سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / شب های پیشاور(25)/زمان تاسیس مذهب شیعه و چهار مذهب اهل سنت

شب های پیشاور(25)/زمان تاسیس مذهب شیعه و چهار مذهب اهل سنت

مقدمه

در این مجموعه سعی شده است که مناظره ی سید محمد اشرفی شیرازی معروف به سلطان الواعظین که از علمای شیعه ی قرن چهاردهم بوده است با دو نفر از عالمان حنفی مذهب افغانستان بیان شود.

در مناظره از سلطان الواعظین با عنوان (داعی) و از عالم اهل تسنن با عنوان (حافظ) یاد شده است. طرف صحبت در این ده شب رسما حافظ محمد رشید بوده و گاهی هم دیگران با اجازه  وارد صحبت شده اند.

هر کدام از این مطالب مربوط به یک پرسش و پاسخ از حافظ و داعی است.

 

 

 

 

 

 

شب های پیشاور(25)/زمان تاسیس مذهب شیعه و چهار مذهب اهل سنت

 

خیلی مُضحک و خنده آور است که چند شب قبل شما، مذهب شیعه را سیاسی به حساب آوردید و گفتید چون در دوره رسول الله نبوده و در خلافت عثمان به وجود آمده، پیروی از آن جایز نیست. و حال آنکه با دلایل عقلیه و نقلیه، پریشب ثابت نمودیم که ریشه ی مذهب تشیع در زمان رسول الله صلی الله علیه وآله و به دستور مبارک خود آن حضرت به کار رفته و رئیس شیعیان امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام از طفولیت در دامن نبوّت رسول اکرم صلی الله علیه وآله تربیت شده و معالم دین را از آن حضرت آموخته. مطابق اخباری که در کتب معتبره خودتان رسیده، پیغمبر آن حضرت را باب علم خود [۱] خوانده و صریحاً فرموده اطاعت علی، اطاعت من است [۲] و مخالفت او، مخالفت من است و در حضور هفتاد هزار جمعیت، او را به امارت و خلافت منصوب نموده و عموم مسلمین حتی عمر و ابی بکر را امر فرمود با او بیعت نمودند. [3] ولی مذاهب اربعه شما – حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی – روی چه پایه ای قرار گرفته اند. کدام یک از آن چهار امام شما رسول خدا را ملاقات نمودند، یا دستور و نصّی از آن حضرت درباره آنها رسیده که مسلمانان مجبور باشند کورکورانه تبعیت از آنها بنمایند، چه آنکه شما هم بی دلیل، تبعیت از اسلاف خود نموده و پیروی می‌نمایید چهار امامی را که هیچ دلیلی بر امامت مطلقه آنها ندارید، مگر آنچه را که فرمودید فقیه، عالم، مجتهد، زاهد و باتقوا بودند که اهل هر زمان، در حیات آنها به فتاوای آن علما می‌بایستی عمل نموده باشند، نه آنکه مسلمین جهان تا روز قیامت اجبار داشته باشند که پیروی از آنها بنمایند.

علاوه بر اینها اگر این صفات به اضعاف مضاعف، توأم با نصوص وارده از رسول اکرم صلی الله علیه وآله در عترت طاهره آن حضرت جمع شد، تبعیت و پیروی از آنها اولی است، یا تبعیت و پیروی از کسانی که ابداً از رسول خداصلی الله علیه وآله درباره آنها دستور و نصّی نرسیده؟

آیا مذاهبی که در زمان پیغمبر اثری از آنها نبوده و هیچ یک از ائمه اربعه در زمان آن حضرت نبودند و دستوری از آن حضرت درباره آنها نرسیده و بعد از قرنی در دنیا پدید آمدند، مذهب من در آوری و سیاسی می‌باشند؟ یا مذهبی که ریشه گذار آن رسول خدا و پیشوای آن تربیت شده ی دست آن حضرت بوده و همچنین سایر امامان یازده گانه که درباره تمام آنها و به نام فردفرد آنها دستور رسیده و آنها را عدیل قرآن قرار داده؟ و صریحاً در حدیث ثقلین فرموده:

«من تمسّک بهما فقد نجی ومن تخلّف عنهما فقد هلک» و در حدیث سفینه فرموده: «ومن تخلّف عنهم فقد هلک. » و ابن حجر در صفحه ۱۳۵ «صواعق»، [4] باب وصیهْ النبیّ از آن حضرت نقل می‌نماید که فرمود:

«قرآن و عترت من در میان شما ودیعه من هستند که اگر به هر دو آنها معاً و توأماً تمسّک جستید. هرگز گمراه نخواهید شد. »

آن گاه ابن حجر گوید: مؤید این قول، حدیث دیگری است که آن حضرت درباره قرآن و عترت فرموده است:

«فلاتقدّموهمافتهلکوا ولاتقصّروا عنهما فتهلکوا ولاتعلّموهم فإنّهم أعلم منکم. » [5] بر قرآن و عترت من تقدّم نجویید و تقصیر از خدمت آنها ننمایید که هلاک خواهید شد و به عترت من تعلیم ندهید؛ زیرا که آنها اعلم از شما می‌باشند.

آن گاه ابن حجر اظهارنظر نموده که این حدیث شریف دلالت دارد بر اینکه عترت و اهل بیت آن حضرت، در مراتب علمیه و وظایف دینیه، حقّ تقدّم بر دیگران دارند. عجبا با اذعان او به اینکه عترت از اهل بیت بایستی مقدّم بر دیگران باشند، بدون هیچ دلیل و برهان، در اصول ابوالحسن اشعری و در فروع فقهای اربعه را مقدّم بر آن خاندان جلیل می‌دارند؟ این نیست مگر از روی تعصّب و عناد و لجاج و چنانچه فرموده ی شما صحت دارد وامامان فقهای شما از جهت علم و ورع و تقوا و عدالت مطاع بوده اند، پس چرا بعض از آنها بعض دیگر را تفسیق و تکفیر نموده اند.

 

حافظ: خیلی بی لطفی می‌نمایید که هرچه به زبانتان می‌آید می‌گویید، تا به این حد که تهمت می‌زنید به فقهاء و امامان ما که آنها در مقام رد و تضعیف و یا تفسیق و تکفیر یکدیگر بر آمده اند. این بیان شما قطعاً کذب محض است. اگر ردّی و یا نقدی درباره آنها گفته شده، از طرف علمای شیعه بوده و الاّ از طرف علمای ما جز تعظیم و تجلیل که شایسته مقام آنها بوده، قلمی روی کاغذ نرفته.

 

 

داعی: معلوم می‌شود جناب عالی توجّهی به مندرجات کتب معتبره علمای خود ندارید، یا عمداً سهو می‌نمایید؛ یعنی می‌دانید، ولی غلط اندازی می‌کنید و الاّ اکابر از علمای خودتان کتاب‌ها بر ردّ آنها نوشته اند، حتی خود ائمه اربعه یکدیگر را تفسیق و تکفیر نموده اند.

 

 

حافظ: بفرمایید آن علماء کیانند و مندرجات کتب آنها چیست؟ اگر در نظر دارید، بیان نمایید.

 

 

داعی: اصحاب ابی حنیفه و ابن حزم (علی بن احمد اندلسی، متوفّای سال ۴۵۶ ق) و غیرهما پیوسته در مقام طعن به امام مالک و محمد بن ادریس شافعی هستند و همچنین اصحاب شافعی، مانند امام الحرمین و امام غزالی و غیر آنها طعن می‌زنند به ابوحنیفه و مالک. به علاوه از جناب عالی سؤال می‌نمایم؛ بفرمایید امام شافعی و ابو حامد محمد بن محمد غزالی و جار الله زمخشری چگونه اشخاصی هستند.

 

 

حافظ: از فحول فقهاء و علماء و ثقه و امام جماعت اند.

 

 

 

 

 

 

 

رد امامان و علمای اهل تسنّن به ابوحنیفه

 

داعی: امام شافعی گوید:

«ما ولد فی الاسلام أشأم من أبی حنیفة». «متولّد نگردیده در اسلام مشئوم تر از ابوحنیفه». [6] و نیز گفته:

«نظرت فی کتب أصحاب أبی حنیفة فإذا فیها مائة وثلاثون ورقة خلاف الکتاب والسنّة. »

نظر کردم در کتب اصحاب ابی حنیفه، پس در آنهاست صد و سی ورقه خلاف کتاب خداو سنت رسول خداصلی الله علیه وآله. [7] و ابو حامد غزالی در کتاب «منخول فی علم الاصول» [8] گوید:

«فأمّا أبو حنیفة فقد قلَّب الشریعة ظهر البطن وشوَّش مسلکها وغیّر نظامها وأردف جمیع قواعد الشرع بأصل هدم به شرع محمّد المصطفی ومن فعل شیئاً من هذا مستحلاًّ کفرو من فعله غیر مستحلٍّ فسق».

پس به تحقیق ابوحنیفه شریعت را واژگون گردانید و مشوّش نموده راه او را و تغییر داد نظام او را و هر یک از قوانین شرع را با اصلی مقرون ساخت که با آن اصل، شرع پیغمبر را ویران نمود. هر کس این عمل را عمداً بنماید وآن را حلال بداند، کافر است و هر کس بدون تعمّد بنماید فاسق است. (پس قطعاً ابوحنیفه به گفتار این عالم بزرگ یا کافر است یا فاسق.

و آن گاه در این باب، کلام بسیاری در طعن و رد و تفسیق او نوشته که داعی از بیانش خودداری می‌نمایم.

و جار الله زمخشری صاحب تفسیر کشّاف – که از ثقات علمای شماست – در «ربیع الابرار» [9] نوشته است:

«قال یوسف بن أسباط ردّ أبوحنیفة علی رسول الله أربع مائة حدیث أو أکثر. »

یوسف بن اسباط گفته است: رد نموده ابوحنیفه بر رسول خداصلی الله علیه وآله چهارصد حدیث یا بیشتر. و نیز گوید یوسف که ابوحنیفه می‌گفت:

«لو أدرکنی رسول الله لاخذ بکثیر من قولی. »

اگر پیغمبر مرا درک می‌نمود، بیشتر از اقوال و گفته‌های مرا می‌گرفت، (یعنی پیروی از گفتار من می‌نمود! ).

از این قبیل مطاعن، از علمای شما بسیار است در باب ابوحنیفه و سائر ائمه اربعه، که از مراجعه به کتاب منخول غزالی و کتاب نکت الشریفه شافعی و ربیع الأبرار زمخشری و منتظم ابن جوزی و دیگران معلوم می‌آید، تا آنجا که امام غزالی در «منخول» گوید: [10] «إنّ أبا حنیفة النعمان بن ثابت الکوفی یلحن فی الکلام ولا یعرف اللغة والنحو ولا یعرف الأحادیث. »

در گفتار ابوحنیفه نعمان بن ثابت کوفی غلطهای بسیاری بوده و معرفت به علم لغت و نحو و احادیث نداشته.

و نیز می‌نویسد: چون عارف به علم حدیث (که بعد از قرآن، پایه و اساس دین است) نبوده، لذا فقط به قیاس عمل می‌نموده و حال آنکه «أوّل من قاس ابلیس»؛ یعنی اوّل کسی که عمل به قیاس نمود ابلیس بود. (پس هر کس به قیاس عمل نماید با ابلیس محشور خواهد شد).

و ابن جوزی در منتظم گوید: [11] «اتفق الکلّ علی الطعن فیه»؛ یعنی همگی علماء متفق اند در طعن بر ابوحنیفه. منتهی طعن کنندگان بر سه قسم تقسیم شده اند: دسته ای او را مورد طعن قرار داده اند؛ زیرا که در اصول عقاید متزلزل بوده و گروهی دیگر گفتند قوّه حافظه و ضبط در روایات نداشته و قومی دیگر او را طعن می‌زنند به اینکه صاحب رأی و قیاس بوده و رأی او پیوسته مخالفت با احادیث صحاح داشته.

پس از این قبیل گفتار و مطاعن از علمای خودتان درباره امامانتان بسیار است که اینک وقت گفتارش نیست؛ چه آنکه داعی در مقام انتقاد نبودم، ولی شما رشته ی سخن را به اینجا آوردید که فرمودید مطاعن منقوله از طرف علمای شیعه است و هر چه بر زبان داعی می‌آید، می‌گویم. خواستم بگویم شما انتقاد بیجا می‌کنید و فراراً دفاع بلا منطق می‌نمایید و الاّ مطلب این قسم نیست. آنچه بر زبان داعی جاری می‌شود، مطابق علم و عقل و منطق و خالی از تعصّب می‌باشد و علمای شیعه درباره ی ائمه ی اربعه ی شما غیر از آنچه علمای خودتان نوشته اند، نسبت نداده اند و توهین هم نمی نمایند.

ولی بر خلاف علمای شما، در میان علمای شیعه ی امامیه نسبت به مقامات مقدّسه ی ائمه اثنی عشر ما هیچ نوع ایرادی وجود ندارد؛ چون ما ائمه ی طاهرین سلام الله علیهم اجمعین را شاگردان یک مدرسه می‌دانیم که افاضات فیض الهی بر آنها یکسان بوده است و آنها عموماً، من أوّلهم الی آخرهم، مطابق دساتیر الهیه که به وسیله خاتم النبیین صلی الله علیه وآله به آنها ابلاغ شد، عمل می‌نمودند.

[آنها] به رأی و قیاس و ابتکار فکر خود نظری نداشتند؛ هرچه داشتند از پیغمبر داشتند. فلذا اختلافی بین دوازده امام نبوده (مانند اختلافات ائمه ی اربعه شما در جمیع عقاید و احکام) ؛ چه آنکه آنها امام بودند، ولی نه امام لغوی که به معنای پیشوا باشد.

 

 

 

 

 

امامت در عقیده شیعه ریاست عالیه الهیه است

بلکه در اصطلاح علم کلام، که محقّقین علماء بیان نموده اند، آن امامت به معنای ریاست عالیه ی الهیه و اصلی از اصول دین می‌باشد و ما هم بر آن عقیده ایم که:

«الامامة هی الرسالة العامّة الالهیة خلافة عن رسول الله فی امور الدین والدنیا بحیث یجب اتباعه علی کافّة الأمّة.»

امامت، ریاست عمومی الهی است بر همه خلایق، به طریق خلافت، از جانب رسول الله صلی الله علیه وآله در امر دین و دنیا که واجب است متابعت او بر کافه ی مردم.

شیخ: خوب بود به طور قطع و جزم نمی فرمودید که امامت اصطلاحی از اصول دین می‌باشد؛ چه آنکه اکابر علمای مسلمین گویند امامت از اصول دین نیست، بلکه از فروعات مسلّمه می‌باشد که علمای شما بدون دلیل، جزء اصول دین آوردند.

 

 

داعی: این بیان اختصاص به شیعیان تنها ندارد، بلکه اکابر علمای شما هم بر این عقیده هستند؛ از آن جمله قاضی بیضاوی مفسّر معروف خودتان در کتاب «منهاج الاصول» [12] ضمن بحث اخبار، با کمال صراحت گوید:

«إنّ الامامة من أعظم مسائل أصول الدین التی مخالفتها توجب الکفر والبدعة.»

به درستی که امامت از بزرگ ترین اصول دین است که مخالفت آن، موجب کفر و بدعت می‌باشد.

و ملا علی قوشچی [13] در «شرح تجرید»، مبحث امامت گوید:

«وهی ریاسة عامة فی أمور الدین والدنیا خلافة عن النبی صلی الله علیه وآله.»

امامت، ریاست عمومی است در امور دین و دنیا، به طریق خلافت، از پیغمبرصلی الله علیه وآله.

و متعصّب ترین علمای شما، مانند قاضی روزبهان [14] نقل این معنی را نمودهاست که امامت، ریاست بر امّت و نیابت و خلافت رسول الله صلی الله علیه وآله است به این عبارت که:

«الامامة عند الأشاعرة هی خلافة الرسول فی إقامة الدین وحفظ حوزة الملّة بحیث یجب اتباعه علی کافّة الأمّة. »

امامت نزد اشاعره، خلافت رسول الله است در بر پا نمودن دین و حفظ حوزه ملّت اسلام، به نحوی که واجب است متابعت او بر جمیع امّت.

اگر امامت از فروع دین بود، رسول اکرم صلی الله علیه وآله نمی فرمود:

«کسی که امام را نشناسد و بمیرد، به طریق اهل جاهلیت مرده»؛ چنانچه اکابر علمای شما، مانند حمیدی در «جمع بین الصحیحین» [15] و ملاسعد تفتازانی در «شرح عقاید نسفی» [16] و دیگران نقل نموده اند که فرمود:

«من مات ولم یعرف إمام زمانه فقد مات میتة جاهلیة. »

کسی که بمیرد و امام زمان خود رانشناخته باشد، پس به تحقیق مرده است به مردن اهل جاهلیت.

بدیهی است عدم معرفت به فرعی از فروع دین، موجب تزلزل دین و مردن به اصل جاهلیت نخواهد بود، به گونه ای که بیضاوی صریحاً گوید: «مخالفتش موجب کفر و بدعت گردد. » پس ثابت است که امامت، داخل در اصول دین و تتمیم مقام نبوّت می‌باشد.

فلذا فرق در معنای امامت بسیار است. شما که علمای خود را امام می‌خوانید: امام اعظم، امام مالک، امام شافعی، امام حنبل، امام فخر، امام ثعلبی، امام غزالی، وغیره، به معنای لغوی است.

ما هم امام جمعه داریم، امام جماعت داریم. دامنه این نوع از امامان وسیع است و ممکن است در یک زمان صدها امام باشد، ولی امام به آن معنی که عرض کردم، ریاست عامّه ی مسلمین بر عهده اوست، در هر زمانی فقط یک نفر است و آن امام است که حتماًبایستی واجد جمیع صفات حمیده و اخلاق پسندیده و اعلم و افضل و اشجع و ازهد و اورع و اتقای از همه ناس و صاحب مقام عصمت باشد. و هیچ گاه زمین از وجود چنین امامی خالی نخواهد بود تا روز قیامت و بدیهی است چنین امامی، که واجد جمیع صفات عالیه انسانیت باشد، مقامش بالاترین مقامات روحانیت است و حتماً چنین امامی باید منصوب از جانب خدای تعالی و منصوص من جانبِ الرسول باشد، که اعلی و ارفع از جمیع خلایق، حتی انبیای عظام می‌باشد.

 

حافظ: از طرفی شما مذمّت می‌کنید غلات را و از طرفی خودتان درباره امام غلو می‌نمایید و مقام آنها را بالاتر از مقام نبوّت می‌دانید و حال آنکه علاوه از دلایل عقلیه، قرآن مجید مقام انبیاء را بالاترین مقامات معرفی فرموده. مابین مقام واجب و ممکن، همان مقام انبیاء می‌باشد. این ادعای شما چون بدون دلیل است، محض تحکّم و غیر قابل قبول می‌باشد.

 

 

 

 

پایان قسمت بیت و پنج

ادامه دارد…

 

 

 

………………………………………………………………………………………….

[۱]: منابع این حدیث، به تفصیل، در مجلس دهم خواهد آمد.

[۲]: عن ابی ذر رضی الله عنه قال: «قال رسول الله صلی الله علیه وآله: من اطاعنی فقد اطاع الله ومن عصانی فقد عصی الله ومن اطاع علیّاً فقد اطاعنی ومن عصی علیّاً فقد عصانی». المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ۳/۱۳۱، ح ۴۶۱۷، کتاب معرفهْ الصحابه، باب مناقب علیّ. و نیز محبّ الدین طبری در ذخائر العقبی، ص۶۶، قسم اول، باب فضائل علی، ذکر انّه من آذاه فقد آذی النبی، و متقی هندی در کنز العمّال، ۱۱/۶۱۴، ح ۳۲۹۷۳، کتاب الفضائل، باب ۳، فصل ۲، فضائل علی، همین حدیث را نقل کرده اند.

[3]: مناقب ابن مردویه، ص۵۶، ح ۱۵؛ فصل ۳. ابن مردویه این حدیث را نقل کرده است: «حدّثنی سالم المنتوف – مولی علی – قال: کنت مع علی علیه السّلام فی أرض یحرثها حتی جاء أبوبکر و عمر، فقالا: سلام علیک یا أمیرالمؤمنین ورحمة الله وبرکاته. فقیل: کنتم تقولون فی حیاة رسول الله صلی الله علیه وآله. فقال عمر: هو أمرنا بذلک».

[4]: «وفی روایة صحیحة کأنّی قد دعیت فأجبت إنّی قد ترکت فیکم الثقلین أحدهما آکد من الآخر: کتاب الله عزّوجلّ وعترتی. أی بالمثناة – فانظروا کیف تخلفونی فیهما، فإنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض… فلا تتقدّموهما فتهلکوا ولا تقصّروا عنهما فتهلکوا ولا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم… وفی قوله صلی الله علیه وآله: «لا تتقدّموهما فتهلکوا ولا تقصّروا عنهما فتهلکوا ولا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم»، دلیل علی أن ّ من تأهل منهم للمراتب العلیة والوظائف الدینیة، کان مقدّماً علی غیره ویدلّ له التصریح بذلک فی کلّ قریش کما مرّ فی الأحادیث الواردة فیهم. وإذا ثبت هذا الجملة قریش، فأهل البیت النبویّ الّذین هم غرة فضلهم ومحتد فخرهم والسبب فی تمییزهم علی غیرهم بذلک أحری وأحقّ وأولی… ». صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص۲۲۸ – ۲۲۹، خاتمه، باب وصیهْ النبیّ صلی الله علیه وآله بهم.

[5]: این فراز از روایت در کتب دیگر اهل تسنّن آورده شده است: المعجم الکبیر، طبرانی، ج ۳/۶۶، بقیهًْ اخبار الحسن بن علی؛ و نیز در همین کتاب ج ۵/۱۶۷/خ ۴۹۷ ترجمه ابوالطفیل عامر بن واثله عن زید بن ارقم؛ کنز العمال، متقی هندی، ج ۱/۱۸۶/ح ۹۴۶، وص ۱۸۸ ح ۹۵۷، الباب الثانی فی الاعتصام بالکتاب والسنه.

[6]: «حدًثنا الفزاری قال: سمعت الأوزاعی و سفیان یقولان: ما ولد فی الاسلام مولود أشأم علیهم – وقال الشافعی شرّ علیهم – من أبی حنیفه». تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ۱۳/۴۱۹، ح ۲۲، ترجمه شماره ۷۲۹۷، شرح حال نعمان بن ثابت (أبوحنیفه). و نیز در همین جلد، صفحه ۴۱۵، ح ۸، این عبارت را نقل می‌کند: «حدّثنا إسحاق بن إبراهیم الحنینی قال: قال مالک: ما ولد فی الاسلام مولود أضرّ علی أهل الاسلام من أبی حنیفه». و در صفحه ۴۱۶ همین جلد، ح ۹، این عبارت را نقل می‌کند: «حدّثنا حبیب، کاتب مالک بن أنس عن مالک بن أنس. قال: کانت فتنة أبی حنیفه أضرّ علی هذه الأمّة من فتنة إبلیس فی الوجهین جمیعاً، فی الارجاء، وما وضع من نقض السنن». و نیز بخاری در تاریخ الاوسط، ۲/۷۷، ح ۱۱۹۶، در گذشتگان بین سال‌های ۱۴۰ و ۱۵۰ هجری، شرح حال نعمان بن ثابت (أبو حنیفه) این عبارت را نقل می‌کند: «حدّثنا الفزاری، قال: کنت عند سفیان، فنعی أبوحنیفة فقال: الحمد لله کان ینقض الإسلام عروة عروة، ما ولد فی الإسلام أشأم منه».

[7]: «أخبرنا محمّد بن عبدالله بن عبدالحکم. قال: قال لی محمّد بن إدریس الشافعی: نظرت فی کتب لأصحاب أبی حنیفة، فإذا فیها مائة و ثلاثون ورقة، فعددت منها ثمانین ورقة خلاف الکتاب والسنّة. قال أبو محمّد: لأنّ الأصل کان خطأ، فصارت الفروع ماضیة علی الخطأ». تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ۱۳/۴۳۷، ح ۹۰، ترجمه شماره ۷۲۹۷، شرح حال نعمان بن ثابت (أبو حنیفه).

[8]: «وأمّا أبو حنیفة – رضی الله عنه – فقد قلّب الشریعة ظهراً لبطن، وشوّش مسلکها وغیّر نظامها». المنخول، غزالی، ص۶۱۳، کتاب الفتوی، باب ۲، فصل ۸، مسلک ۳. و در ص۶۱۶، این عبارت را آورده است: «… ثم أردف جمیع قواعد الشریعة بأصل هدم به شرع محمّدصلی الله علیه وآله قطعاً».

[9]: ربیع الأبرار، زمخشری، ۴/۹۳، باب العلم والحکم والأدب والکتاب والقلم.

[10]: غزالی در المنخول، ص۵۸۱، کتاب الفتوی، باب ۱، فصل ۴ می‌نویسد: «وأمّا أبوحنیفه: فلم یکن مجتهداً لأنّه کان لا یعرف اللغة وعلیه یدلّ قوله: ولو رماه بأبو قبیس وکان لا یعرف الأحادیث ولهذا ضری بقبول الأحادیث الضعیفة وردّ الصحیح منها».

[11]: «قال مؤلّف الکتاب وبعد هذا فاتفق الکلّ علی الطعن فیه، ثم انقسموا علی ثلاثة أقسام: فقوم طعنوا فیه لما یرجع إلی العقائد والکلام فی الأصول. وقوم طعنوا فی روایته وقلّة حفظه وضبطه وقوم طعنوا فیه لقوله بالرأی فیما یخالف الأحادیث الصحاح». المنتظم، ابن الجوزی، ۸/۱۳۱، وقایع سال ۱۵۰ هجری، شرح حال نعمان بن ثابت (أبو حنیفه). همچنین عقیلی در الضعفاء الکبیر، ۴/۲۸۴ – ۲۸۵، ترجمه شماره ۱۸۷۶، شرح حال نعمان بن ثابت (ابوحنیفه) چند حدیث در تضعیف و تنقیص ابوحنیفه نقل کرده است که به متن بعضی از آنها اشاره می‌کنیم: «حدّثنا سلیمان بن داود العقیلی، قال: سمعت احمد بن الحسن الترمذی، قال: سمعت احمد بن حنبل، یقول: أبو حنیفة یکذب». «حدّثنا عبدالله بن محمّد المروزی، قال: سمعت الحسین بن الحسن المروزی، یقول: سألت أحمد بن حنبل، فقلت: ما تقول فی أبی حنیفة؟ فقال: رأیه مذموم وحدیثه لا یذکر». «حدّثنا محمّد بن عثمان، قال: سمعت یحیی بن معین و سئل عن أبی حنیفة، قال: کان یضعف فی الحدیث». ذهبی نیز در میزان الاعتدال، ۷/۳۸، ترجمه شماره ۹۰۹۹، شرح حال ابوحنیفه می‌نویسد: «ضعّفه النسائی من جهة حفظه وابن عدی و آخرون». ابن حبان نیز در المجروحین، ص۳/۶۱-۷۳، شرح حال نعمان بن ثابت می‌نویسد: «لا یجوز ان یحتج به عند أئمتنا قاطبة لا أعلم بینهم فیه خلافا علی أنّ ائمة المسلمین وأهل الورع فی الدین فی جمیع الأمصار و سائر الأقطار جرحوه وأطلقوا علیه القدح… ». سپس احادیثی در مذمت ابوحنیفه نقل می‌کند که به بعضی از آنها اشاره می‌کنیم: «قال معاذ بن معاذ العنبری سمعت سفیان الثوری یقول: استتیب أبوحنیفة من الکفر مرّتین. ابن منصور یقول سمعت مبشر بن عبدالله بن رزم النیسابوری: کتب الینا ابراهیم بن طهمان من العراق: ان امحوا ما کتبتهم عنّی من آثار أبی حنیفه. قال ابن المبارک: کان أبوحنیفة فی الحدیث یتیماً».

[12]: منهاج الاصول، بیضاوی، کتاب الثانی (فی السنهْ)، باب اوّل (فی افعاله)، فصل دوم (فیما علم کذبه) (با استفاده از الابهاج فی شرح المنهاج، علی بن عبدالکافی السبکی، ۲/۲۹۵). بیضاوی می‌نویسد: «الثانی مالوصح لتوفیر الدواعی علی نقله کما نعلم انه لا بلدة بین مکة والمدینة أکبر منهما إذ لو کان لنقل وأدعت الشیعة أن النص دل علی إمامة علی ولم تتواتر کما تتواتر الاقامة والتسمیة ومعجزات الرسول صلی الله علیه وآله قلنا: الأولان من الفروع ولا کفر ولا بدعة فی مخالفتهما بخلاف الامامة وأمّا تلک المعجزات فلقلّة المشاهدین».

[13]: شرح تجرید، قوشچی، ص۳۶۵، مقصد ۵.

[14]: احقاق الحق، تستری، ۲/۳۰۴، فی مباحث الامامهْ واشتراط العصمهْ فیها. (کلمات این روزبهان در این کتاب نقل و بررسی شده است).

[15]: الجمع بین الصحیحین، حمیدی، ۲/۲۹۶، ح ۱۴۹۸، مسند عبدالله بن عمر. حمیدی حدیث را به این لفظ آورده است: «عن عبدالله بن عمر قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله یقول:… ومن مات ولیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیه».

[16]: شرح العقائد النسفیه، تفتازانی، ص۱۱۰. این حدیث، به گونه‌های مختلف نقل شده است، که به بعضی از آنها اشاره می‌کنیم: «من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیه». این حدیث در منابع شیعی فراوان است و از منابع اهل تسنّن، قندوزی، در ینابیع المودهْ، ۳/۳۷۲، ح ۳، باب ۹۱، از امام صادق علیه السّلام آن را نقل کرده است: «من مات بغیر امام مات میتة جاهلیه». این حدیث را طبرانی در معجم الأوسط، ۶/۳۸۴، ح ۵۸۱۶، احادیث محمد بن عبدالله الحضرمی؛ أبی یعلی در مسند، ۱۳/۳۶۶، ح ۷۳۷۵، مسند معاویه بن أبی سفیان؛ عمر بن أبی عاصم در کتاب السنه، ص۷۱۳، ح ۱۰۹۱، باب فی ذکر السمع والطاعه، حدیث من مات ولیس علیه امام… نقل کرده اند: «من مات ولیس علیه امام مات میتة جاهلیه». این حدیث را ابن حبان در صحیح خود، ۱۰/۴۳۴، کتاب السیر، باب طاعهْ الأئمه، تخوف المصطفی صلی الله علیه وآله علی أمّته من الأئمّه المضلّین نقل کرده است. شایان ذکر است که گرچه این حدیث با الفاظ مختلفی نقل شده، ولی با دقت در همه آنها در می‌یابیم که معنی و مفهوم همه آنها یکی است و می‌توان با تمسک به آنها نیز اثبات کرد که امامت، از اصول دین است.

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

تمجید فیلسوف اهل سنت از سیلی جمهوری اسلامی به رژیم صهیونیستی

ويدئو/ سیلی به رژیم صهیونیستی

درمحضر امام صادق‌(علیه السلام) بمانیم

امام صادق(علیه السلام) مرد مبارزه بود، مرد علم و دانش بود و مرد تشکیلات بود

یک دیدگاه

  1. خوشحالیم که پس از مدتی وقفه، باز قسمتی از مجموعه شبهای پیشاور بر سایت نورافشانی میکند.
    بخش 25 که مربوط به تاسیس مذاهب اسلام عزیز بسیار راهگشا و عبرت آموز است.
    با برخی از شیعیان مومن و متقی که صحبت میکنیم متاسفانه از زمان تاسیس بی اطلاع هستند!
    این مجموعه اطلاعات مستند بسیاری به مخاطب ارایه میکند!
    از نورا و همکارانش بسیار سپاسگزاریم. خدا رحمت کند سلطان الواعظین را که ما را در جهان مفتخر کرد و بسیاری از شبهات را رفع کرد. ممنون از سایت صراط عشق که ظرف مبارک و نورانی شده برای اهل اندیشه و تدبر…

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.