بجای یادداشت روز پنجم،« غزل»
کشانده حر دلم را به کاروان خودش
به اذن حضرت مادر به یک نشان خودش
من ابن سعد شب اختیار خود بودم
به روز واقعه بنمود، آن خودش
فقیر در به دری بود قلب مسکینم
چو پادشاه نشاندم کنار خوان خودش
حرم برای من و ما چه آرزویی بود
و اربعین وصالش من و مکان خودش
محرم است ز نور کتیبه ها پیداست
رسانده عالم و آدم به آسمان خودش
نه روضه خوان غزل هستم و نه مقتل خوان
خودش سروده مراثی روضه خوان خودش
محمد علی قاسم زاده بافقی
۱۴۰۰/۰۵/۲۳