می رسد از راه ها, بوی خوش یارها
لحظه ی پایانیِ جمعه ی تکرارها
می کشد آرام او دست یداللهی اش
بر سر این عالم و ساز کند کارها
قلب کویری ما، منتظر آسمان
خضر رهی آید و محو شود خارها
ماه ز زیر حجب روی عیان می کند
می رود از قلب ها تیرگی و تارها
همچو گلاب, عطرگین, طعم عسل آن زمان
دولت پاینده را هدیه کند بارها
نور خدا بر زمین, روشنی شهرها
باغ بهشتی شود, خانه عیارها
میوه ی اعصار هم, آیه ی “والعصر” او
وه چه خوش و دلربا,زمزمه سارها
محمد علی قاسم زاده بافقی