خرد نعمتی است که در کهنسالی مقدار بسیار زیادی از آن را صاحب میشویم. داشتن این دارایی در چنین سنی عین اسراف است، زیرا اغلب قادر به استفاده و بهرهمندی شایسته از آن نیستیم. قسمت تاسفانگیزش آن است که قادر به آموختن وبخشیدنش هم نیستیم. کسی آن را از ما نمیپذیرد، حتی دوستان و نزدیکانمان. البته این تئوری همیشه صادق نیست. گاهی فرد نظر به گذشته و جایگاه اجتماعی والایی که داشته، با این توهم که قهرمان، ناجی، انسان خاص، متفاوت یا چیزی از این قبیل است مرتکب رفتارهای خارقالعادهای میشود. در چنین مواقعی فردی با این توان بالقوه، به مرور میآموزد چگونه دیگران و تواناییهای آنها را در جهت امیال خود به خدمت درآورد. آنها گاه در راس یک جریان یا حتی شورش اجتماعی قرار میگیرند و این قدرت را به مقاصد خود متعهد میکنند. اگر کارها خوب پیش نرود، توسل به فریب، نیرنگ، زور یا سوءاستفاده از امتیازاتی که در اختیار دارند نیز میتواند در لیست رفتارهای آنها قرار گیرد.
بگذریم. قصد ندارم در این مقال اندک، درس روانشناسی بدهم، اما جوامعی که از هرج و مرج، شورش، ناامنی و آشفتگی اجتماعی رنج میبرند، بهترین زیستگاه و محل رشد و اعتلای چنین افرادی است. افغانستان مدتهاست دچار همه این مشکلات است. همزمان چهرههایی از این دست، فراوان در آن ظهور و افول کردهاند. هر بار چهرهای از میدان بهدر شده، چند شخصیت جدید جایش را پر کردهاند. گاه آنها یک تیم میشوند اما لزوما در یک سمت واحد نیستند. آدمهایی با اهداف مشترک در دو جناح مختلف؛ حتی رقیب و حتی دشمن. حالا میتوان رفتار بسیاری از سیاستمداران امروز افغانستان را بر این اساس ارزیابی کرد. میتوان معنای تعبیر تکاندهنده «برادران ناراضی» را از زبان روسایجمهوری این کشور فهمید. لقبی که آنها بارها برای جانیترین قاتلان و دشمنان مردم خود بهکار میبرند؛ برای طالبان!
پیشتر هم کسانی جسته و گریخته به این فرضیه پرداختهاند اما هرگز جدی گرفته نشدند. آنها به سطحیبودن و توهم توطئه متهم شدند. حقیقت اما چیز دیگری بود. حالا میتوان فهمید که چگونه ممکن است عباس استانکزی، اشرف غنی، گلبدین حکمتیار، حامد کرزی و حتی زلمی خلیلزاد و سیاف یک افق مشترک داشته باشند، اما هرکدام در یک سمت و به ظاهر در مواردی حتی مقابل یکدیگرند. آنها هرکدام از توان نیروهایی که دراختیار داشته یا از ایشان حرفشنوی دارند، حداکثر بهره را میبرند تا به افق مورد بحث برسند. چه کسی باور میکند یک روشنفکر و سیاستمدار سرشناس و فرهیخته جهانی و استاد برجسته دانشگاه جان هاپکینز که همه او را در کار و تخصصاش تحسین میکردند، در گوشهای از جهان، برادران، عموزادهها و برادران ناراضی خود را یافته تا به هر قیمتی شده، به آمال قومی و قبیلهایاش برسد. حالا فهمیدن اینکه در افغانستان کدام جنگ واقعی است و کدام صوری و زرگری، کار شاقی نیست. شاید به نظر خیلی بعید و پیچیده برسد اما دیگر وقت آن رسیده تا تمام دنیا بداند اوضاع در افغانستان بسیار پیچیدهتر از چیزی است که رسانهها و حتی خود مردم آن سرزمین یا همسایگان یا حتی اشغالگران تصور میکنند. دوطرف جنگ برادرند. دشمن اصلی از نگاه آنها کس دیگری است.