کشتی نشستگانیم ، آرام روی دریا
هر لحظه اوج گیرد، ما را برد به بالا
از خاک کرده ما را، افلاکیان کویش
اینگونه می نوازد، درویش بی نوا را
او صاحب کرامت، ما تشنه ی عنایت
از فرش می رساند، ما را به عرش اعلا
اوج سعادت ما، وقت شهادت ما
سر روی پای مولا، غرق نگاه زهرا
این قصه ناتمام و رجعت، هنوز باقی
یک واژه بود اینها از کاروان مولا
محمد علی قاسم زاده بافقی
۱۴۰۱/۰۵/۱۰