قصه مامک
کنارِ برکهای، زندگیِ آرام و عاشقانهای داشت! کانون گرم خانوادهاش به محبت و صبوری و درایتِ مامک، زبانزد خاص و عام بود، هرچند جانورهایِ برکۀ بیحرکت، دهشتناک و رنجآور بودند!
جایِ دگر، خدا طرحی نو در انداخت و پرتوی گرما بخش و نورانی در جهان جلوهگر شد!
مامکِ جنس شناس، سالها برای مولایش سید الشهدا علیه السلام پای در میدان بود و آرزو داشت سال61 هجری همراه کاروان پسرِ فاطمه علیه السلام در معرکۀ کربلا، جانفشانی میکرد! حال او بود و نور و عطرفاطمه سلام الله علیها!
به محبت مادرِ امت سلام الله علیها تبیین موقعیتش گُل میکرد، فؤادش روشنایی یافته، میدانست نباید همچون بکائیون و توابین، غفلت کند تا فرصت از دست رود، بلکه باید مقابلِ برکه نشینانِ بیادبِ تنبلِ پرگو، همچون مادر وَهَب سربازی کند و از زخم زبان کس و ناکس نهراسد و شمع محفل را پاس دارد!
در برهۀ قداره کشی تهی مغزانِ زبان دراز، مردانه قد علم کرد، شیر وَش، عمود خانهاش را برافراشت تا “سرودِ مادر مهربونه“، سر به ملکوت ساید!
اندک اندک جمع مستانِ دست افشانِ پای کوبان، به وادیِ مقدسِ فاطمی بازشد تا رشد کنند، برای آیندههایی که سلاحهایِ متعارف، ناکارآمدند و نعرۀ دیاران گوش فلک را کر میکند و فقط أَصْحَابُ الصِّرَاطِ السَّوِيِّ یارایِ خاموش کردنِ فتنه ها را دارند!
مامک، کنیزِ مامِ امتِ طه صلی الله علیه واله وسلم؛ هم، طوفانهای سهمگینِ مَهِیلِ پیشرو، و هم خردی و بی پناهی بچه ها را میدید، لذا باید با چشم به آینده، زمان میخرید! تا بچه هایِ شهرِ غریبِ بیتربیتِ شنگولِ مَلنگ، تربیتِ علوی و فاطمی، یعنی مهدوی مییافتند و ناصر مولایشان عجل الله تعالی فرجه میشدند!
لذا طبق زیارت عاشورا مقید بود: یا اَبا عَبدِالله اِنّی سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم و حَربٌ لِمَن حارَبَکُم اِلی یَومِ القِیامَه
پس اعراض میکرد از کسانیکه با محضرِاهلبیت سَرِ ناسازگاری و بیتوجهی داشتند، چون خدا یادآورشده: فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّىٰ عَن ذِكْرِنَا از کسانیکه فقط زندگی دنیا برایشان مهم است: وَ لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا
منزلِ مامک شده بود، گوشهای از حرم اهلبیت علیهم السلام! و تمام زندگی و شخصیت و دغدغهاش هم شده بود ذکرنا، محضر اهلبیت علیهم السلام! چون: در معرفتِ اهلبیت علیهم السلام شخصیتش را ساختن، شده بود رمز زندگیش!
مدام نگران و درپی این بود که با گذشتِ زمان، خودش چه شده؟ آیا همان شده که مولایش میخواهد؟
تا اینکه ندا داده شد: الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَيْكُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ
آری مامکِ ما هم مزد اعمالش را گرفت و فراخوانده شد: فَرَجَعْنَاكَ إِلَىٰ أُمِّكَ
انوشه گیلانی نژاد
۱۴۰۰/۱۱/۸
سلام علیکم: ضمن تشکر، دو مرتبه متن را خواندم، ادبیات متن سنگین بود، در حقیقت متوجه منظور گوینده و نویسنده نشدم ماجرا از چیست؟ مامک چه کسی هست؟ همچنین با عنایت به وزین بودن مطالب سایت نوشتن ع ، ص، عج و یا س چه جایگاهی در ادبیات دارد، لذا خواهشمندم بجای نوشتن ع بنویسید علیه السلام یا علیهم السلام و بجای نوشتن ص بنویسید…..
سلام علیکم
باتوجه به آیاتی که درمتن نویسنده محترم آورده اند
گمانم این مادر میخواسته در طول زندگی مادی اش دردنیا ،تعلقی به دنیا نداشته باشد.
و مثل کنیزی از کنیزان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ذکر شده در قرآن باشد
و ظاهرا موفق شده جلب رضایت خداوند را بدست آورد، و در دنیا قبل از فوتش ماکتی از کنیزهای مادرمهربان امت سلام الله علیها قرارش داده اند.
و سعی داشته خانواده ای قرآنی منطبق با خانواده ی اهل بیت عصمت وطهارت علیهم السلام داشته باشد.
منزل مامک شده بود گوشه ای از حرم اهل بیت علیهم السلام
چقدر زیباست
اللهم ارزقنا
فهم بنده از این قصه کوتاه و پر مضموم اینست که نویسنده یک انسان رشد یافته را بعنوان نمونه و الگو مطرح میکند
که در فراز و فرود زندگانی با تکیه به آیات الهی و زیارت عاشورا که حدیث قدسی است تاکید دارد باید تربیت صحیح شد!
ببینید چه زیبا طرح شده: بچه هایِ شهرِ غریبِ بیتربیتِ شنگولِ مَلنگ، تربیتِ علوی و فاطمی، یعنی مهدوی مییافتند و ناصر مولایشان عجل الله تعالی فرجه میشدند!
یعنی برای مهدوی شدن باید 2 بال تربیتی علوی و فاطمی را داشت!
از طرفی با توجه به دستور الهی، تاکید شده که باید از کسانیکه با محضرِ اهلبیت علهم السلام سَرِ ناسازگاری و بیتوجهی دارند، اعراض کرد! یعنی نباید بی خیال و بی هویت زیست! این نسخه تربتی خداوند است!
ذکر را محضر معنا کرده، و نا را نیز اهلبیت رسول الله گفته، که جالب ودقیق است و در آیات بعدی هم این معنا خوب جور میشود.
2 خط آخر هم شاهکار قصه است از سویی، میگوید انسان بسوی اعمالی که در دنیا پدید آورده میرود!
و از نظر زیبا شناسی حکایت، خاطر نشان شده: مامک یعنی مادر کوچک، بسوی مادر حقیقی کل انسانها رفعت می یابد!
بَه بَه از این داستان جهت دار آموزنده!
خدا کند ما هم در زندگی چنین باشیم به این جایگاه پر کشیم،
و مادرمان خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها باشد که بهشت را به بها دهند و نه به بهانه و خطا و…
عبرت داستان هم، آینده نگری است! نوعی آینده پژوهی قرآنی…
لطفا از این داستانها بیشتر بگذارید
تشکر
سلام بر فاطمه مادر مهربان امت
وسلام بر همه مادرانی که دامانشان مهد پرورش شیران روز و عابدان شب است
قصه مامک یاد اور چنین اوردگاهی است که دراین دنیایی که جنگ حق وباطل عرصه بی کرانه اوست و اهل دنیا با اهل تقوی در جنگی نابرابر برای اعمال حاکمیت خود هستند ببینیم چقدر زیبا خداوند رحمان تربیت خوبان عالم را تحت تربیت مربی مهربانی بنام مادر مهربان که درواقع همان حضرت زهرا سلام الله علیه است نهاده و ازنور تربیتی ایشان است که بهترین خوبان عاللم به بهانه ادب و تبعیت از فرامین ایشان درمسیر نورانی ایشان رشد یافته رنگ زهرایی بخود میگیرند
مامک قصه زیبایی است از این انوار تابیده شده که برنگ مادر درامده بلطف خدای رحمان در دامنش شیری تربیت کرد که از قدرت سرپنجه اش باذن الله ید بیضا منور شد و موسی کلیم نام گرفت
خدا توفیق عطاکند تا همه ما ومادران ما دراین مسیر هدایت و متصل به نورش گردیم