راهنمای دانلود
.
کهف4 – وَ يُنْذِرَ الَّذينَ قالُوا اتَّخَذَ اللّهُ وَلَدًا
و تا کساني را که گفتهاند: خداوند فرزندي گرفته است، هشدار دهد.
کهف5 – ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا ِلآبائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ يَقُولُونَ إِلاّ کَذِبًا
نه آنان و نه پدرانشان به اين [ادّعا] دانشي ندارند. بزرگ سخني است که از دهانشان برمي آيد. [آنان] جز دروغ نمي گويند.
کهف6 – فَلَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ عَلي آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفًا
شايد، اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه، در پيگيري [کار]شان تباه کني.
کهف7 – إِنّا جَعَلْنا ما عَلَي اْلأَرْضِ زينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً
در حقيقت، ما آنچه را که بر زمين است، زيوري براي آن قرار داديم، تا آنان را بيازماييم که کدام يک از ايشان نيکوکارترند.
کهف8 – وَ إِنّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعيدًا جُرُزًا
و ما آنچه را که بر آن است، قطعاً بياباني بيگياه خواهيم کرد.
کهف9 – أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الرَّقيمِ کانُوا مِنْ آياتِنا عَجَبًا
مگر پنداشتي اصحاب کهف و رقيم [=خفتگان غار لوحهدار] از آيات ما شگفت بوده است؟
کهف10 – إِذْ أَوَي الْفِتْيَةُ إِلَي الْکَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَدًا
آنگاه که جوانان به سوي غار پناه جستند و گفتند: «پروردگار ما! از جانب خود به ما رحمتي بخش و کار ما را براي ما به سامان رسان».
کهف11 – فَضَرَبْنا عَلَي آذانِهِمْ فِي الْکَهْفِ سِنينَ عَدَدًا
پس در آن غار، سالياني چند بر گوشهايشان پرده زديم.
کهف12 – ثُمَّ بَعَثْناهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصي لِما لَبِثُوا أَمَدًا
آنگاه آنان را بيدار کرديم، تا بدانيم کدام يک از آن دو دسته، مدت درنگشان را بهتر حساب کرده اند.
کهف13 – نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدًي
ما خبرشان را بر تو درست حکايت ميکنيم: آنان جواناني بودند که به پروردگارشان ايمان آورده بودند و بر هدايتشان افزوديم.
کهف14 – وَ رَبَطْنا عَلي قُلُوبِهِمْ إِذْ قامُوا فَقالُوا رَبُّنا رَبُّ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ لَنْ نَدْعُوَا مِنْ دُونِهِ إِلهًا لَقَدْ قُلْنا إِذًا شَطَطًا
و دل هايشان را استوار گردانيديم آنگاه که [به قصد مخالفت با شرک] برخاستند و گفتند: «پروردگار ما پروردگار آسمان ها و زمين است. جز او هرگز معبودي را نخواهيم خواند، که در اين صورت قطعاً ناصواب گفته ايم».
کهف15 – هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا يَأْتُونَ عَلَيْهِمْ بِسُلْطانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَري عَلَي اللّهِ کَذِبًا
اين قوم ما جز او معبوداني اختيار کردهاند. چرا بر [حقّانيّت] آنها برهاني آشکار نمي آورند؟ پس کيست ستمکارتر از آن کس که بر خدا دروغ بندد؟
کهف16 – وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ ما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ فَأْوُوا إِلَي الْکَهْفِ يَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَکُمْ مِنْ أَمْرِکُمْ مِرفَقًا
و چون از آنها و از آنچه که جز خدا مي پرستند کناره گرفتيد، پس به غار پناه جوييد، تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگستراند و براي شما در کارتان گشايشي فراهم سازد