سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / حکایتی آموزنده

حکایتی آموزنده

ایام بکام:

♦️اگر سینی چای را جلوی شما گرفتند؛ شما یک استکان برداشتی دادی به کناریت، یکی دیگر برداشتی برای شخص دیگر، یکی دیگر برای شخص دیگر و… تا وقتی از سینی استکان برمی‌داری برای دیگری، سینی را در مقابل شما نگه می‌دارند؛
اما اگر سینی را آوردند و برای خودت برداشتی سینی را می‌برند برای دیگری.

عطای خدا هم چنین است، اگر از عطای خدا به خودت، به دیگران هم دادی، سینی عطا را از مقابلت بر نمی‌دارند؛ هم حاجت خود را رفع می‌کنی، هم سبب رسیدن عطای خدا به دیگران هم‌ می‌شوی؛

بجای آنکه دستت جلوی خلق دراز باشد (با ذلت و منت و …) دستت با عزت در سینی عطای خداست و به دستت، خیر نیز برای دیگران جاری می‌شود.

🌴عزتتان مستدام🌴

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

سال‌ها در هیأت، استکان و نعلبکی شسته‌ام/ خاطره محمد کاسبی از نوحه‌خوانی دردسرساز در زمان شاه!

محمد کاسبی گفت: هیاتی که داشتیم، خاص بود. هر شب که می‌خواستیم بیرون بیاییم باید با کلانتری17 نازی‌آباد هماهنگ می‌کردیم که بالای سرمان باشند؛ چون می‌دانستند در این هیات، نوحه‌های خاصی می‌خوانند.

قابل توجه قضات و دولت مردان

🔹️خاطره سفر قاضی القضات سودان به شیراز: مترجم استانداری شیراز تعریف می کرد در زمان …

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.