ستاره کوچک و کمفروغی بود.
به ستارههای دیگر مینگریست و وقتیکه میدید چه زیبا بر فراز آسمان شب میدرخشند
به حال آنها غبطه میخورد.
آرزو داشت او نیز نورانی بود و برای اهالی شب مفید واقع میشد.
تا اینکه روزی با ماه روبهرو شد.
نور ماه فراگیر بود، همة آسمان تاریکِ شب را روشنی میبخشید.
نور مهتاب کمی شب را از ظلمات خارج کرده بود.
ستاره از شدّت درخشش ماه بسیار تعجب کرد.
ماه، اینهمه نور را از کجا آورده؟!
چرا او اینگونه زیبا میدرخشد درحالیکه من اینچنین بیفروغم؟!
رمز درخشش ماه در چیست؟!
رو به ماه کرد و از او پرسید:
ای ماه پرفروغ!
چطور آسمان شب را اینگونه زیبا روشنی میبخشی؟!
راز روشنایی تو در چیست؟!
ماه رو به ستاره کرد و گفت:
حیف که نمیتوانی آسمان روز را ببینی.
در آسمان روز، خورشیدیست عالمتاب که نورش در کل عالم جریان دارد.
عالم از نور وجودش روشن است.
نور او اثرگذار است.
عالمی را با گرمای وجودش هستی میبخشد.
آنقدر شدّت نورش زیاد است که هر کس به او نزدیک شود در نور وجودش حل شده و محو میشود.
روشنایی و درخشش من نیز از اوست.
راز درخشش من در تلاوت اوست.
من او را دنبال میکنم و اینگونه از نور او بهره میبرم.
به اذن خداوند؛ نور او در من اثر کرده و باعث میشود آسمان شب را از ظلمات و تاریکی محض خارج سازم.
اگر میخواهی تو نیز برای اهالی آسمان شب مفید باشی باید از نور او بهره ببری.
پس او را جستجو کن و زمانی که او را یافتی همراهیاش کن تا نورش در تو نیز اثر کند
تا بتوانی در تاریکی شب نمادی از روشنایی روز باشی و دیگران را با نور روز آشنا سازی.
شاید یک ستاره هرگز نتواند همچون ماه، خورشید را تلاوت کند
اما آرزوی همراهی خورشید را تا ابد در دل خواهد داشت
و به عشق خورشید روزگار سپری خواهد کرد.
ما خود نمیرویم دوان در قفای کس
آن میبرد که ما به کمند وی اندریم
سعدی تو کیستی که در این حلقه کمند
چندان فتادهاند که ما صید لاغریم
” اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم “