سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / آبرو نبریم، آبرو بخریم

آبرو نبریم، آبرو بخریم

در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و‌ گفت: سلام استاد آیا منو می‌شناسید؟

معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط می‌دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم.

داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟!

یادتان هست سال‌ها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانش‌آموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را می‌برید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیه‌ی دانش‌آموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سال‌های بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد.

استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانش‌آموزان چشم‌هایم را بسته بودم.

 

یامن اظهرالجمیل و سترالقبیح

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

کرونا چه کسانی را بی‌آبرو کرد /برای چه کسانی آبرو خرید؟(یادداشت روز)

«کرونا» همان‌طور که در ابتدای ظهورش پیش‌بینی شده بود، خیلی چیزها را در تمام دنیا …

کلیپی آموزنده / حاج قاسم سلیمانی

ويدئو/ کلیپی آموزنده از حاج قاسم سلیمانی

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.