دلش برای آسمان گرفته بود و تنگ بود
هوا گرفته ابرها نشانه ی تگرگ بود
حیات بود و زندگی تمام ماجرای او
ز خلقتش که نور بود و رفتنش که جنگ بود
شهید بود و شاهد شهادت شهیدها
قتیل بود از ازل به قصه اش نه مرگ بود
زمینِ واژگون شده ز نیم ها و نیمه ها
و جسم پاک و پیکری به زیر پاره سنگ بود
و او ز اوج آسمان نظاره گر به هر زمان
به انتظار رجعتِ نوشته روی برگ بود
محمد علی قاسم زاده بافقی
محرم 99