاریخیِ مقبول در میان شیعیان، ممکن نیست. از این رو تقویت بنیان‌ استدلال‌های قرآنی در موضوع ولایت و کشف مسیر‌ها و روش‌های نوین در تبیین مفهوم ولایت بر اساس ظاهر آیات قرآن، بسیار حائز اهمیت است. ضمن آن‌ که اتخاذ رویکرد قرآنی در تبیین مفهوم ولایت، تصویری جامع و غنی از ولایت اهل بیت علیهم السلام در پیش روی معتقدان به آن قرار می‌دهد.

در این راستا آیه پنجاه و پنج سوره مائده بیش از سایر آیات قرآن مورد تمسک مفسران و متکلمان شیعه قرار گرفته است، تا جایی که به آیه ولایت موسوم شده است؛ «إِنَّما وَلِيُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون». روایاتی متعددی در منابع شیعه (کلینی، 1407: 1/288؛ صدوق، 1376: 124؛ طوسی، 1414: 59) و اهل سنت (طبری، 1412: 6/186؛ ابن‌کثیر، 1419: 3/126؛ سیوطی، 1404: 2/293) این آیه را ناظر به امامت و خلافت امیر مؤمنان علی ع بعد از رسول الله صل الله علیه واله وسلم، می‌داند. مفسران شیعه نیز در آثار خود با بهره گرفتن از همین روایات این آیه را به مسأله امامت ایشان گره می‌زنند.(طبرسی، 1372: 3/327؛ طباطبایی، 1417: 6/8) اما بر سر راه انطباق ظاهر این آیه بر این مفهوم موانعی وجود دارد.

مفسران اهل سنت در مخالفت با این نظریه، دلایل متعددی را بیان می‌کنند که محکم‌ترینِ این دلایل وحدت سیاق است. در دیدگاه ایشان، پیوستگی معنایی این آیات اقتضا می‌کند که ولایت در آیه پنجاه و پنج سوره مائده در همان معنایی به کار رفته باشد که در آیات قبل و بعد از خود به کار رفته است. یعنی ضروری است هر معنایی از ولایت که در آیات پیش و پس از این آیه در ارتباط با اهل کتاب و کفار مورد نهی قرار گرفته است، همان معنا در آیه پنجاه و پنج مورد سفارش قرار گرفته باشد؛ «لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياء…إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا…».

روشن است که در آیات حاکی از نهی ولیّ گرفتن اهل کتاب و کفار توسط مسلمانان، ولایت نمی‌تواند به معنای «اولی بالتصرف» به کار رفته باشد، بلکه مراد از آن نصرت و محبت است. لذا آیۀ پنجاه و پنج سورۀ مائده نیز در صدد بیان این موضوع است که مؤمنان به جای آن که اهل کتاب و کفار را دوست و ناصر خود بگیرند، باید خداوند، رسول الله صل الله علیه واله وسلم، و مؤمنان را به دوستی و نصرت برگزینند. (آلوسی، 1415: 3/333؛ فخر رازی، 1420: 12/382؛ زحیلی، 1422: 1/474)

فخر رازی برخی از آیات سیاق ولایت را از روشن‌ترین براهین قرآنی بر فساد مذهب شیعیان می‌داند(فخررازی، 1420: 12/382) و در تفسیر آیه ولایت نزدیک به ده اشکال بر اعتقادات شیعیان وارد می‌کند که در صدر آن‌ها حجیت سیاق و پیوستگی آیات قرار دارد.(همو: 12/383-387) وی بعد از آن که نظر اهل سنّت را متکی بر ظاهر قرآن و تنها دلیل شیعیان بر مدعای خود را نقل معرفی می‌کند، به شیعیان طعن می‌زند که ایشان تمسک به خبر واحد را در مقام عمل جائز نمی‌دانند، اما چگونه است که در بحث‌های اعتقادی خود به آن تمسک می‌کنند؟ (همو: 12/380)

مفسران شیعه با طرح دلایل متقن بی‌اعتباری بسیاری از احتمالات مطرح از سوی مفسران اهل سنت را نشان داده‌اند. (طباطبایی، 1417: 6/3-19) اما این خدشه که معنای مطرح از سوی شیعیان با وحدت سیاق این آیات سازگاری ندارد، هنوز پاسخ درخوری دریافت نکرده است. گروهی از مفسران شیعه در تفسیر خود از این آیه متعرض این اشکال نشده‌اند(طبرسی، 1372: 3/327؛ مدرسی، 1419: 2/408؛ صادقی‌تهرانی، 1419: 117) و گروهی دیگر اگر چه به این اشکال در کنار سایر اشکالات وارد از سوی مفسران اهل سنت اشاره کرده‌اند، اما هیچ پاسخی به آن نداده‌اند. (گنابادی، 1408: 2/91-93؛ مکارم شیرازی، 1374: 4/424-432؛ قرشی، 1377 :3/93-96)

برخی از مفسران شیعه مانند علامه طباطبایی با آن که در تفسیر خود حجیت سیاق را بسیار مورد توجه قرار می‌دهند(کلباسی، میرسعید، 1394: 66-87) در تفسیر آیه ولایت سیاق را از حجیت ساقط می‌دانند. وی اساساً تفسیر آیات این سیاق را با بیان تردید و توقّف در اتصال بین آیات آغاز می‌کند(طباطبایی، 1417: 5/602) و معتقد است آیات این سیاق با شأن نزول‌های متفاوت و جدا از هم نازل شده‌اند و چون آیات پیرامونی غرضی غیر از غرض آیات ولایت دارند، وحدت سیاق حاکم نیست و آیات ولایت در سیاق شرکت ندارند.(همو :6/5-6) آیت الله جوادی آملی نیز با توجه به اینکه واژه «ولیّ» در آیه ولایت به صورت مفرد و در آیات قبل و بعد از خود به صورت جمع یعنی «اولیاء» آمده است، معتقد است این آیات دارای یک سیاق نیستند.(جوادی آملی، 1383: 28-29)

پژوهش حاضر با صحه گذاردن بر ضرورت وجود وحدت سیاق و پیوستگی معنایی میان آیه ولایت و آیات پیرامون آن، نخست به نقد دیدگاه مفسران درباره معنای ولایت در این سیاق می‌پردازد و نشان می‌دهد با توجه به ویژگی‌های مطرح برای «ولیّ» و «تولّی» در این سیاق، هیچ‌کدام از این معانی قابل پذیرش نیست. بعد از آن با توجه به این ویژگی‌ها و قرائن موجود در سیاق آیه ولایت، معنای جدیدی برای ولایت در این سیاق پیشنهاد می‌دهد. این معنا در تمام آیات این سیاق می‌نشیند و تصویری منسجم از آن ارائه می‌دهد و معلوم می‌سازد که وحدت سیاق بر آیه ولایت و آیات پیرامون آن حاکم است. علاوه بر این برهانی استوار بر ظاهر آیات قرآن و هم‌سو با مدعای شیعیان در باب مفهوم ولایت در این آیات به دست می‌دهد.

2. بررسی دیدگاه مفسران درباره مفهوم ولایت در آیه 55 سوره مائده

مفسران برای ولایت در سیاق آیه پنجاه و پنح سوره مائده، سه معنا مطرح کرده‌اند. بررسی این معانی در سیاق آیه ولایت نشان می‌دهد که هیچ‌کدام از این سه معنا نمی‌توانند در تمام آیاتِ شامل مشتقات واژه ولایت در این سیاق قرار گیرند و در مجموع معنایی منطقی و منسجم، مطابق با شأن قرآن و هم‌خوان با واقعیت‌های مسلّم تاریخی از این سیاق به دست ‌دهند.

2-1. ولایت به معنای دوستی

برخی از مفسران اهل سنّت ولایت در این سیاق را به معنای دوستی و محبّت دانسته‌اند.(آلوسی، 1415: 3/324؛ اندلسی، 1420: 4/330 ) بعضی از تفاسیر شیعه نیز در آیات این سیاق به استثناء آیه ولایت، ولایت را به این معنا دانسته‌اند. (طبرسی، 1372: 3/319؛ طباطبایی، 1417: 6/5؛ صادقی تهرانی، 1419: 117) بر این اساس خداوند در آیه پنجاه و یک سوره مائده مؤمنان را از این‌ که نسبت به یهودیان و مسیحیان محبّت داشته باشند و با ایشان رابطه دوستانه برقرار کنند، نهی‌ می‌کند؛«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصاري أَوْلِياء». در آیه پنجاه و هفت نیز خداوند دایره این نهی را می‌گستراند و علاوه بر اهل کتاب مؤمنان را از ایجاد رابطه دوستانه با کفار نهی می‌کند. بر اساس این معنا و با توجه به پیوستگی معنایی آیات، این سیاق از سوره مائده مسلمانان را از دوستی با اهل کتاب و کفار نهی می‌کند و در مقابل به دوستی با خداوند، رسول او و برخی از مؤمنان دعوت می‌کند. بدین ترتیب تمام آیات این سیاق در ارتباط با هم و بر مدار یک موضوع قرار می‌گیرند. (فخر رازی، 1420: 13/382)

اما دقت در آیات این سیاق دلایلی را روشن می‌سازد که بر اساس آن‌ها نمی‌توان ولایت را در این سیاق به معنای دوستی و محبّت دانست. خداوند در ابتدای آیه پنجاه و چهار، بعد از طرح موضوع ارتداد قوم از دین، سخن از جایگزینی قومی به جای قوم مرتد به میان آورده است و محبت دو سویه میان خود و این قوم را این‌گونه بیان می‌کند؛ «فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه». یعنی خداوند در این سیاق مفهوم دوستی را با واژۀ «حبّ» بیان می‌کند. بنابراین از واژه «ولیّ» برای بیان معنایی دیگر بهره می‌برد. اگر مراد خداوند از «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصاري أَوْلِياء» نهی مسلمانان از دوستی با یهود و نصارا بود، خداوند باید واژۀ حبّ را به کار می‌‌برد. این که خداوند در یک سیاق دو واژه متفاوت را به کار برده است، حاکی از آن است که با دو مفهوم جدا از هم روبرو هستیم.

از سوی دیگر خداوند در آیه پنجاه و پنج، ولایت را منحصر به خود، رسول الله صل الله علیه واله وسلم، و مؤمنانِ توصیف شده در این آیه دانسته است. روشن است که منحصر دانستن دوستی و محبت به این گروه بی‌معنا است.(مکارم، 1374: 4/423) سومین دلیل برای مردود دانستن معنای دوستی آن است که خداوند نتیجه تولّای اهل کتاب را جزو اهل کتاب شدن معرفی می‌کند؛ «مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم». اما واضح است که به صرف برقرار بودن رابطه دوستی میان مسلمانان و اهل کتاب، مسلمانان جزو اهل کتاب نمی‌شوند.

صرف وجود رابطه مسالمت‌آمیز و بر پایه محبت و دوستی میان دو گروه از انسان‌ها، برای آن که یکی از دو گروه جزو دیگری شمرده شود، کافی نیست. مصادیق متعددی را می‌توان سراغ گرفت که جمعیت‌ های انسانیِ متنوع از حیث دین، قومیت و فرهنگ سال‌ها و بلکه قرن‌ها در یک جغرافیای محدود، به زیست مسالمت‌آمیز و بر پایه محبت خود ادامه داده‌اند و در زمینه‌های مختلف اجتماعی و اقتصادی مراوده داشته‌اند، اما دین، فرهنگ و آداب و رسوم خود را نیز محفوظ داشته‌اند و همچنان بعد از گذشت قرن‌ها چند گروه مستقل از هم محسوب می‌شوند.

از طرف دیگر، وجود روابط دوستانه برای تأثیرپذیری فرهنگی لازم هم نیست. جامعه بدون پشتوانه‌های غنی فکری و فرهنگی حتی اگر در حال دشمنی و مبارزه با جامعه برخوردار از فرهنگ و تمدن غنی باشد، در موضع تأثیرپذیری قرار دارد. هم‌چنان که در دوران معاصر بسیاری از ملت‌های مسلمان، کشورهای قدرتمند غربی را دشمن می‌دانند و در عرصه‌های اقتصادی یا نظامی به مبارزه با آن‌ها می‌پردازند، اما در میدان تفکر و فرهنگ از آن کشورهای غربی تأثیر می‌پذیرند و سبک زندگی آن‌ها روز به روز به سبک زندگی غربی نزدیک‌تر می‌شود. شرط تأثیرپذیری بین جمعیت‌های انسانی عدم برخورداری از سطح یکسانی از غنای فکری و فرهنگی است.

علاوه بر مطالب فوق، در نظر گرفتن معنای محبّت برای ولایت با واقعیت‌های تاریخی نیز هم‌خوان نیست. چرا که اگر دوستی کردن با یهود و نصارا مطلقاً مذموم بود، به جای آن باید دشمنی با اهل کتاب مورد توصیه قرار می‌گرفت و اهل کتاب که در مدینۀ کوچک آن روزگار درون جامعه مسلمانان زندگی می‌کردند، باید از سرزمین مسلمانان رانده می‌‌شدند تا حداقلِّ دوستی هم بین آنان و مسلمانان واقع نشود. حال آن که در زمان حیات رسول الله صل الله علیه واله وسلم، و بعد از آن، بین مسلمانان و اهل کتاب روابط اجتماعی و اقتصادی برقرار بود.

رسول الله صل الله علیه واله وسلم، با محبت و احترام نسبت به اهل کتاب برخورد می‌کردند.(خصیبی، 1419: 44) اهل کتاب برای رسول الله صل الله علیه واله وسلم، هدایا می‌آوردند و ایشان آن هدایا را می‌پذیرفت.(مجلسی، 1403: 50/107؛ حرعاملی، 1409: 17/292) رسول الله صل الله علیه واله وسلم، و امام علی علیه السلام یهودیان را با عنوان «یا اخا الیهود» خطاب می‌کردند،(صدوق، 1362: 2/365؛ حرعاملی، 1425: 1/297)

مسلمانان را دعوت به رفتار نیک با اهل کتاب می‌کردند،(کلینی، 1407: 3/540) با اهل کتاب مراودات مالی داشتند. (حمیری، 1413: 91؛ راوندی، 1409: 2/537) یهودیان بسیاری به سبب اخلاق نیک امام علی (علیه السلام) مسلمان شدند؛ «فَكَمْ مِنْ يَهُودِيٍّ قَدْ أَسْلَمَ‏ وَ كَانَ‏ سَبَبُ‏ إِسْلَامِهِ‏ هُو». (مفید، 1413: 156)

این موارد نشان می‌دهد که اگر چه در زمان‌هایی بین مسلمانان و اهل کتاب درگیری‌هایی صورت گرفته است، اما در غیر آن زمان‌ها بین این دو گروه روابط مسالمت‌آمیز و دوستانه وجود داشته است و هیچ منعی از سوی رسول الله صل الله علیه واله وسلم، در ارتباط با مراودات اجتماعی و تجاری با اهل کتاب در دست نیست. ضمن آن ‌که اگر معنای دوستی را برای ولایت در این سیاق بپذیریم، بسیاری از اعراب و حکومت‌ها در کشورهای مسلمان در گذشته و در دوران معاصر آن را رعایت نکردند.(قرشی، 1377 :3/87) امروزه برخی از حکومت‌های مسلمان، یهودیان و مسیحیان را دوست خود گرفته‌اند و شیعیان را دشمن خود می‌‌دانند.

در آخر توجه به این نکته خالی از فایده نیست که دوستی یک رابطه دو طرفه است. اگر مسلمانان با دوستی با اهل کتاب جزو ایشان شمرده شوند، باید این نتیجه را بگیریم که اهل کتاب نیز به دنبال این رابطه دوستانه جزو مسلمانان خواهند شد. اما با توجه به آیات این سیاق به نظر می‌رسد تولّای اهل کتاب تنها بر مسلمانان تأثیر خواهد گذاشت و بین اهل تولّا و ولیّ، یک رابطه دو سویۀ متقارن وجود ندارد و این اهل تولّا هستند که از ولیّ خود رنگ می‌پذیرند و در نهایت از او خواهند شد.

2-2. ولایت به معنای سرپرستی امور جامعه

در برخی آثار تفسیری، ولایت در این سیاق به سرپرستی امور جامعه معنا شده است. با توجه به این معنا ولیّ کسی است که براى اداره امور ديگرى قيام می‌كند و متولّی امور فردی و اجتماعی دیگران می‌شود و در آن امور تصرف می‌کند.(مصطفوی، 1380: 7/125) برخی از مفسران در تمام این سیاق ولیّ را به این معنا دانسته‌اند.(مصطفوی، 1380: 7/111؛ مدرسی، 1419: 2/404)

بسیاری از مفسّران شیعه نیز فقط در آیه پنجاه و پنج، ولایت را به این معنا دانسته‌اند.(طوسی، بی‌تا: 3/559؛ طبرسی، 1372: 3/327؛ مغنیه، 1424: 3/82) بر اساس این معنا، آیات این سیاق مؤمنان را از این ‌که یهود و نصارا را حاکم بر خویش قرار دهند، نهی می‌کند و در مقابل متولّی امور جامعۀ مسلمانان را خداوند، رسول الله صل الله علیه واله وسلم، و مؤمنان توصیف شده در آیۀ ولایت معرفی می‌کند.

اگر چه می‌توان این معنا را مناسب در برخی آیات این سیاق دانست، اما هرگز نمی‌توان آن را در تمام آیات این سیاق به کار بست. در این سیاق خداوند بعد از نهی از ولیّ گرفتن یهود و نصارا می‌فرماید؛ «مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم»[مائده/51] واضح است که اگر گروهی از مسلمانان تحت حکومت اهل کتاب قرار بگیرند، از ایشان نمی‌شوند.

در صدر اسلام نیز مسلمانان خود را تحت سرپرستی الله و رسول‌الله ص می‌دانستند و به آن افتخار می‌کردند. اعراب چه قبل از اسلام و چه در سال‌های آغازین اسلام، به سبب خوی تکبر خود حاضر نبودند تحت سرپرستی اهل کتاب بروند. اگر اَعراب می‌خواستند تحت سرپرستی یهود و نصارا بروند، در دهه‌ها و سده‌های قبل از اسلام می‌رفتند.

از آنجا که اعراب در صدد به حکومت رساندن یهودیان و مسیحیان در جامعه خویش نبودند، مراد خداوند از عبارت «لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصاري أَوْلِياء»[مائده/51] را نمی‌توان نهی از حاکم قرار دادن اهل کتاب دانست. چرا که در این صورت این نهی خداوند لغو خواهد بود.

واقعیت‌های تاریخی نیز نشان می‌دهد که هیچ‌گاه در صدر اسلام، خصوصاً در سال‌های پایانی حیات رسول الله صل الله علیه واله وسلم، که زمان نزول این سوره است، اهل کتاب در موقعیتی قرار نداشتند که خود را به جایگاه حکومت بر جامعه مسلمانان نزدیک ببینند.

بلکه در آن سال‌ها تمام اهل کتاب از قدرت و عظمت مسلمانان در گوشه ‏اى قرار گرفته بودند.(طباطبایی، 1417: 6/61) در آن زمان یهود و نصارا به دنبال سرپرستی جامعه نبودند. بلکه به دنبال تفرقه افکنی و فتنه‌‌انگیزی بودند.

کلام برخی از مؤمنان در آیه پنجاه و سه سوره مائده نیز حکایت از نقش‌ اهل کتاب در پشت صحنه اتفاقات اجتماعی و پیمان‌های نهانی میان ایشان و برخی از مسلمانان دارد؛ «أَ هؤُلاءِ الَّذينَ أَقْسَمُوا بِاللّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُم».

2-3. ولایت به معنای نصرت

ولایت به معنای نصرت، یکی دیگر از معانی‌ مطرح شده برای ولایت در این سیاق است.(آلوسی، 1415: 3/324؛ زحیلی، 1422: 1/474؛ طنطاوی، 1997: 4/189) ولايت به معناى نصرت، عقد و قراردادى بوده كه بين دو قبيله با شرايط خاصى منعقد مى‏شده است.(طباطبایی، 1417: 6/5) بر اساس این پیمان، دو قبیله متعهد می‌شدند که در برابر دشمنان از یکدیگر دفاع کنند.

مسأله «هم پيمانى» در ميان عرب در آن زمان رواج كامل داشت و از آن به «ولاء» تعبير مي‌شد. (مکارم، 1374 : 4/410) بر اساس این معنا خداوند مؤمنان را از این ‌که با یهود و نصارا هم‌پیمان شوند تا به نصرت یکدیگر بپردازند و در برابر دشمن مدافع هم باشند، نهی می‌کند و در مقابل به ایشان امر می‌کند تا تنها به نصرت خداوند، رسول او و مؤمنان توصیف شده در آیه پنجاه و پنج بپردازند.

به کار بردن این معنا در تمام آیات این سیاق با اشکالاتی روبرو است. ولایت در این سیاق باید به گونه‌ای معنا شود که باعث شود تا گروهی به گروه دیگر ملحق شود؛ «وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم».[مائده/51] کاملاً روشن است که هم‌پیمان شدن دو گروه برای نصرت و دفاع از یکدیگر باعث نمی‌شود تا دو گروه به هم بپیوندند و یک گروه شوند. علامه طباطبایی بعد از آن‌ که این معنا را برای این سیاق «مبتذل» می‌خواند،(طباطبایی، 1417: 5/610) می‌نویسد؛

«ولايت به معناى نصرت باعث نمى‏شده كه دو قبيله يكى شوند و از عادات و رسوم و عقايد مخصوص به خود چشم بپوشند و تابع ديگرى گردند. حال آن‌كه در اين آيه ولايت، امرى است كه عقد آن باعث پيوستن يكى به ديگرى است. چون مى‏فرمايد: هر كه از شما ولايت آنان را دارا باشد از ايشان خواهد بود.»(طباطبایی، 1417: 6/5)

علاوه بر این علامه طباطبایی معتقد است، این معنا را نمی‌توان در آیه پنجاه و پنج سوره مائده به کار برد. چرا که نمی‌توان رسول الله صل الله علیه واله وسلم، را یاور مؤمنان دانست و خداوند «در هيچ جاى قرآن رسول اللَّه ص را ياور مؤمنان نخوانده است.»(طباطبایی، 1417: 6/6) از سوی دیگر، اهل کتاب در سال‌های پایانی حیات رسول الله صل الله علیه واله وسلم،، از لحاظ بنیه اجتماعی، اقتصادی و نظامی در موضع ضعف قرار داشتند. لذا هیچ انگیزه‌ای برای اعراب وجود نداشت تا به دنبال بستن پیمان نصرت با اهل کتاب باشند.(طباطبایی، 1417: 6/61)

3. معنای «ولیّ» و «تولّی» در سیاق آیه ولایت

پس از تنزیه معانی مطرح شده برای «ولایت» در سیاق آیه پنجاه و پنج سوره مائده، نوبت به تبیین معنای آن با در نظر گرفتن ویژگی‌های مطرح در آیات این سیاق می‌رسد. «تنزیه معنا» شگردی است که با کنار زدن معانی نادرست، راه را برای دست یافتن به معنای صحیح واژه مورد نظر بر اساس خصوصیات مطرح آن در سیاق می‌گشاید.

نخستین خصوصیت معنای ولایت این است که بتوان آن را در تمام آیات این سیاق قرار داد به گونه‌ای که معنایی منطقی و درست از آیات به دست آید. مترادف نبودن با معنای سایر واژه‌های به کار رفته در این سیاق ویژگی دوم معنای ولایت است. همچنین با توجه به جمله «مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم»[مائده/51] – که به نظر می‌رسد جمله‌ای کلیدی برای فهم معنای ولایت در این سیاق باشد- ولایت به گونه‌ای باید معنا یابد که بتوان نتیجه گرفت اگر فردی تحت ولایت فرد دیگر برود، جزو او شمرده می‌شود و آخرین خصوصیت این که با واقعیت‌های تاریخی هم‌خوان باشد. یعنی اعراب در صدر اسلام در قبال اهل کتاب به آن مبادرت ورزیده باشند.

در نظر گرفتن هم‌زمان این مجموعه از ویژگی‌ها، معنای «ولیّ» و «تولّی» را در این سیاق روشن می‌سازد. در این سیاق، تولّی به معنای تکاپو، حرکت و سلوک به سوی ولیّ است. تولّی به معنای طی کردن پلکان به سوی ولیّ، نزدیک شدن به ولیّ و در نهایت جزو ولیّ شدن است. ولیّ کسی است که افراد تحت ولایت خود را به سوی ارتفاعات یا اعماقی که در آن قرار گرفته است، سوق می‌دهد. به عبارت دیگر ولیّ راهبر یا قافله سالار اهل تولّا به سوی جایگاه خود است.

به نظر می‌رسد علاوه بر سیاق آیه ولایت، این معنا در برخی دیگر از فرازهای قرآن از جمله فراز موسوم به «آیه الکرسی» به کار رفته است. در این آیات خداوند خود را ولیّ مؤمنان می‌خواند؛ «اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا (………..)»[بقره/257] جمله بعد از این عبارت هر چه باشد در جایگاه بیان رفتار خداوند با مؤمنان به عنوان ولیّ ایشان قرار دارد؛ «…….يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ»[بقره/257] بنابراین خداوند خود را به خاطر این ‌که مؤمنان را از ظلماتِ اعماق به سوی نورِ ارتفاعات حرکت می‌دهد، «ولیّ» خوانده است.

در همین آیه رفتار طاغوت به عنوان اولیاء کافران، سوق دادن ایشان از نور به سوی ظلمات اعماق معرفی شده است؛ «الَّذينَ کَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُماتِ». بنابراین ولیّ کسی است که اهل تولّای خود را از نقطه‌ای به نقطۀ دیگر ارتفاع می‌دهد یا به عمق می‌کشاند.

خداوند در این سیاق یهود، نصارا [مائده/51] و کفّار [مائده/57] را به عنوان سه گروه از اولیاء منفی معرفی می‌کند و در مقابل سه‌گانۀ اولیاء مثبت را معرفی می‌کند؛ «إِنَّما وَلِيُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا»[مائده/55] خداوند در این سیاق مؤمنان را از این که پلکانِ به سوی اولیاء منفی را طی کنند، نهی می‌کند و در مقابل ایشان را دعوت می‌کند تا به سوی اولیاء مثبت حرکت کنند و پلکان به سوی ایشان را طی کنند. بر این اساس در سیاق آیه ولایت با دو نوع ولایت و دو نوع تلاش، تکاپو و طی کردن پلکان به سوی این ولیّ‏ها مواجه هستیم.

4. تولّای یهود و نصارا در میان اعراب

اما تولّای اهل کتاب در بین اعراب در چه زمینه‌ای و چگونه شکل گرفت و چه رفتارهایی حاکی از آن بود؟ اعراب با توجه به خوی تکبّر خود و موقعیت‌های اجتماعی که به تبع ثروت یا ارتباطات قبیله‌ای در جامعه ایجاد کرده بودند، هیچ‌گاه به اهل کتاب اجازه نمی‌دادند که بر جامعه ایشان حکومت کنند. به گواه تاریخ در طول چند سده زیست اهل کتاب در کنار اعراب، اعراب هیچ‌گاه ایشان را در مناسبات اجتماعی و حاکمیتی وارد نکردند.

اگر چه اعراب در موضوعات مربوط به حکومت در برابر اهل کتاب می‌ایستادند و گاه این رویارویی به جنگ‌هایی مانند جنگ خیبر ختم می‌شد، اما اهل کتاب را صاحب دانش و تفکّر قوی‌تر می‌دانستند و به تبع در مقولات علمی و معرفتی چشم به دهان ایشان دوخته بودند. اعراب از اهل کتاب چهارچوبه تفکّر می‌گرفتند، در موضوعات گوناگون نظرات ایشان را جویا می‌شدند و اِعمال می‌کردند و در مقام عمل مطابق با سلایق و منویّات اهل کتاب عمل می‌کردند.

این فرهنگ اعراب از همان نخستین واقعه در تاریخ اسلام به وضوح دیده می‌شود؛ مطابق نقل، بعد از آن که رسول الله صل الله علیه واله وسلم، به سبب اولین تجربه وحی به التهاب می‌افتند، برای فهم این که چه ماجرایی واقع شده است و در قبال آن چه رفتاری باید داشت، از سوی اطرافیان نسخۀ‌ رجوع به اهل کتاب تجویز می‌شود.(طبری، 1412: 30/161)

در همان سال‌ها قریش گروهی از نمایندگان خود را به یثرب فرستادند تا درباره نبوت رسول الله صل الله علیه واله وسلم، از یهود سوالاتی بپرسند.(ابن سعد، 1374: 1/153) گزارش‌های تاریخی نشان می‌دهد، رجوع به اهل کتاب جهت پرسش از صدق دعوت پیامبر اسلام ص منحصر به قریش نبوده و قبایل دیگر نیز به آن مبادرت می‌ورزیدند. (ابن كثیر، 1408: 3/177)

مطابق نقل ابن‌ اسحاق، اهالی یثرب بر اساس شنیده‌های خود از یهود، دعوت رسول الله صل الله علیه واله وسلم، به اسلام را پذیرفتند و به یكدیگر گفتند: بخدا قسم‌ این‌ همان‌ پیامبری‌ است‌ كه‌ یهود به‌ آمدنش‌ ما را وعده‌ می‌داد، بیایید در ایمان‌ بر آن‌ها سبقت‌ بگیریم‌. (ابن اسحاق، 1383: 2/292)

گزارش‌های دیگر حاکی است که برخی اصحاب در زمان حیات رسول الله صل الله علیه واله وسلم، اقدام به فراگرفتن تورات از یهود کرده بودند.(سیوطی، 1404: 5/148) احادیث «تهوّک» نشان از آن دارد که بخش قابل توجهی از اصحاب تحت مرجعیت علمی و فکری اهل کتاب قرار داشتند.[2]

راه یافتن بزرگان یهود و نصارا با عنوان «قصّاصون» در جمع مسلمانان به منظور توضیح آیات قرآن در زمان حاکمان بعد از رسول الله صل الله علیه واله وسلم،، حکایت از تداوم این فرهنگ تا دوران بعد از رحلت رسول الله صل الله علیه واله وسلم، دارد.

حجم قابل توجه اخبار برجا مانده از افرادی مانند کعب الاحبار نشان می‌دهد در بین تمام دانشمندان مسلمان آن روزگار، برای اعراب مهم بوده است که این گروه با توجه به دانش یهودی و نصرانی که از پیش داشته‌اند، درباره آیات قرآن چه می‌گویند.

اعراب با چنین فرهنگی با رسول الله صل الله علیه واله وسلم، مواجه شدند که مجموعه‌ای عظیم از معارف الهی را بیان می‌کردند و از نزول وحی، ماجرای رسولان گذشته و کتاب‌های آسمانی پیشین سخن می‌گفتند. اعراب خود دانش و تفکّری برای سنجش این مطالب نداشتند.

اما در میان ایشان اهل کتاب با این موضوعات آشنا بودند. لذا با توجه به همان فرهنگ خود، در مواجهه با مطالب رسول الله صل الله علیه واله وسلم، به اهل کتاب مراجعه می‌کردند.

کلام وحی و سخنان رسول الله صل الله علیه واله وسلم، را به ایشان عرضه می‌کردند و از ایشان درباره آن مطالب توضیح می‌خواستند. اهل کتاب نیز مطابق با منافع خود، آیات قرآن و کلام رسول الله صل الله علیه واله وسلم، را برای اعراب معنا می‌کردند و به ایشان خط‌دهی می‌کردند.

درست پیش از آیات سیاق ولایت، خداوند این ارتباط بین اعراب و اهل کتاب به ویژه یهودیان را به روشنی به تصویر کشیده است. مطابق آیه چهل و یک این سوره، یهودیان تنها برای دروغ خواندن آیات قرآن و کلام رسول الله صل الله علیه واله وسلم، به این سخنان گوش می‌دادند؛ «سَمّاعُونَ لِلْکَذِبِ».

اگر چه امکان تغییر در واژه‌گان آیات قرآن از ایشان سلب شده بود، اما می‌کوشیدند تا معانی عظیم آیات قرآن را بی قدر و قیمت جلوه داده و از جایگاه خود منحرف کنند؛ «يُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ».[3]

دامنه تأثیرگذاری یهودیان تا آنجا گسترش یافت که دیدگاه خود را به اعرابی که در مسیر تولّای ایشان بودند، دیکته می‌کردند و کاملاً خط‌دهی فکری و فرهنگی ایشان را در دست داشتند؛ «إِنْ أُوتيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا» این عبارت نشان می‌دهد که اعراب به یهودیان رجوع می‌کردند و از ایشان می‌پرسیدند که در برابر رسول الله صل الله علیه واله وسلم، چه رفتاری نشان دهند.

یهودیان نیز برای اعراب مشخص می‌کردند که در نزد رسول الله صل الله علیه واله وسلم، چه چیزهایی را از ایشان بپذیرند و در مقابل کدام سخنان ایشان موضع بگیرند.

خداوند در بین تمام فرازهای قرآن این رفتار یهود را درست پیش از طرح مقوله ولایت ذکر می‌کند. این موضوع نشان می‌دهد که اهل کتاب بیش از هر مقولۀ دیگری به مقوله ولایت حساسیت ویژه نشان می‌دادند.

اهل کتاب در صدر اسلام بسیار کوشیدند تا مفهوم ولایت را از جایگاه صحیح خود منحرف سازند و آن را مفهومی ضعیف جلوه دهند و اعراب را از پذیرش آن به شدت پرهیز دهند.

اعراب تحت تولّای ایشان نیز معانی تحریف و تنزّل داده شده را اخذ کرده‌ و در گفتمان اعتقادی مسلمانان وارد کردند. این موضوع می‌طلبد تا در بحث معنای ولایت بسیار محتاطانه ورود کرد و برخورد با معانی تنزّل یافته و ضعیف را محتمل دانست.

چنین رفتاری که در یک کلام می‌توان آن را یهودزدگی و نصارازدگی اعراب نامید که بر اثر ضعف شخصیّت و عمیق نبودنِ تفکّر و فرهنگ در میان اعراب شکل گرفته بود، باعث ‌شد تا بر امّت مسلمان تنها پوسته‌ای از اسلام باقی بماند و مسلمانان عملاً مانند یهود و نصارا اندیشه کنند، آیات قرآن و معارف ناب و نو اسلام را بر اساس فکر و نظر اهل کتاب تفسیر و تلقی کنند، به موضوعات پیرامون خود مطابق فرهنگ ایشان عکس العمل نشان دهند و بر اساس آموزه‌های اهل کتاب و مطابق با خوش‌آمد ایشان رفتار کنند.

یعنی جز ظاهری از مسلمانی، عملاً از ایشان باشند؛ «مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُم»[4][مائده/51] خداوند در این سیاق از سوره مائده، این تکاپو و سلوک اعراب به سوی یهود و نصارا را «تولّا» می‌نامد و اهل کتاب را اولیاء اعراب می‌خواند و سرانجام این تولّا را ارتداد از دین معرفی می‌کند؛ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَه».[مائده/54]

امروز نیز بعضی از جوامع مسلمان در قبال یهودیان و مسیحیان در کشورهای غربی چنین رفتاری دارند. در مسائل مختلف بین المللی و اجتماعی چشم به دهان ایشان دارند و برای نظرات ایشان اهمیت ویژه‌ای قائل می‌شوند. در این جوامع ضعف فرهنگی و شخصیتی زمینه‌ساز آن می‌شود که مسلمانان، یهودیان و مسیحیان را بالاتر از خود بدانند.

در موضوعات مختلف جویای نظر و سلیقه آن‌ها باشند و رفتارهای ایشان را تقلید کنند. این همان رفتاری است که خداوند در ابتدا سیاق ولایت مسلمانان را از آن نهی می‌کند؛ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصاري أَوْلِياءَ»[مائده/51] و به دنبال آن اولیاء حقیقی را معرفی می‌کند؛ «إِنَّما وَلِيُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا» [مائده/55] خداوند مسلمانان را دعوت می‌کند تا وابسته به این اولیاء باشند، دلداده ایشان باشند و از ایشان شخصیت بگیرند.

5. خوانش پیوسته سیاق آیه ولایت

بر اساس آن‌چه مطرح شد، می‌توان خوانشی پیوسته از سیاق آیه ولایت ارائه کرد. خداوند در آیه پنجاه و یک مسلمانان را از این که یهود و نصارا را ولیّ خود قرار دهند، نهی می‌کند. یعنی از مسلمانان می‌خواهد تا چشم به اهل کتاب نداشته باشند و تفکّر و فرهنگ خود را از ایشان نگیرند.

چرا که با طی کردن پلکان به سوی اهل کتاب، در نهایت جزو ایشان شمرده می‌شوند؛«مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» بعد از آن در آیات بعد تبعات تولّای یهود و نصارا را ذکر می‌کند.

در آیه پنجاه و یک قرار گرفتن در گروه ظالمان و بی‌بهره ماندن از هدایت خداوند؛«إِنَّ اللّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظّالِمينَ»، در آیه پنجاه و دو نگرانی از حوادث پیش‌رو؛«يَقُولُونَ نَخْشي أَنْ تُصيبَنا دائِرَة» و پشیمانی؛«فَيُصْبِحُوا عَلي ما أَسَرُّوا في أَنْفُسِهِمْ نادِمين»، در آیه پنجاه و سه حبط اَعمال و خسران؛ «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خاسِرينَ» و در آیه پنجاه و چهار ارتداد از دین؛«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دينِه» از جمله تبعات تولّای یهود و نصارا دانسته شده است.

بعد از نهی از تولّای اولیاء باطل و بیان تبعات آن، اقتضای کلام معرفی اولیاء حق و تبعه تولّای ایشان است. این دو موضوع به ترتیب در دو آیه بعد توضیح داده شده‌اند که نشان می‌دهد آیه ولایت کاملاً دقیق و حکیمانه در جایگاه خود درون سیاق قرار گرفته است.

خداوند در آیه پنجاه و پنج اولیاء حق را معرفی می‌کند؛«إِنَّما وَلِيُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا» و در آیه پنجاه و شش نیز «حزب الله» شدن را مقصدی معرفی می‌کند که این اولیاء اهل تولّای خود را به سمت آن راهبری می‌کنند؛ «وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغالِبُون».

در این دو آیه مسلمانان دعوت شده‌اند که جای آن که با تولّای یهود و نصارا پلکان به سوی عمق را طی کنند و به ولیِّ‏ در اعماق نزدیک شوند، تنها چشم به خداوند، رسول الله صل الله علیه واله وسلم، و «الَّذينَ آمَنُوا» داشته باشند. چهارچوبه تفکّر خود را فقط از ایشان بگیرند. پیوسته جویای نظرات ایشان باشند و به منویّات ایشان عمل کنند. پیوسته ارتفاع بگیرند و پلکان قرب به این اولیاء را طی کنند.

سرانجام این سلوکِ به سمت ولیّ این است که اهل تولّا حزب الله خواهند شد که همواره غالب است. در آیات بعد نیز خداوند علاوه بر اهل کتاب، مؤمنان را از تولّای کفار نهی‌ می‌کند[مائده/57] و تبعات آن را گوشزد می‌کند.[مائده/58-63] بر این اساس ولایت در آیه پنجاه و پنج مائده و آیات پیرامون آن دارای یک معنا خواهد بود. معنایی که ضمن آن که پیوستگی آیات این سیاق را نشان می‌دهد هم‌سو با تلقّی شیعیان از مفهوم ولایت است.

در نظر گرفتن چنین معنایی برای مفهوم ولایت در آیه ولایت، جایگاه «الَّذينَ آمَنُوا» را از سطح نازل دوست یا ناصر مؤمنان که مصادیق بسیاری می‌تواند داشته باشد و هر کس می‌تواند مدعی آن شود، ارتقا می‌دهد. بر اساس آن‌چه گفته شد، «الَّذينَ آمَنُوا» کسانی هستند که ولایت‌شان در تراز ولایت الله و رسول الله صل الله علیه واله وسلم، است. به دلیل حصر در ابتدای آیه، بعد از رسول الله صل الله علیه واله وسلم، از جانب خدا فقط این گروه ولیّ همه مؤمنان قرار داده شده‌اند.

یعنی باید در دوران بعد از رسول الله صل الله علیه واله وسلم،، تمامی مؤمنان را در ارتفاعات به سوی نور بالا ببرند و امت مسلمان را به حزب الله، گروهی که همواره غالب است، تبدیل کنند. امری که هنوز محقّق نشده است.

از سوی دیگر مطابق آیه پنجاه و شش، همه مؤمنان فقط باید اهل تولّای این گروه باشند. یعنی پیوسته چشم به ایشان داشته باشند. نوع بینش، تفکّر، دین و فرهنگ خود را فقط از ایشان بگیرند. همه مؤمنان باید سعی کنند عملاً به سمت این گروه حرکت کنند و پلکان قرب به ایشان را بالا روند.

بعد از رسول الله صل الله علیه واله وسلم، در بین تمام مؤمنان چه کسانی شایسته این جایگاه هستند؟ چه کسانی به خود اجازۀ ادعای چنین جایگاهی را داده‌اند؟

و این ادّعا از جانب چه گروهی پذیرفتنی است؟ اساساً به جزء شیعیان چه کسانی قائل به وجود چنین جایگاهی برای گروهی از انسان‌ها هستند؟

و چه گروهی به غیر از اهل بیت علیهم السلام چنین ادّعایی را مطرح کرده‌اند؟ به غیر از اهل بیت علیهم السلام چه گزینه دیگری در پیش روی بشریت قرار دارد؟

این یهود بود که مفهوم ولایت را از جایگاه خود خارج ساخت و آن را تخفیف و تنزل داد؛ «يُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِه» [مائده/41] و مسلمانان تحت تولّای ایشان نیز آن معنا را از یهود گرفتند و در تفکّر و فرهنگ خود وارد کردند و به دنبال آن دیگران هم از داعیه‌داران ولایت شدند.

مسلمانان در سقیفه هنوز جملات رسول الله صل الله علیه واله وسلم، درباره ولایت امام علی علیه السلام را در غدیر – که حدود صد روز پیش از آن بود- در یاد داشتند. اما معنای ولایت را به دوست داشتن تحریف کرده بودند.

لذا تعارضی میان فرمایش رسول الله صل الله علیه واله وسلم، و اقدام خود نمی‌دیدند. این فرهنگ را می‌توان در میان برخی طوائف اهل سنت و مسلمانان شمال آفریقا نیز جست.

این گروه از مسلمانان به شدت محب اهل بیت علیهم السلام هستند و احادیث فراوانی در ولایت ایشان روایت می‌کنند. اما ولایت را در تمام این احادیث به معنای دوستی اهل بیت علیهم السلام می‌گیرند.

این معنا ضرورت بازبینی و بازتعریف بعضی رفتارها را معلوم می‌سازد. چرا که خداوند در همان سیاقی که دوستی را با واژه «حبّ» بیان می‌کند، مؤمنان را به «تولّا»ی اهل بیت علیهم السلام  دعوت می‌کند و نه حبّ. یعنی خداوند رفتاری علاوه بر حبّ را در قبال ایشان طلب کرده است.

بنابراین صرف محبّت داشتن نسبت به این بزرگواران و انجام رفتارهایی بر اساس این محبّت یا صرف قبول داشتن ایشان به عنوان ولیّ کافی نیست. بلکه باید به سوی ایشان «تولّا» داشت.

یعنی ابتدائاً شناخت صحیح و دقیق نسبت به مسیر به سوی این اولیاء را کسب کرد و سپس پلکانِ به سوی ایشان را طی نمود. مسلّماً هر پله از این پلکان معارف، صفات و رفتارهای مخصوص به خود را طلب می‌کند که شناخت و پیاده‌سازی آن‌ها در جامعه ضروری می‌نماید.

نتیجه‌گیری

مفسّران برای ولایت در سیاق آیه پنجاه و پنج سوره مائده، سه معنای دوستی، نصرت و سرپرستی امور جامعه را مطرح کرده‌اند.  قرائن موجود در این سیاق نشان می‌دهد هیچ‌کدام از این سه معنا نمی‌تواند در تمام آیات این سیاق قرار گیرد و در مجموع معنایی منطقی و منسجم و هم‌خوان با واقعیت‌های مسلّم تاریخی از آن به دست ‌دهد.

در نظر گرفتن قرائن موجود در سیاق آیه ولایت روشن می‌سازد که در این سیاق، تولّی به معنای طی کردن پلکان به سوی ولیّ و در نهایت جزو ولیّ شدن است. ولیّ نیز کسی است که افراد تحت ولایت خود را به سوی ارتفاعات یا اعماقی که در آن قرار گرفته است، راهبری می‌کند.

اعراب اهل کتاب را صاحب دانش و تفکّر قوی‌تر می‌دانستند و به تبع در مقولات علمی و معرفتی چشم به دهان ایشان دوخته بودند و از اهل کتاب چهارچوبه تفکّر می‌گرفتند.

خداوند در این سیاق از سوره مائده، این تکاپو و سلوک اعراب به سوی یهود و نصارا را «تولّی» می‌نامد و اهل کتاب را اولیاء اعراب می‌خواند.

در مقابل از مسلمانان می‌خواهد تا تنها چشم به او، رسول الله صل الله علیه واله وسلم، و برخی مؤمنان داشته باشند. پیوسته جویای نظرات ایشان باشند و به منویّات ایشان عمل کنند.

مؤمنان مطرح در آیه ولایت کسانی هستند که باید در دوران‌ بعد از رسول الله صل الله علیه واله وسلم،ل الله علیه واله وسلم، تمامی مؤمنان را در ارتفاعات به سوی نور بالا ببرند و امت مسلمان را به جایگاه حزب الله، گروهی که همواره غالب است، راهبری کنند.

از سوی دیگر همه مؤمنان باید بینش، تفکّر و دین خود را فقط از ایشان بگیرند و پلکان قرب به ایشان را بالا روند. جزء اهل بیت علیهم السلام گزینه دیگری به عنوان مصداق این گروه شناخته شده نیست.

این معنا ضرورت بازبینی و بازتعریف بعضی رفتارها را روشن می‌سازد. چرا که خداوند در قبال اولیاء حق، تولّا را به عنوان رفتاری علاوه بر حبّ طلب کرده است. لذا صرف محبّت داشتن نسبت به این بزرگواران و انجام رفتارهایی بر اساس این محبّت کافی نیست و ضروری است تا جامعه عملاً پلکانِ به سوی این اولیاء را طی کند.

منابع

–   قرآن کریم

– ابن‌ اسحاق‌، محمد، 1383ق، سیره‌ ابن‌ هشام، قاهره، مكتبة‌ محمد علی‌ صبیح‌ و اولاده‌

– ابن فارس، أحمد بن فارس، 1404ق، معجم مقاييس اللغة، قم، مكتب الاعلام الاسلامي

– ابن‌ كثیر، اسماعیل بن عمرو، 1408ق، ‌البدایة‌ و النهایة،  بیروت، دار احیاء التراث‌ العربی

– ــــــــــــــــــــــ ، 1419ق، تفسير القرآن العظيم، بيروت، دار الكتب العلمية

– ابن منظور، محمد بن مكرم، 1414ق، لسان العرب، بيروت، دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع

– اندلسى، ابوحيان محمد بن يوسف، 1420 ق، البحر المحيط فى التفسير، بیروت، دار الفکر

– آلوسى، سيد محمود، 1415 ق، روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم، بيروت، دارالكتب العلميه

– برقى، احمد بن محمد بن خالد، 1371 ق، المحاسن، قم، دار الكتب الإسلامية

– جوادی آملی، عبدالله، 1383ش، ولایت علوی، قم، اسراء

– حر عاملى، محمد بن حسن، 1425 ق، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، بيروت، اعلمى

– ــــــــــــــــــــــ ، 1409 ق، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، قم، مؤسسة آل البيت ع

– حميرى، عبد الله بن جعفر، 1413 ق، قرب الإسناد، قم، مؤسسة آل البيت ع

– خصيبى، حسين بن حمدان، 1419 ق، الهداية الكبرى، بيروت، البلاغ

– راوندى، قطب الدين سعيد بن هبة الله، 1409 ق، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه امام مهدى عج

– زحيلى، وهبة بن مصطفى، 1422ق، تفسير الوسيط، دمشق، دار الفكر

– سيوطى، جلال الدين، 1404ق، الدر المنثور فى تفسير المأثور، قم، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى

– صادقى تهرانى، محمد، 1419ق، البلاغ فى تفسير القرآن بالقرآن، قم، ناشر: مؤلف

– صدوق، محمد بن على، 1362ش، الخصال، قم، جامعه مدرسين

– ــــــــــــــــــــــ، 1376ش، الأمالي، تهران، كتابچى

– ــــــــــــــــــــــ ، 1378ق، عيون أخبار الرضا ع، تهران، نشر جهان

– طباطبايى، محمد حسين، 1417 ق، الميزان فى تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم

– طبرسى، فضل بن حسن، 1372 ش، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، ناصر خسرو.

– طبرى، محمد بن جرير، 1412ق، جامع البيان فى تفسير القرآن، بيروت، دار المعرفه

– طبقات، محمد بن سعد واقدى، 1374ش، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه

– طنطاوی، سید محمد، 1997م، التفسير الوسيط للقرآن الكريم، قاهره، نهضت مصر

– طوسى، محمد بن الحسن، 1414ق، الأمالي، قم، دار الثقافة

– ــــــــــــــــــــــ ، بیتا، التبيان فى تفسير القرآن، بیروت، دار احياء التراث العربى.

– فخر رازی، محمد بن عمر، 1420 ق، مفاتيح الغيب، بیروت، دار احياء التراث العربى

– قرشى، سيد على اكبر، 1377ش، تفسير احسن الحديث، تهران، بنياد بعثت

– کلباسی اصفهانی، فهیمه و میر سعید، مصطفی، روش‌شناسی علامه طباطبایی در بهره‌گیری از سیاق در المیزان، مطالعات روش‌شناسی دینی، سال دوم، شماره دوم، پاییز و زمستان 1394، صص 66-87

– كشى، محمد بن عمر، 1363 ش، اختيار معرفة الرجال، قم، مؤسسة آل البيت ع

– كلينى، محمد بن يعقوب، 1407 ق، الكافي، تهران، دار الكتب الإسلامية

– گنابادى، سلطان محمد، 1408ق، بيان السعادة فى مقامات العبادة، بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات

– مجلسى، محمد باقر، 1403 ق، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بيروت، دار إحياء التراث العربي

– مدرسى، محمد تقى، 1419ق، من هدى القرآن، تهران، دار محبى الحسين

– مصطفوى، حسن، 1380ش، تفسير روشن، تهران، مركز نشر كتاب

– مفيد، محمد بن محمد، 1413 ق، الإختصاص، قم، الموتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد

– مکارم شيرازى، ناصر، 1374 ش، تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه

– منتجب الدين، علي بن عبيد الله الرازی، 1408ق، الأربعون حديثا، قم، مدرسة الإمام المهدى عج 

[1] – دانش‌آموخته دکتری علوم قرآن و حدیث دانشگاه تهران(farhadahmadi@ut.ac.ir)

[2] – تهوّک به معنای سرگردانی و افتادن در امری از روی حماقت و بی‌بصیرتی است.(ابن منظور، 1404: 10/508؛ ابن فارس، 1414: 6/20) رسول الله صل الله علیه واله وسلم، به برخی از اصحاب که به دنبال فراگرفتن مطالب از اهل کتاب بودند، فرمودند؛ «أَ مُتَهَوِّكُونَ‏ أَنْتُمْ‏ كَمَا تَهَوَّكَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى؟».(کشّی، 1363: 1/135؛ مجلسی، 1403: 30/179)

[3] – طبق آیات سوره مائده، تحریف قرآن به معنای تنزل معانی قرآن در عین نگاه داشتن ظاهر واژه‌گان آن است. به این معنا، قرآن تحریف شده است. خداوند در ماجرای باب حطه در بنی‌اسرائیل، تغییر دادن ظاهر کلام را با واژه «تبدیل» بیان کرده است.[بقره/58-59] بنابراین مناسب است در مباحث علوم قرآنی اصطلاح «تبدیل قرآن» را به جای «تحریف قرآن» به کار برد.

[4] – روایاتی در منابع فریقین که مخالفان امام مفترض الطّاعة(برقی، 1371: 1/92) و صاحبان بغض نسبت به اهل بیت علیهم السلام(صدوق، 1378: 2/58؛ منتجب‌الدین، 1408: 63)، یهودی یا نصرانی خوانده شده‌اند، با توجه به این عبارت قرآنی معنا می‌یابند.

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

تحریف و تقطیع صحبت‌های رئیس‌جمهور برای حمله به دولت

رسانه خبری کذاب انتخاب

چه کسی شب قدر را می تواند درک کند

ويدئو/ محضر مولانا مهدی سلام الله علیه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.