سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / قافله سالار/هفدهم صفر

قافله سالار/هفدهم صفر

هفدهم صفر
در سایه سار نخل های فرات، به کُنج عُزلت نشسته بودم،
پیرمردی با محاسنی سپید، تکیده و نابینا، همراه جوانی رشید، به کنار رود آمدند،
خواستم به قصد هم سخنی نزدشان روم،
یکباره از خودم پرسیدم؛ نکند از مخالفین باشند؟
دل به دریا زدم، سویشان رفتم.
پیرمرد و جوان همراه او را شناختم.
پیرمرد، از اصحاب نبی بود و یار علی،
راوی سنت نبی بود و در هجده غزوه همره او، و در هنگامه ی صفین در خدمت علی،
و مرد جوان، از اصحاب علی،
پیرمرد، جابر بن عبدالله انصاری، و مرد جوان عطیّۀ عوفی.
با خود گفتم؛ نزدیک نرو، دور بایست،
ببین که این تربیت یافته ی آل نبی، در زیارتِ حسین چه میکند.
جابر، تن به آب داد و غُسلی کرد،
و سپس مُحرِم شد، همچو حاجیان که به شوق طواف کعبه رهسپار مکه میشوند،
همیان گشود و خود را به بوی خوش معطر کرد،
ذکر گویان به راه افتاد.
حمد خدا کرد و ثنای او را گفت، تا به قبر سالار شهیدان رسید.
لحظه ای ایستاد، نفسی تازه کرد،
نابینا بود، اما تو گویی میدانست قبر حسین در این نزدیکی است.
به عطیّه گفت : دست مرا بگیر و روی قبر بگذار.
عطیّه دستش را روی قبر گذاشت، جابر صیحه ای زد و از هوش رفت.
عطیّه ترسید، دست و پایش را گم کرد،
آب مَشک را بر او پاشید،
 
جابر به هوش آمد،
پیاپی گفت : یاحسین! یاحسین! یاحسین!
لحظه ای به انتظار ساکت ماند،
سکوت بود و سکوت.
صدایی نشنید،
جابر گریست.
گفت : حبیب من، چرا جواب دوست را نمیدهی؟
دِگربار در انتظار ساکت شد،
و سپس با خود گفت : این چه تمنّایی است جابر، حسین به خون خُفته، بین سر و پیکرش جدایی افتاده.
مویه کرد و به شدت گریست.
عطیّه کنار جابر نشست و با هم، هم ناله شدند.
سیلاب اشک بر صورت جابر بارید،
گفت : گواهی میدهم که تو فرزند بهترین پیامبران و فرزند بزرگِ مومنینی،
تو فرزند سلاله ی هدایت و تقوا و پنجمینِ از اصحاب کسایی،
تو فرزند بزرگِ نقیبان و فرزند فاطمه سیده ی بانوانی،
چرا چنین نباشد، دست سیدالمرسلین ترا غذا داده و در دامن پرهیزکاران پرورش یافته ای،
از پستان ایمان شیر خورده ای، پاک زیسته ای، و پاک رفته ای،
و دلهای مومنین را در فراق خود اندوهگین کردهای،
سلام و رضوان خدا بر تو باد، تو بر همان طریقه رفته ای که برادرت یحیی شهید شد.
سلام بر شما ارواحی که در کنار حسین نزول کرده و آرمیده اید.
گواهی میدهم که شما نماز را بپا داشته و زکوه را ادا نموده اید،
به معروف امر، از منکر نهی، و با ملحدین و کفار جهاد کرده اید،
و تا هنگام مرگ در عبادت خدا بوده اید.
به آن خدایی که پیامبر را به حق مبعوث کرد،
در آنچه شما شهدا در آن وارد شدید، ما نیز شریک هستیم!
عطیّه یکباره سر سوی او چرخاند و لحظه ای به جابر خیره ماند،
گفت : جابر! این چه حرفی است؟ ما که کاری نکرده ایم! اینها به خون خُفته اند. ما چکارهایم؟
جابر گفت : از حبیبم رسول خدا شنیدم که گفت،
هر که گروهی را دوست داشته باشد با همانان محشور میشود،
و هر که عمل جماعتی را دوست داشته باشد، در عمل آنان شریک خواهد بود!

…………………………………….
مجتبی فرآورده

 

 

هفدهم صفر

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

سخنگوی یونیسف: گورستان‌هایی در غزه دیدم که مملوء از کودک بود

طوفان الاقصی

نماهنگ/ ذکر جهانی

ويدئو/ السلام علی الحسین

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.