سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / اشعار / اشعار معارفی / شعر/ بايد دائم بتازيم

شعر/ بايد دائم بتازيم

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم* بسم الله الرحمن الرحيم* الحمدلله رب العالمين و توكلت علي الله

“بايد بتازم”
از كاروان جا مانده ام بايد بتازم

پر ميكشم مادر به سويت در نمازم

 

بايد درو ن نور تو حركت نمايم

چشم انتظا ر پرتويي از كربلايم

 

يادش بخير من سالها در خانه بودم

حالا دوباره سوي بيتت پر گشودم

 

در جستجو يت آمدم در آسمانها

مادر مرا راهم بده در بي نشانها

 

هر چند بيرون از فضاي خانه هستم

يادم نرفته عهد و ميثاقي كه بستم

 

من عهد بستم تا أبد سرباز باشم

گرد حريم خيمه در پرواز باشم

 

بالا روم از آسمان سوي إمامم

از جنس مولايم شوم، با او بمانم

 

پس ترك كردم خانه و كاشانه ام را

راهي شدم سوي شما در بيك رانها

 

والله مادر از فراقت در فغانم

به ر لقاي خود بده راهي نشانم

 

در فقر خود میسوزم و چيزی ندارم

چشم انتظار رحمت پروردگارم

 

با سعي و عز م خويش، افتادم عقبتر

ديگر نميدانم چه بايد كرد مادر

 

در آرزو ي ت ميشتابم در زمانها

گفتي نشانم را بپرس از بينشانها

 

رفتم سرا غ بينشاني، گفت: حركت…!

برخيز و راهي شو درو ن نو ر رحمت…!

 

وقتي براي ماندن و صحبت نداريم

من قول دادم أربعين در كربلاييم

 

خواهان زهرايي بيا در كربلايش

آنجا بيابي كاروان را در لقايش

 

آن شهر در خود خانه ای آباد دارد

يعنی حريم كربلا أبعاد دارد

 

تا كربلا با ما بتاز و همسفر باش با ما

در آن أبعا د نوری در سفر باش

 

در أربعين ما عازم كرب و بلاييم روحاً

در آن نور و در آن حال و هواييم

 

نور فضاي أربعين از جنس بالاست

اين آيه نوری موسمی از بيت زهراست

 

در ماجرای أربعين تابش از آنسوست

برپايی اين معجزه از جانب اوست

 

در أربعين با رحمتش میگيردت دست

درهای بيت مادرما بازتر هست

 

بايد به سوي فاطمه سبقت بگيريم

در أربعين وارد شده رفعت بگيريم

 

اي أهل عالم أربعين نوري روان است

در امتداد حركت آن كاروان است

 

از همرهي با فاطمه غافل نمانيد

در كاروان وارد شده با او بمانيد

 

گر چه حسين فاطمه در كاروان بود

دائم دو چشمش سوی رب در آسمان بود

 

 

مولا حسين چون قلب در اين كاروان است

او مركز تفجیر نور از آسمان است

 

نور و معارف آمده إيمان بياريد

حركت كنيد و در ركابش جان سپاريد

 

گر در ركابش بگذريم از اين و آنها

حُب ميكشد ما را به سوي آسمانها

 

بايد درون كاروان دائم بتازيم

آينده را با إذن مولامان بسازيم

 

اين أربعين بايد شوم از ياورانش

با إذن او وارد شوم در كاروانش

 

دائم به سوی كاروان پا در ركابم

جا مانده ای از كاروانم، ميشتابم

 

بايد رها گردم ز قيد و بند دنيا

بهر لقاء راهی شوم همراه مولا

 

شايد پذيرايم شود در أربعينش

راهم دهد در نور آن كهف حصينش

 

 

عُزلت گزينم از همه… او باشد و او

راهی شوم با فاطمه… او باشد و او

 

 

در ابتدا از خويش بايد ميگذشتم

تا همنوا با او بگردد سرگذشتم

 

إستاده ام بر خصم طبق عهد و پيمان

إذنم دهی مولا بتازم سوی ميدان؟

 

دست و سر و جان و تنم باشدفدايت

من تا أبد جان ميدهم مادر برايت

 

 

ليك آرزو دارم كه تا پيش از شهادت

آتش زنم بر تار و پود دشمنانت

 

در طول عمر دائم به فکر انتقامم

در جستجوی مهدی صاحب زمانم

 

ای نور چشم فاطمه… مهدی… كجايی؟

آييم سويت ما همه… مهدی… كجايی؟

 

و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين و عجل فرجهم

 

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

شعر /ای جوانان عجم جان من و جان شما

ويدئو/ شاعر فارسی‌ زبان علامه اقبال لاهوری

مخمس نغمه مستشار نظامی در استقبال سروده رهبر انقلاب

در امتحان محبت، از ابتلا مگریز

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.