سرخط خبرها
خانه / صراط عشق / متون / قافله سالار/شانزدهم صفر

قافله سالار/شانزدهم صفر

شانزدهم صفر
سرنهاده بودم بر خاک، در خواب و بیداری،
خورشید، خرامان خرامان از پس افق دیده بیرون کشید،
نسیم صبحگاهی پیکرم را نوازش داد،
و به تیغ گرما بخشِ خورشید که بر کربلا میتابید،
چشم گشودم و هوشیار شدم،
نوشته ای بر خاک حک شده است،
نگاه به آن دوختم.
نوشته بود،
هذا قَبْرُ الحُسَیْنِ بنِ عَلِیِِّ بنِ أبی طالِب اَلَِّذِی قَتَلُوهُ عَطْشاناً غَریباً.
 این قبر حسین بن علی بن ابیطالب است، که او را تشنه و غریب کشتند  
این نوشته را سیدالساجدین بر قبر حسین حک کرده بود.
نگاه چرخاندم،
در جای جای دشت کربلا، هنوز آثاری از روز حادثه بود.
زن و مردی از دل زمین، گویی قد کشیدند، جوشیدند،
پیش آمدند، نزدیک شدند،
زن سوی قبر حسین دوید، بر قبر فرو افتاد و گریست،
مرد شرمگین و سر بزیر، با فاصله از قبر ایستاده بود،
و سپس بر خاک زانو زد و گریست،
قدری گذشت، نزد او رفتم.
گفتم : از مردمان کوفه ای؟
بیشتر گریست.
گفتم : بر این مصیبت باید که خون گریست.
گریه و ناله اش بیشتر شد.
 
گفتم : تو برایم نا آشنایی، از خودت بگو.
گفت : من از یاران امیرالمومنین علی بن ابیطالب در صفین بودم، در بازگشت از صفین، در کربلا فرود آمدیم،
پس از اقامه ی نماز، علی بن ابیطالب مُشتی از این خاک را برداشت و بویید، گفت؛ خوشا بحال تو ای خاک،
گروهی از تو محشور میشوند که بدون حساب وارد بهشت خواهند شد.
مرد، جمله را به پایان نبرده بود، گریه امانش را بُرید.
گفتم : تعزیت بر تمام محبین و شیعیان آل الله.
سر بر خاک گذاشت،
گریه کرد و نالید.
به آه و ناله گفت : خدایا توبه! خدایا توبه!
گفتم : تو که در فراق او این چنین بی تابی، توبه ات از چه رو است؟
گفت : در روز عاشور حسین، در سپاه ابن سعد بودم،
حُر بن ریاحی که از سپاه جدا شد و به حسین پیوست،
خاطره ی بازگشت از صفین و کلام علی در خاطرم نشست،
اندکی بعد از حُر، سوی حسین آمدم،
آنچه را از علی شنیده بودم، برایش بازگو کردم.
حسین گفت؛ حال با ما هستی یا علیه ما؟
گریه امانش را بُرید و مجال ادامه ی سخن نیافت.
با گذشت لحظه ای، قدری آرام گرفت.
گفت : به حسین گفتم، نه با شمایم نه بر شما!
دختران و همسرم در شهر تنهایند و من نگران حالشان.
حسین گفت؛ پس به جایی برو که کشته شدن ما را نبینی و صدای دادخواهی ما را نشنوی،
سوگند به خدایی که جان حسین در دست اوست، هرکس استغاثه ما را بشنود و ما را یاری نکند،
خداوند او را به روی در آتش جهنم افکند.
گریه کرد و فریاد زد،
گفت : ای وای بر من! وای برمن! او با زنان و کودکان خود به کارزار آمده بود،
اما من با عذر نابجا، بهانه آوردم، تنهایی زن و فرزند را بهانه کردم، من به او پشت کردم،
حسین را تنها گذاشتم و یاری نکردم.
ای وای برمن! ای وای برمن!
پرسیدم : نامت چیست؟
گفت : هَرثَمة بن ابی مسلم! و آن زن، همسر من است.
فریاد زد و گریست.
قلبم در التهاب و هراس از امتحان، بر دیواره ی سینه ام کوبید،
 
سرا پای وجودم لرزید،
با او هم ناله شدم، گریستم، اما نه برای او،
بر خود گریستم و بر آینده ی خود!
سخن زینب با کوفیان از خاطرم گذشت،
که گفت؛ ای مردمان حیله و نیرنگ،
نه پیمان تان را بهایی است و نه سوگندتان را اعتباری.
جز لاف، جز خودستایی، جز دشمنی و دروغ،
جز در عیان مانند کنیزکان تملق گویی و در نهان با دشمنان ساختن چه دارید؟!
و من در هراس و اضطراب، سراپای وجودم می لرزید،
زبانم بند آمده بود، می ترسیدم،
مباد که من هم در زندگی دنیا اینچنین باشم،
مبادا که سرنوشتم چنین باشد،
مباد که همچو طِرمّاح و عبیدالله بن حُر جعفی و هَرثَمه باشم.
چقدر این دنیا پُر است از کوفیان و حاجیان بی عمل در گِرد طواف،
چقدر این دنیا پُر است از محبین بی معرفت،
و چه کمیابند، افرادی همچو حبیب و بُریر و زهیر و عابس و انس،
حُر و جناده و عمرو، حتی وهب!
مبادا که فقط در لاف و تملق مدیحه سرای او باشم،
نه پیمانم را با او بهایی،
نه سوگندم، نه اخلاقم، نه اخلاصم، نه رفتارم، نه فکرم، و نه دینم را اعتباری،
مباد بر من چنین روزی!
مباد بر من چنین روزی!

……………………………………………..
مجتبی فرآورده

شانزدهم صفر

ایتابلهسروشآپارات

همچنین ببینید

نماهنگ/ ذکر جهانی

ويدئو/ السلام علی الحسین

نماهنگ/ پسر فاطمه سلام الله علیهما

ویدئو/بگو ماه کجاست

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.