آفتاب نیمهشب
ای خوب رُخ که پردهنشینی و بیحجاب!
ای صدهزار جلوهگر و، باز در نقاب[1]و[2]
ای آفتاب نیمهشب، ای ماه نیمروز!
ای نجم دوربین! که نه ماهی، نه آفتاب
کیهان طلایهدارت و خورشید سایهات
گیسوی حور خیمهی ناز تو را، طناب
جان های قدسیان همه در حسرتت به سوز
دل های حوریان همه در فُرقتت کباب
انموذَج[3]جمالی و، اسطورهی جلال
دریای بیکرانی و، عالم همه سراب
آیا شود که نیم نظر سوی ما کنی؟
تا پرده گشوده، کوچ نماییم از این قُباب
ای جلوهات جمالْده هرچه خوبرو
ای غمزهات هلاکْ کنِ هرچه شیخ و شاب
چشم خراب دوست خرابم نموده است
آبادی دو کوْن به قربانِ این خراب